جدول جو
جدول جو

معنی متحبش - جستجوی لغت در جدول جو

متحبش
(مُ تَ حَبْ بِ)
گردآینده. (آنندراج). جمع شده و گردآمده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تحبش شود
لغت نامه دهخدا
متحبش
گرد آینده
تصویری از متحبش
تصویر متحبش
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ حَیْ یِ)
رمنده و ترسنده. (آنندراج). ترسیده و ترسیده شده و ترسانیده شده و رمیده، شتاب دونده، افزون شده و سرشار. (ناظم الاطباء). و رجوع به تحیش شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ حَوْ وِ)
گوشه گیر و دور. (آنندراج). کسی که گوشه گیرد و دور شود و غایب و مهجور و جدا. (ناظم الاطباء) : ، خجل و شرمسار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تحوش شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ حَبْ بِ)
خود را دربند دارنده. (آنندراج). خودرا بازداشته. (ناظم الاطباء). و رجوع به تحبس شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ حَبْ بِ)
دوستی نماینده. (آنندراج). شایق و عاشق و بامحبت و مهربان. (ناظم الاطباء) ، حب شده و دانه دانه شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تحبب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ هََ بْ بِ)
گردآینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گرد آمده و فراهم گشته. (ناظم الاطباء). کسی که ورز میکند و کسب مینماید جهت عیال خود. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به تهبش شود
لغت نامه دهخدا
(اِ دِ)
گردآمدن. (منتهی الارب) (آنندراج). تجمع قوم. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، گردآوردن مرد چیزی را. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَبْ بِ)
گردکننده و فراهم آورنده. (ناظم الاطباء). گردآورنده برای کسی چیزی و کسب کننده. (از منتهی الارب). گردآورنده و کسب کننده. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ بِ)
زنی که بچۀ سیاه زاید. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از متحبس
تصویر متحبس
خود زندانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحبب
تصویر متحبب
دوستی نماینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحبش
تصویر تحبش
گرد آمدن، تجمع قوم
فرهنگ لغت هوشیار