جدول جو
جدول جو

معنی متبغی - جستجوی لغت در جدول جو

متبغی(مُ تَ بَغْ غی)
جوینده. (آنندراج). جویندۀ هرچیز گم کرده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبغی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ بَغْ غِ)
بر استر نشسته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). از مصدر تبغل و رجوع به تبغل و منتهی الاّمال ص 171 شود
لغت نامه دهخدا
(مَ غی ی)
مبغیّه. مطلوب و خواسته و جسته. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). مطلوب. ج، مباغی. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
طلبیدن چیزی را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). جستن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُمْ بَ)
سزاوار. (آنندراج). شایسته. سزاوار. لایق، مطلوب و مرغوب. (از ناظم الاطباء) ، آسان. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
نعت فاعلی از مصدر استبغاء. جوینده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به استبغاء شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ بَدْ دی)
آن که برآید و آشکار گردد. (آنندراج). آن که در نظر می آید. (ناظم الاطباء) ، مقیم شونده در بادیه. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، آغاز کننده و شروع کننده. (ناظم الاطباء) و رجوع به تبدی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ بَرْ را)
آزاد شده و خلاص شده و معفو گشته. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبرا شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ بَغْ غِ)
دشمنی نماینده. (آنندراج). دشمن و بدخواه و مخالف. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبغض شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ بَرْ ری)
بمعنی متعرض. (آنندراج). متعرض شونده، آزاد و بی گناه، واسطه و میانجی. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبری و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ بَغْ غِ)
بانگ کننده مثل آهو و شتر و گوزن و بزکوهی و گاو دشتی. (آنندراج). آهو و شتر و گاو دشتی و گوزن و بزکوهی بانگ کننده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبغم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ بَنْ نا)
پسر خوانده و به فرزندی گرفته شده یعنی شخصی که او را کسی به فرزندی گرفته و پرورده باشد. (آنندراج) (غیاث). پسر خوانده و بجای پسر گرفته. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبنی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ بَنْ نی)
آن که فرزندی گیرد کسی را. (آنندراج) آن که کسی را به جای پسر می گیرد و پدر پسر می شود. (از ناظم الاطباء). و رجوع به تبنی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
بغاوت کننده با هم. (آنندراج). یاغی و گردنکش و فتنه جوی بر ضد دیگری و یا به سوی کسی. (ناظم الاطباء) ، گستاخ و بی ادب. (ناظم الاطباء). و رجوع به تباغی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
شیر که اسد باشد. (منتهی الارب). شیر بیشه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ غا)
مبتغاء. (ناظم الاطباء) (آنندراج). خواسته شده. درخواست کرده شده. دلخواه. خواست: فرمود تا به مبتغی و مقصود هر یک انعام و اسعاف و احسان ارزان داشته آید. (ترجمه محاسن اصفهان ص 92) ، وام و دین و قرض، حق، کار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مَغْ غی)
انبان فروهشته و نرم. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). انبان نرم وفروهشته شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تمغی شود
لغت نامه دهخدا
(مَ غا)
نوع طلب، مکان طلب. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مبتغی
تصویر مبتغی
خواسته شده آرزو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبغی
تصویر تبغی
طلبیدن چیزی را، جستن
فرهنگ لغت هوشیار
نیاز، گونه وام، جستگاه وام پرارین خواسته نوع طلب، مکان طلب. مطلوب جمع مباغی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منبغی
تصویر منبغی
آسان، سزاوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبغی
تصویر مبغی
((مَ))
مطلوب، جمع مباغی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبغی
تصویر مبغی
((مَ غا))
نوع طلب، مکان طلب
فرهنگ فارسی معین