جدول جو
جدول جو

معنی متباکی - جستجوی لغت در جدول جو

متباکی
(مُ تَ)
گریۀ دروغ نماینده. (آنندراج). کسی که خود را وامی دارد و یا واداشته می شود به ریختن اشک و آن که به حیله و مکرگریه می کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تباکی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متباعد
تصویر متباعد
دور از یکدیگر، دور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تباکی
تصویر تباکی
گریۀ دروغی کردن، خود را به گریه زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متباین
تصویر متباین
جدا از یکدیگر، آنچه با دیگری دوری و تفاوت دارد، ضد یکدیگر
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ)
باقی مانده و باقی و تتمه. (ناظم الاطباء). و رجوع به تباقی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَباک ک)
بر هم نشیننده و ازدحام نماینده. (آنندراج). مجتمع و انبوه و فراهم آورنده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تباک شود
لغت نامه دهخدا
(اِ شَ)
گرستن نمودن. (زوزنی). خود را گریان نمودن. خویشتن چون گریانی ساختن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). گریۀ دروغ نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خود را بشکل گریه کننده درآوردن. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
بادیه نشین. (آنندراج). روستائی و دهاتی و بیابانی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
معارضه کننده با هم یکدیگر را. (آنندراج). با هم خصومت کننده و با هم مقابلی کننده، حریف جاه و منصب. (ناظم الاطباء). و رجوع به تباری شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
بغاوت کننده با هم. (آنندراج). یاغی و گردنکش و فتنه جوی بر ضد دیگری و یا به سوی کسی. (ناظم الاطباء) ، گستاخ و بی ادب. (ناظم الاطباء). و رجوع به تباغی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
آزماینده. (آنندراج). آزماینده و امتحان کننده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبالی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
تفاخرکننده یکی بر دیگری. (آنندراج). فخریه کننده مر دیگری را. (ناظم الاطباء). و رجوع به تباهی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
با هم برابر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
گردآینده، زحمت دهنده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، راننده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُتَ)
همدیگر را گله کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تشاکی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
آن که گام فراخ نهد. (آنندراج). گام فراخ نهنده. (ناظم الاطباء) ، بسیاری نماینده به چیزی که نیست نزد او. (آنندراج). و آن که فخریه می کند به چیزی که دارا نیست. (ناظم الاطباء) ، کسی که سرین خود را در راه رفتن می جنباند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبازی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از متباهج
تصویر متباهج
شکوفه بار شکوفه زار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متباله
تصویر متباله
گول نما
فرهنگ لغت هوشیار
جدا شونده از یکدیگر، مخالف: دیگر طرایق مختلف و متباین که اکابر فضلا و بلغا را بود و اگر از هر یکی انموذجی باز نماییم با طالت انجامد. الفاظ بسیار که بر معانی بسیار دلالت کند هر لفظی بر معنیی دیگر بی اشتراک مانند: انسان و اسب: و گمان افتد که هر دو لفظ مترادفند و نباشد بلک متباین باشد مانند سیف و حسام چه سیف شمشیر باشد و حسام شمشیر بران. و اما قسم دوم که الفاظ بسیار بر معانی بسیار دلالت کند هر لفظی بر معنیی دیگر بی اشتراک آنرا اسما متباینه خواندند، دو عدد نا مساوی را گویند که نسبت بهم اصم باشند بطوری که نه با عدد ثالثی وفق داشته باشند و نه بزرگتر بر کوچکتر قابل بخش باشد مثل 10 و 7 بعبارت دیگر دو عدد نا مساوی را نسبت بیکدیگر متباین گویند وقتی که مقسوم علیه مشترک آنها واحد باشد یعنی جز واحد بعدد دیگری تقسیم پذیر نباشند درین صورت بزرگترین مقسوم علیه مشترک آنها همان واحد است مانند: 26 و 15 مقابل متداخل متوافق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متباغض
تصویر متباغض
کینه ورز دشمنی کننده
فرهنگ لغت هوشیار
وا گرا دور شونده از هم دور: پس گوییم که همچنین که کارهاء دنیا وی را دو طرف متباعدست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متبائع
تصویر متبائع
داد و ستد کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متبائن
تصویر متبائن
متباین درفارسی: جدا، نا ساز، نا برابر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متبرکه
تصویر متبرکه
مقدس، محترم، روزهای میمون و خجسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متباشر
تصویر متباشر
مژده دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده فرخندگی همایونی مبارک بودن خجستگی از حیث میمنت: سر خدمت تو دارم بخرم بلطف و مفروش که چو بنده کمتر افتد بمبارکی غلامی. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمباکو
تصویر تمباکو
پارسی است تنباکو تنباکو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیباکی
تصویر بیباکی
بی پروایی دلاوری تهور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتابکی
تصویر اتابکی
مقام و رتبه اتابک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متباهی
تصویر متباهی
خود ستای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباکی
تصویر تباکی
به دروغ گریه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متشاکی
تصویر متشاکی
گرزیتار (شکایت کننده) گله کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متبازی
تصویر متبازی
گام فراخ نهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متبالی
تصویر متبالی
آزما ینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباکی
تصویر تباکی
((تَ))
گریه دروغی
فرهنگ فارسی معین