کسی که محبس (پردۀ بانقش) را به روی فراش میگستراند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، حبس کننده عین و تسبیل کننده ثمره در راه خدا. واقف، وقف کننده. (ناظم الاطباء) ، بندکننده. بازداشت کننده. (منتهی الارب). حبس کننده. (ناظم الاطباء)
کسی که مِحبَس (پردۀ بانقش) را به روی فراش میگستراند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، حبس کننده عین و تسبیل کننده ثمره در راه خدا. واقف، وقف کننده. (ناظم الاطباء) ، بندکننده. بازداشت کننده. (منتهی الارب). حبس کننده. (ناظم الاطباء)
پرده ای با نقش که بر روی چیزها کشند، جامه ای که بر روی فراش انداخته بر آن به خواب روند. (منتهی الارب). چادر شب، جامۀ گردپوش. حبس الفراش بالمحبس، پوشید فرش را به گردپوش. (منتهی الارب)
پرده ای با نقش که بر روی چیزها کشند، جامه ای که بر روی فراش انداخته بر آن به خواب روند. (منتهی الارب). چادر شب، جامۀ گردپوش. حبس الفراش بالمحبس، پوشید فرش را به گردپوش. (منتهی الارب)
وایستادن. (زوزنی). فاایستادن. (تاج المصادر بیهقی). خود را در بند داشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) ، توقف در کلام. (اقرب الموارد)
وایستادن. (زوزنی). فاایستادن. (تاج المصادر بیهقی). خود را در بند داشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) ، توقف در کلام. (اقرب الموارد)
نعت مفعولی از احتباس. بندآمده. بازایستاده. بازداشته و بندگردیده. (آنندراج). بندشده. حبس شده: بول محتبس، بندآمده. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، زندانی. محبوس. بندی: در امیری او غریب و محتبس در صفات فقر و خلت ملتبس. مولوی (دفتر ششم ص 402). - محتبس شدن، بازداشت شدن. زندانی شدن: و مستی را از آن سکر گویند که فهم فروبندد بر صاحب خرد و عقل محتبس شود. (کشف الاسرار ص 515 ج 2). ، آنچه از وظیفه و مقرری که در توقف دارند ضبط کنند و به ارباب آن باز ندهند: دفتری که چون بخواندی جز... المحتبس من ادرار شیخ ندیدی. (نفثهالمصدور چ یزدگردی ص 81)
نعت مفعولی از احتباس. بندآمده. بازایستاده. بازداشته و بندگردیده. (آنندراج). بندشده. حبس شده: بول محتبس، بندآمده. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، زندانی. محبوس. بندی: در امیری او غریب و محتبس در صفات فقر و خلت ملتبس. مولوی (دفتر ششم ص 402). - محتبس شدن، بازداشت شدن. زندانی شدن: و مستی را از آن سکر گویند که فهم فروبندد بر صاحب خرد و عقل محتبس شود. (کشف الاسرار ص 515 ج 2). ، آنچه از وظیفه و مقرری که در توقف دارند ضبط کنند و به ارباب آن باز ندهند: دفتری که چون بخواندی جز... المحتبس من ادرار شیخ ندیدی. (نفثهالمصدور چ یزدگردی ص 81)
خود را پاس دارنده. (آنندراج). آگاه و هوشیار و خبردار و عاقبت اندیش و دوراندیش. (ناظم الاطباء) ، پرهیزگار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تحرس شود
خود را پاس دارنده. (آنندراج). آگاه و هوشیار و خبردار و عاقبت اندیش و دوراندیش. (ناظم الاطباء) ، پرهیزگار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تحرس شود
سخت و درشت در دین. (آنندراج) (ناظم الاطباء). شدید. (از ذیل اقرب الموارد) ، پایدار و برقرار و با مقاومت. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، بی باک و بی پروای در جنگ. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تحمس شود
سخت و درشت در دین. (آنندراج) (ناظم الاطباء). شدید. (از ذیل اقرب الموارد) ، پایدار و برقرار و با مقاومت. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، بی باک و بی پروای در جنگ. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تحمس شود