دریغکننده و درد خورنده و اندوهگین. (آنندراج). کسی که تأسف دارد. (ناظم الاطباء). مهموم و محزون و کسی که دریغ می خورد و اندوهگین است. (ناظم الاطباء) : که عدل او ملجاءملهوفان و فضل او منجای متأسفان است. (سندبادنامه ص 216). پس از همه راضی باشد نه بر هیچ فائت متأسف. (اوصاف الاشراف). و رجوع به تأسف و مادۀ بعد شود
دریغکننده و درد خورنده و اندوهگین. (آنندراج). کسی که تأسف دارد. (ناظم الاطباء). مهموم و محزون و کسی که دریغ می خورد و اندوهگین است. (ناظم الاطباء) : که عدل او ملجاءملهوفان و فضل او منجای متأسفان است. (سندبادنامه ص 216). پس از همه راضی باشد نه بر هیچ فائت متأسف. (اوصاف الاشراف). و رجوع به تأسف و مادۀ بعد شود
بازگردنده. (آنندراج). بازداشته شده. (ناظم الاطباء) ، تیری که در شکار رسد و جنبد در آن. (آنندراج). تیری که بخوبی به نشانه میخورد، بازدارنده، کسی که باز می ایستد و منصرف می شود و امتناع می کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تأزی شود
بازگردنده. (آنندراج). بازداشته شده. (ناظم الاطباء) ، تیری که در شکار رسد و جنبد در آن. (آنندراج). تیری که بخوبی به نشانه میخورد، بازدارنده، کسی که باز می ایستد و منصرف می شود و امتناع می کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تأزی شود
ادب آموختن کسی را. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (ناظم الاطباء). ادب کردن. (تاج العروس) (زوزنی). ادب دادن. (آنندراج). آموختن طریقۀ نیک. (ناظم الاطباء). تربیت نمودن. (فرهنگ نظام) : بوسهل بروزگار گذشته تنگحال بود و خدمت و تأدیب فرزندان خواجه کردی. (تاریخ بیهقی) ، عتاب و تنبیه و سیاست کردن. (از ناظم الاطباء) ، بازخواست کردن کسی بر کاری بد برای خواندن وی به حقیقت تربیت. (از اقرب الموارد). عقوبت. مجازات: اگر از کسی گناهی و تقصیری آمدی بزودی تأدیب نفرمودندی از جهت حق خدمت، اما او را بزندان فرستادندی. (نوروزنامه). همه را بعذبات عذاب تأدیب کرد. (ترجمه تاریخ یمینی). عنایت بر من اولیتر که تأدیب جفا دیدم گل افشان بر سر من کن که خارم در قدم کردی. سعدی. ، در اصطلاح فقه، شخص نابالغی را زدن: درصورتی که مرتکب جرم غیربالغ باشد، بر حاکم است که او را تأدیب کند. - تأدیب احداث، تربیت جوانان
ادب آموختن کسی را. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (ناظم الاطباء). ادب کردن. (تاج العروس) (زوزنی). ادب دادن. (آنندراج). آموختن طریقۀ نیک. (ناظم الاطباء). تربیت نمودن. (فرهنگ نظام) : بوسهل بروزگار گذشته تنگحال بود و خدمت و تأدیب فرزندان خواجه کردی. (تاریخ بیهقی) ، عتاب و تنبیه و سیاست کردن. (از ناظم الاطباء) ، بازخواست کردن کسی بر کاری بد برای خواندن وی به حقیقت تربیت. (از اقرب الموارد). عقوبت. مجازات: اگر از کسی گناهی و تقصیری آمدی بزودی تأدیب نفرمودندی از جهت حق خدمت، اما او را بزندان فرستادندی. (نوروزنامه). همه را بعذبات عذاب تأدیب کرد. (ترجمه تاریخ یمینی). عنایت بر من اولیتر که تأدیب جفا دیدم گل افشان بر سر من کن که خارم در قدم کردی. سعدی. ، در اصطلاح فقه، شخص نابالغی را زدن: درصورتی که مرتکب جرم غیربالغ باشد، بر حاکم است که او را تأدیب کند. - تأدیب احداث، تربیت جوانان
آن که تنگ شود سینۀ او یعنی غمگین. (آنندراج). متآزق. به تنگ آمده از دشواریها و سخت آزرده شده درجنگ. (ناظم الاطباء) ، تنگ آینده در جنگ. (آنندراج) (از منتهی الارب). و رجوع به تأزق شود
آن که تنگ شود سینۀ او یعنی غمگین. (آنندراج). متآزق. به تنگ آمده از دشواریها و سخت آزرده شده درجنگ. (ناظم الاطباء) ، تنگ آینده در جنگ. (آنندراج) (از منتهی الارب). و رجوع به تأزق شود
گام نزدیک نهنده. (آنندراج). آن که قدمهای کوتاه بر می دارد. (ناظم الاطباء) ، آن که می گیرد بسته و اسیر را و کوتاه قدم را. (ناظم الاطباء) ، جای تنگ. (ناظم الاطباء) ، رفیق درشت و بدخوی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به متآزف و تأزف شود
گام نزدیک نهنده. (آنندراج). آن که قدمهای کوتاه بر می دارد. (ناظم الاطباء) ، آن که می گیرد بسته و اسیر را و کوتاه قدم را. (ناظم الاطباء) ، جای تنگ. (ناظم الاطباء) ، رفیق درشت و بدخوی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به متآزف و تأزف شود
درنگی کرده وبازایستاده از کاری و پس مانده. (از منتهی الارب). در آنندراج این معانی ذیل ’متآزح’ آمده است و ظاهراً ناظم الاطباء و فرهنگ جانسون این کلمه را به تصحیف ’متأزخ’ آورده و چنین معنی کرده اند: آن که درنگی می کندو واپس می کشد و عقب می ماند. و رجوع به متآزح شود
درنگی کرده وبازایستاده از کاری و پس مانده. (از منتهی الارب). در آنندراج این معانی ذیل ’متآزح’ آمده است و ظاهراً ناظم الاطباء و فرهنگ جانسون این کلمه را به تصحیف ’متأزخ’ آورده و چنین معنی کرده اند: آن که درنگی می کندو واپس می کشد و عقب می ماند. و رجوع به متآزح شود
قوم به هم آمیخته. (آنندراج). مخلوط و آمیخته. (ناظم الاطباء) ، مجتمع گردندگان. (آنندراج). فراهم آوردۀ از هر جانب، درختان به هم پیچیده ودرهم آمیخته. (ناظم الاطباء). و رجوع به تأشب شود
قوم به هم آمیخته. (آنندراج). مخلوط و آمیخته. (ناظم الاطباء) ، مجتمع گردندگان. (آنندراج). فراهم آوردۀ از هر جانب، درختان به هم پیچیده ودرهم آمیخته. (ناظم الاطباء). و رجوع به تأشب شود
وحشت و نفرت نماینده. (آنندراج). هراسان و گریزان و آن که از مؤانست احتراز می کند و از مردم گریزان است. (ناظم الاطباء) ، خانه خالی از مردم که بدان وحوش الفت گیرند. (آنندراج). منزلی که خالی از مردم شده و وحوش بدان الفت گرفته باشند، دان دان شدن ازتابش آفتاب. (ناظم الاطباء). و رجوع به تأبد شود
وحشت و نفرت نماینده. (آنندراج). هراسان و گریزان و آن که از مؤانست احتراز می کند و از مردم گریزان است. (ناظم الاطباء) ، خانه خالی از مردم که بدان وحوش الفت گیرند. (آنندراج). منزلی که خالی از مردم شده و وحوش بدان الفت گرفته باشند، دان دان شدن ازتابش آفتاب. (ناظم الاطباء). و رجوع به تأبد شود
زنی که اتب پوشد. (آنندراج). زنی که اتب پوشیده باشد، آن که زره پوشیده باشد. (ناظم الاطباء) ، آن که چلۀ کمان بر سینه گذارد، آن که کمان نهدبر پشت خود. (آنندراج). کسی که کمان را بر پشت خود نهد. (ناظم الاطباء) ، سلاح پوشیده برای جنگ، سخت بیرحم، مصلوب و به دار کشیده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تأتب شود
زنی که اتب پوشد. (آنندراج). زنی که اتب پوشیده باشد، آن که زره پوشیده باشد. (ناظم الاطباء) ، آن که چلۀ کمان بر سینه گذارد، آن که کمان نهدبر پشت خود. (آنندراج). کسی که کمان را بر پشت خود نهد. (ناظم الاطباء) ، سلاح پوشیده برای جنگ، سخت بیرحم، مصلوب و به دار کشیده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تأتب شود
مهیا شده و حاضر شده و آماده و مرتب و آراسته. (ناظم الاطباء) (از اشتنگاس) (ازفرهنگ جانسون). رسنده. واصل، اداشده وپرداخته. (ناظم الاطباء) (از اشتنگاس) (از فرهنگ جانسون) ، رساننده. و رجوع به تأدی شود
مهیا شده و حاضر شده و آماده و مرتب و آراسته. (ناظم الاطباء) (از اشتنگاس) (ازفرهنگ جانسون). رسنده. واصل، اداشده وپرداخته. (ناظم الاطباء) (از اشتنگاس) (از فرهنگ جانسون) ، رساننده. و رجوع به تأدی شود