جدول جو
جدول جو

معنی متجیش - جستجوی لغت در جدول جو

متجیش(مُ تَ جَیْ یِ)
لشکر گرد آورده. (آنندراج). گردآورندۀ سپاه. (ناظم الاطباء) ، شوریده دل. پریشان خاطر و مضطرب. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ حَیْ یِ)
رمنده و ترسنده. (آنندراج). ترسیده و ترسیده شده و ترسانیده شده و رمیده، شتاب دونده، افزون شده و سرشار. (ناظم الاطباء). و رجوع به تحیش شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ جَوْ وِ)
اندک لاغر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عَیْ یِ)
آن که او را اندک کفاف باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). آن که وی را کفاف اندک بود. (ناظم الاطباء) ، آن که به تکلف اسباب معیشت فراهم کند و آن که طلب معیشت کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعیش شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
نعت فاعلی از مصدر استجاشه. طلب کننده لشکر. (منتهی الارب). رجوع به استجاشه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
جمع شدن لشکر. (اقرب الموارد) (از قطر المحیط). گردآمدن و جمع شدن. (آنندراج) ، شوریدن دل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(مُتْ تَ)
از ’و ج ی’، خرماهای به هم بسته. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ جَیْ یِ)
گردآورندۀ لشکر. (آنندراج) (از منتهی الارب). کسی که گرد می آورد لشکر را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا