جدول جو
جدول جو

معنی متبهش - جستجوی لغت در جدول جو

متبهش(مُ تَ بَهَْ هَِ)
قوم فراهم آمده. (آنندراج). گروه فراهم آمده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبهش شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ هََ بْ بِ)
گردآینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گرد آمده و فراهم گشته. (ناظم الاطباء). کسی که ورز میکند و کسب مینماید جهت عیال خود. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به تهبش شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ بَهَْ هَِ)
سخن بسته. (آنندراج). مبهم و نامعلوم و نامحقق ونهفته و پوشیده و مخفی و غیرقابل فهم. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تبهم شود، غیرمعروف. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبهم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ بَهَْ هَِ)
پر. (آنندراج). پر و آگنده. (ناظم الاطباء) ، ابر روشن. (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به تبهر شود، دم فروبسته از تعب و ماندگی. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ بَهَْ هَِ)
شاد وخرم و خرسند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبهج شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ بَوْ وِ)
قوم درهم آمیخته. (آنندراج). گروه درهم آمیخته. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبوش شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
فراهم آمدن قوم. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ بَهَْ هََ)
سریع. (ذیل اقرب الموارد). سیر مبهش،سیر سریع. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تبهش
تصویر تبهش
فراهم آمدن
فرهنگ لغت هوشیار