جدول جو
جدول جو

معنی متحاث - جستجوی لغت در جدول جو

متحاث
(مُ تَ حاث ث)
برانگیزاننده بعضی را بربعضی، یکدیگر را به میل حیات بخشنده وزندگانی دهنده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ حاق ق)
با هم خصومت کننده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تحاق شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ حاب ب)
یکدیگر را دوست گیرنده. (آنندراج). دوست گرفته مر یکدیگر را. (ناظم الاطباء). و رجوع به تحاب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَحات ت)
برگ فروریخته، پوست بازکنده و خراشیده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تحات و تحاتت شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ حاجْ ج)
با هم خصومت کننده. (آنندراج). با یکدیگر خصومت کننده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تحاج شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ حادد)
با یکدیگر مخالفت کننده. (آنندراج). مخالفت کننده. (ناظم الاطباء) ، بازدارنده. (آنندراج). مر یکدیگر را بازدارنده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تحاد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ دِ)
با هم سخن گوینده. (از آنندراج). با یکدیگرسخن گوینده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تحادث شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ حاص ص)
قسمت کننده مال را میان خودها. (آنندراج). بهره بهره کننده در میان خود. (ناظم الاطباء). و رجوع به تحاص شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ حاض ض)
با هم برانگیخته شونده. (آنندراج). برانگیزاننده مر یکدیگر را. (ناظم الاطباء). و رجوع به تحاض شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ حَدْ دَ)
جای سخن گفتن. (آنندراج) (از اقرب الموارد). موضع اجتماع مردمان برای گفتگو و سؤال و جواب. (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به مادۀ قبل و تحدث شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ حَدْ دِ)
سخن گوینده. (آنندراج). بیان کننده. (ناظم الاطباء) :
شهری متحدثان حسنت
الا متحیران خاموش.
سعدی.
و رجوع به تحدث شود، مورخ و راوی اخبار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، هر چیزی که از نو پدید آید. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تحدث و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ حَنْ نِ)
توبه کننده از گناه. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که پرهیز می کند از گناه و دفع می کند گناه را. (ناظم الاطباء) ، کسی که ترک می کند بت پرستی را و گوشه می گیرد از آن. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
برانگیخته شدن گروهی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) : و لاتحاثون علی طعام المسکین، ای لاتحاضون. (منتهی الارب) (آنندراج) ، برانگیختن بعضی مر بعضی را بر کاری. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از متحدث
تصویر متحدث
سخن گوینده، بیان کننده
فرهنگ لغت هوشیار
کاویده زمین کاویده، سنگواره زمین زیروروشده وجستجو شده (داخل آن)، سنگواره فسیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحاب
تصویر متحاب
همدوستار یکدیگر را دوست گیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحادث
تصویر متحادث
هم گوی هم سخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحاض
تصویر متحاض
هم انگیخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحاث
تصویر تحاث
برانگیخته شدن گروه برانگیختگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستحاث
تصویر مستحاث
((مُ تَ))
زمین زیر و رو شده، سنگواره، فیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متحاب
تصویر متحاب
((مُ تَ))
یکدیگر را دوست گیرنده، دوست
فرهنگ فارسی معین