جدول جو
جدول جو

معنی متبضض - جستجوی لغت در جدول جو

متبضض
(مُ تَ بَضْ ضِ)
آن که گیرد حق خود را اندک اندک. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آن که حق خود را از کسی اندک اندک می گیرد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبضض شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ رَضْ ضِ)
شکسته شدۀ به شکل پارچه های گنده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نَضْ ضِ)
ستایش کننده و تحسین کننده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، کسی که بازمی یابد وام و دین را. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قَضْ ضِ)
مرغی که از هوا فرود آید. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تقضض شود، باز در چنگال گرفته و چنگ زننده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُتَ فَضْ ضِ)
پراکنده و منتشر شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تفضض شود، مهر شکسته. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ بَغْ غِ)
دشمنی نماینده. (آنندراج). دشمن و بدخواه و مخالف. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبغض شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ بَعْ عِ)
بهره بهره. (آنندراج). بهره بهره گردیده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به تبعض شود
لغت نامه دهخدا
(مُتَ بَضْ ضِ)
پیشانی که خوی از آن روان باشد. (آنندراج). خوی روان شده و جاری گشته. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، جلد شکافته شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به تبضع شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَبَرْ رِ)
آن که به اندک معیشت روزگار گذراند. (آنندراج). کسی که چیز اندکی می یابد و به آن روزگارمی گذراند. (ناظم الاطباء) ، اندک اندک گیرنده چیزی را. (آنندراج). گیرنده چیزی را اندک اندک و بطور اقساط. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبرض شود
لغت نامه دهخدا
(اِ رِ)
همه چیز گرفتن برای کسی. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). گرفتن همه چیز از کسی. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، اندک اندک گرفتن تمام حق از کسی. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). تمام گرفتن حق را اندک اندک. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا