جدول جو
جدول جو

معنی متأیم - جستجوی لغت در جدول جو

متأیم(مُ تَ ءَیْ یِ)
مرد یا زن ناکتخدا. (آنندراج). مرد ناکدخدا مانده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تأیم شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ مِ)
بیوه شدن. (زوزنی). ناکدخدا ماندن. (آنندراج). تأیم زن از شوی، بیوه گردیدن از او. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). تأیم مرد یا زن، که زمانی بگذرد و ازدواج نکرده باشند. (از اقرب الموارد). ناکدخدا ماندن مرد و بی شوی ماندن زن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ءَبْ بَ)
بسته شده به رسن اباض. (منتهی الارب). و رجوع به تأبض و مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(مَءْ یَ مَ)
سبب بیوگی. گویند: الحرب مأیمه للنساء، کارزار سبب بیوگی زنان می گردد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). الحرب مأیمه میتمه، یعنی جنگ مردان را می کشد و زنان را بی شوهر و فرزندان را بی پدر می کند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
به بزه منسوب کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (زوزنی). گفتن کسی را که تو گناه کردی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به گناه نسبت کردن. (آنندراج). به بزه نسبت کردن. (ترجمان علامۀ جرجانی) ، گناه و کاری که حلال نبوده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) : هر دو منزه از لغو تأثیم. (ترجمه تاریخ یمینی ص 449)
لغت نامه دهخدا
(اِ طِ)
آمیختن نان را با نانخورش. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : ادم الخبز، بسیار آمیخت نان را با نان خورش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ لَ)
پوشیدن هودج را به جامه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء) ، تأطیم آطام (حصن ها) ، بلند کردن آنها. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِطْ طِ)
سطبرسرین شدن. (منتهی الارب) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء). سطبری سرین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
آهنگ کردن. (تاج المصادر بیهقی). قصد کردن. (زوزنی) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، (در اصطلاح امروز عرب) ملی کردن: تأمیم البترل، ملی کردن نفت
لغت نامه دهخدا
(اِ لِ)
بزرگ خلق گردانیدن چهار پا را. (تاج المصادر بیهقی). فربه و کلان خلقت گردانیدن علف ستور را، تشنه گردانیدن کسی را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (از تاج العروس) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
از ’ای م’، بیوه کردن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) :یقال ایّمه اﷲ. (منتهی الارب). رجوع به تأیم شود
لغت نامه دهخدا
(اِ لَ)
دو راه زن را یک گردانیدن. اتم المراءه تأتیماً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَءَیْ یِ مَ)
زن بیوه و زن بی شوهر و شوهرناکرده. (ناظم الاطباء). و رجوع به متأیم و تأیم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ ءِ)
زنی که دو زاید. (آنندراج). زنی که دوگانه زاید. (ناظم الاطباء). و رجوع به متئم و متآم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَ)
ثوب متأم، جامۀ دوگانه تارو پود بافته. (منتهی الارب). و رجوع به متآم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ءَثْ ثِ)
توبه کننده از گناه. (آنندراج). نادم و پشیمان و توبه کننده از گناه. (ناظم الاطباء). و رجوع به تأثم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ءَمْ مِ)
آزماینده. (ناظم الاطباء) ، کسی که ارادۀ ساختن چیزی می کند. (ناظم الاطباء) ، مادر گیرنده و مادر خواننده. (آنندراج). آن که مادر می گیرد کسی را و یا بجای مادر می خواند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تأمم شود، آن که بخاک تیمم می کند. (ناظم الاطباء). تیمم کننده. و رجوع به تیمم شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ متآم. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (اقرب الموارد). و رجوع به متآم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ءَیْ یی)
قصد نمایندۀ شخص و آیت کسی را. (آنندراج). آن که قصد کند شخص کسی را. (ناظم الاطباء) ، توقف نماینده و درنگ کننده در جائی. کسی که درنگ کند و توقف نماید. (آنندراج). و رجوع به تأیی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ءَیْ یِ)
نرم و خوار. (آنندراج). نرم و ملایم. (ناظم الاطباء). و رجوع به تأیس شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ءَیْ یِ)
قوی و توانا. (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به تأید شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ءَیْ یِ)
به شب آینده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(سِ مَ)
به شب آمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). و رجوع به تأیب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ءَمْ می)
کنیزک گیرنده. (آنندراج). خریدار کنیز. (ناظم الاطباء). و رجوع به تأمی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ءَلْ لِ)
دردناک و دردمند. (آنندراج). دردمند و دردناک. (غیاث). دردیافته. (ناظم الاطباء). مأخوذ از تازی، غمناک و دردمند و آزرده و رنج کشیده و متأذی و اندوهگین و رنجیده و ناخشنود. (ناظم الاطباء). و رجوع به تألم شود.
- متألم شدن،اندوهگین شدن: پادشاه از استماع این مقدمات متوجع و متألم شد. (سندبادنامه 225). گوسفند مرزن را سروئی زد، زن از آن متألم شد. (سندبادنامه ص 82)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ءَجْ جِ)
آتش زبانه زن، روز سخت گرم. (آنندراج). سخت گرم شده و سوخته. (ناظم الاطباء) ، خشمناک. (آنندراج). غضبناک و خشمگین. (ناظم الاطباء). و رجوع به تأجم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ءَطْ طِ)
خشمگین. (آنندراج) (ناظم الاطباء). برافروخته شده از خشم. (ناظم الاطباء) ، دریای موج زن. (آنندراج). دریای مضطرب و متلاطم. (ناظم الاطباء) ، شب سخت تاریک. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، گربه که در خواب آواز کند. (آنندراج). گربۀ خرخرکننده. (ناظم الاطباء) ، آن که خاموش شود و ظاهر نکند آنچه در دل دارد. (آنندراج). کسی که خود را از رفتار و کردارنگه میدارد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تأطم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ءَزْ زِ)
آن که او را سختی سال رسیده باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، اقامت کننده در خانه خود. (آنندراج). رجوع به تأزم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ءَبْ بِ)
دیرگون و نرم. (آنندراج). و رجوع به تأبس شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از متالین
تصویر متالین
فرانسوی آسنی توپالی رنگ آسنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متانیه
تصویر متانیه
مونث متانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متاذیه
تصویر متاذیه
متاذیه در فارسی مونث متاذی: آزار دیده آزرده مونث متاذی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متاسیه
تصویر متاسیه
مونث متاسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متالیک
تصویر متالیک
((مِ))
دارای جلا و درخششی مانند فلز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متاسفم
تصویر متاسفم
شوربختم
فرهنگ واژه فارسی سره