جدول جو
جدول جو

معنی متحات - جستجوی لغت در جدول جو

متحات(مُ تَحات ت)
برگ فروریخته، پوست بازکنده و خراشیده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تحات و تحاتت شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فتحات
تصویر فتحات
فتحه ها، حرکتی از حروف که هنگام تلفظ آن دهان گشوده می شود، زبرها، نشانه های این حرکت که در روی حرف گذاشته می شود، جمع واژۀ فتحه
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ حاص ص)
قسمت کننده مال را میان خودها. (آنندراج). بهره بهره کننده در میان خود. (ناظم الاطباء). و رجوع به تحاص شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
جمع واژۀ ماحی. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به ماحی شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
پوست بازکنده شدن، خراشیده شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، فروریختن و پاشیده شدن برگ از شاخه. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، تحات دندانها، تأکل آنها. (از اقرب الموارد). فروریختن و کرم خوردگی دندانها. و رجوع به تحاتت شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
رنده. (دهار). رندۀ نجاران. (غیاث) (آنندراج). آلت تراشیدن مانند تیشه. منحت. ج، مناحیت. (از اقرب الموارد) ، تیشۀ بزرگ. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مُ فَتْ تِ)
به اصطلاح طب، داروهایی که مجاری بسته شده را باز می کنند. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ مفتّحه. و رجوع به مفتحه شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
بیلی که به آن از زمین گل کنند. بیلچه. (غیاث). رجوع به مسحاه شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
خرمابنی که غورۀ آن بریزد. (منتهی الارب مادۀ ’ح ت ت’) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ حاب ب)
یکدیگر را دوست گیرنده. (آنندراج). دوست گرفته مر یکدیگر را. (ناظم الاطباء). و رجوع به تحاب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ حاث ث)
برانگیزاننده بعضی را بربعضی، یکدیگر را به میل حیات بخشنده وزندگانی دهنده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ حاجْ ج)
با هم خصومت کننده. (آنندراج). با یکدیگر خصومت کننده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تحاج شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ حادد)
با یکدیگر مخالفت کننده. (آنندراج). مخالفت کننده. (ناظم الاطباء) ، بازدارنده. (آنندراج). مر یکدیگر را بازدارنده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تحاد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ حاق ق)
با هم خصومت کننده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تحاق شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ حاض ض)
با هم برانگیخته شونده. (آنندراج). برانگیزاننده مر یکدیگر را. (ناظم الاطباء). و رجوع به تحاض شود
لغت نامه دهخدا
(مُتَ تِ)
برابر و مساوی و مشابه و متفق. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تحاتن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ صات ت)
از ’ص ت ت’، با همدیگر جنگ کننده. (آنندراج). جنگ کننده با یکدیگر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تصات شود
لغت نامه دهخدا
(فَ تَ)
جمع واژۀ فتحه. رجوع به فتحه شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
سریع. (منتهی الارب). زود. تند. شتاب. بشتاب
لغت نامه دهخدا
(مَ)
رسن که بدان (آب) کشند. (منتهی الارب). آنچه بدان آب کشند. (ناظم الاطباء)، آنکه بدان پیوند خویشی صورت بندد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) آنچه بدان پیوند جویند، از خویشاوندی و قرابت. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از منحات
تصویر منحات
رنده از ابزار های درود گری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحاب
تصویر متحاب
همدوستار یکدیگر را دوست گیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحاض
تصویر متحاض
هم انگیخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحدات
تصویر متحدات
جمع متحده، همیوختان هم پیوندان جمع متحده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتحات
تصویر فتحات
علامت فتح زبر، جمع فتحات، شکاف قلم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حتحات
تصویر حتحات
سریع، شتاب، زود، تند، بشتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحاب
تصویر متحاب
((مُ تَ))
یکدیگر را دوست گیرنده، دوست
فرهنگ فارسی معین