پاره شونده. (آنندراج) (غیاث) (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد). جامۀ پاره پاره گردیده و چاک شده. (ناظم الاطباء). رجوع به تمزق شود. - متمزق گشتن، پریشان گشتن. متفرق شدن: منازعان و معارضان او (سیف الدوله) در اطراف و اکناف جهان متفرق و متمزق گشتند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 210)
پاره شونده. (آنندراج) (غیاث) (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد). جامۀ پاره پاره گردیده و چاک شده. (ناظم الاطباء). رجوع به تمزق شود. - متمزق گشتن، پریشان گشتن. متفرق شدن: منازعان و معارضان او (سیف الدوله) در اطراف و اکناف جهان متفرق و متمزق گشتند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 210)
کوتاه قامت که دست و پایش کوچک و با هم نزدیک باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مرد کوتاه. (اقرب الموارد) : قال ابوزید: قلت لاعرابی ماالمحبنطی قال المتکاکی، قلت ماالمتکاکی قال المتآزف، قلت ما المتآزف قال انت احمق و ترکنی و مر. (منتهی الارب) ، مکان تنگ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، مرد بدخو و تنگدل. (منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد) (از آنندراج) ، ضعیف و ترسو. (از اقرب الموارد) ، خانه های پیوسته بهم، چادرهای نزدیک بهم. (ناظم الاطباء)
کوتاه قامت که دست و پایش کوچک و با هم نزدیک باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مرد کوتاه. (اقرب الموارد) : قال ابوزید: قلت لاعرابی ماالمحبنطی قال المتکاکی، قلت ماالمتکاکی قال المتآزف، قلت ما المتآزف قال انت احمق و ترکنی و مر. (منتهی الارب) ، مکان تنگ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، مرد بدخو و تنگدل. (منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد) (از آنندراج) ، ضعیف و ترسو. (از اقرب الموارد) ، خانه های پیوسته بهم، چادرهای نزدیک بهم. (ناظم الاطباء)