جدول جو
جدول جو

معنی مبهم - جستجوی لغت در جدول جو

مبهم
نامشخص، نامعلوم، ویژگی کار مشکل و پیچیده، پوشیده
تصویری از مبهم
تصویر مبهم
فرهنگ فارسی عمید
مبهم
(مُ هَِ)
بندکننده در، پوشیده دارنده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، مجهول و مطلق گذارندۀ چیزی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مبهم
(مُ هََ)
دربسته. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط) (از ذیل اقرب الموارد) ، اصم. (محیطالمحیط) ، بیهوش. ضربه فوقع مبهماً، ای مغشیا علیه لاینطق و لایمیز. (ذیل اقرب الموارد) ، کار فروبسته. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کاری پوشیده که ندانند روی آن. (مهذب الاسماء). پوشیده و فروبسته. (غیاث). کاری که جهت و جانب و راه آن پیدا نباشد. (از محیطالمحیط) (از ذیل اقرب الموارد). فروبسته و پوشیده. (از کشاف اصطلاحات الفنون). نامعلوم و مجهول و مشکل و مشکوک و غیرمحقق. (ناظم الاطباء) :
وز عقل ببین به فعل پیداش
اندر دل دهر راز مبهم.
ناصرخسرو (دیوان ص 275).
بر خویشتن ار تو بپوشی این را
آن نیست به نزد خدای مبهم.
ناصرخسرو (دیوان ص 278).
و مراسم سیاست مبهم و مهمل ماند. (سندبادنامه ص 5). و مشکلات و معضلات مبهم برآیند، گوهر آن را بر محک عقل بایدزد. (سندبادنامه ص 99). نوح از حدوث آن مشکل مبهم و وقوع آن حادث معظم هراسان شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 114).
- اسم مبهم، در نزد علماء نحو عبارت از ’اسم اشاره’ و ’اسم موصول’ است. (از محیط المحیط). و رجوع به ترکیب لفظ مبهم و مبهمات شود.
- حائطمبهم، حیاطی که در آن در نباشد. (از اقرب الموارد).
- سخن مبهم، سخنی که معنی آن فهمیده نشود، و سخن مغلق. (ناظم الاطباء).
- صورتهای مبهم، (اصطلاح ریاضی) ، آن است که هرگاه تابعی به ازاء مقدار معین از متغیر به یکی از صورتهای زیر در آید:’ یا (* o یا ((یا (- (تابع به ازاء آن مقادیر مبهم است و این صورت را صورتهای مبهم تابع می نامند. (از فرهنگ فارسی معین).
- طریق مبهم، راهی که پنهانی و ناشناس باشد. (ازذیل اقرب الموارد).
- کلام مبهم، سخنی که وجهی نداشته باشد. (از محیط المحیط) (از ذیل اقرب الموارد). کلامی که هیچگونه دریافت نشود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
- لفظ مبهم، لفظی است که صریح در مدلول خاصی نباشد و رفع ابهام آن بوسیلۀ تمیز ممکن است. (فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و اسم مبهم و مبهمات شود.
- مبهم داشتن، پوشیده و ناشناخته داشتن:
ز خصمی که ناقص فتاده است نفسش
کمال براهیم مبهم ندارم.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 285).
- مبهم شدن، نامعلوم شدن. پوشیده گردیدن. فروبسته شدن. گنگ گردیدن:
بی شرح و بیان او خرد را
مبهم نشود هگرز منطق.
ناصرخسرو.
، زنی که با وی گاهی نکاح درست نباشد. (منتهی الارب) (آنندراج). تحریم نکاح زن مبهمه. (ناظم الاطباء). آن که به وجهی از وجوه حلال نباشد مانند تحریم زناشوئی با مادر و خواهر. (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد) ، مشتبه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، نامعروف، غیرمحدود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مبهم
(مُ بَهَْ هَِ)
جداکننده. (آنندراج). مبهم البهم، جدا کننده ستور ریزگان را از مادر آنها در چرا. (ناظم الاطباء) ، اقامت کننده در جائی. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
مبهم
دربسته، بیهوش، کار فرو بسته
تصویری از مبهم
تصویر مبهم
فرهنگ لغت هوشیار
مبهم
((مُ هَ))
نامعلوم، مجهول، پیچیده، دارای ابهام
تصویری از مبهم
تصویر مبهم
فرهنگ فارسی معین
مبهم
دو پهلو، پوشیده، پیچیده، سربسته
تصویری از مبهم
تصویر مبهم
فرهنگ واژه فارسی سره
مبهم
ابهام آمیز، اسرارآمیز، نامشخص، غیرواضح، ناواضح، پوشیده، پیچیده، تاریک، تیره، رمزآمیز، گنگ، مرموز، مشکل، معقد، نامعلوم، مغلق، نامفهوم
متضاد: بی ابهام، روشن، مفهوم، واضح
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مبهم
غامضٌ
تصویری از مبهم
تصویر مبهم
دیکشنری فارسی به عربی
مبهم
Ambiguous, Blurred, Blurry, Cryptic, Inscrutable, Perplexing, Obscure, Indistinct, Mystifying, Nebulous, Puzzling, Shadowy, Vague
تصویری از مبهم
تصویر مبهم
دیکشنری فارسی به انگلیسی
مبهم
ambigu, flou, cryptique, indistinct, insondable, mystifiant, nébuleux, obscur, déroutant, déconcertant, ombragé, vague
تصویری از مبهم
تصویر مبهم
دیکشنری فارسی به فرانسوی
مبهم
kutoeleweka, hafif, fumbo, hafifu, isiyoweza kueleweka, kuchanganya, changamoto, kuchanganyikiwa, kivuli, vague
تصویری از مبهم
تصویر مبهم
دیکشنری فارسی به سواحیلی
مبهم
অস্পষ্ট , অস্পষ্ট , রহস্যময় , অস্পষ্ট , রহস্যময় , বিভ্রান্তিকর , অস্পষ্ট , বিভ্রান্তিকর , বিভ্রান্তিকর , মেঘলা , অস্পষ্ট
تصویری از مبهم
تصویر مبهم
دیکشنری فارسی به بنگالی
مبهم
مبہم , دھندلا , پراسرار , مبہم , پراسرار , مبہم , گمراہ کن , گڈمڈ , سائے والا
تصویری از مبهم
تصویر مبهم
دیکشنری فارسی به اردو
مبهم
กำกวม , คลุมเครือ , ลึกลับ , คลุมเครือ , ลึกลับ , ลึกลับ , มืดมัว , คลุมเครือ , สับสน , สับสน , มืดมน
تصویری از مبهم
تصویر مبهم
دیکشنری فارسی به تایلندی
مبهم
애매한 , 흐릿한 , 수수께끼의 , 불분명한 , 불가해한 , 혼란스러운 , 흐릿한 , 모호한 , 수수께끼 같은 , 그림자가 있는 , 모호한
تصویری از مبهم
تصویر مبهم
دیکشنری فارسی به کره ای
مبهم
あいまいな , ぼんやりした , 神秘な , 不可解読な , 不解の , 曖昧な , 不明な , 混乱させる , 影のある
تصویری از مبهم
تصویر مبهم
دیکشنری فارسی به ژاپنی
مبهم
模糊的 , 神秘的 , 难以理解的 , 令人困惑的 , 阴影的
تصویری از مبهم
تصویر مبهم
دیکشنری فارسی به چینی
مبهم
מעורפל , מטושטש , סודי , מעורפל , סתום , מִסְתַּרִי , מעורפל , מעורפל , מַבְרִיח , מבלבל , אפל
تصویری از مبهم
تصویر مبهم
دیکشنری فارسی به عبری
مبهم
belirsiz, bulanık, gizemli, anlaşılmaz, kafa karıştırıcı, gölgeli
تصویری از مبهم
تصویر مبهم
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
مبهم
ambigu, kabur, misterius, tidak dapat dipahami, membingungkan, berkabut
تصویری از مبهم
تصویر مبهم
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
مبهم
अस्पष्ट , धुंधला , रहस्यमय , उलझन , अस्पष्ट , भ्रमित करने वाला , उलझनभरा
تصویری از مبهم
تصویر مبهم
دیکشنری فارسی به هندی
مبهم
ambiguo, sfocato, criptico, indistinto, insondabile, misterioso, nebuloso, oscuro, sconvolgente, sconcertante, ombreggiato, vago
تصویری از مبهم
تصویر مبهم
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
مبهم
ambiguo, borroso, críptico, indistinto, inescrutable, desconcertante, nebuloso, oscuro, sombrío, vago
تصویری از مبهم
تصویر مبهم
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
مبهم
dubbelzinnig, wazig, cryptisch, onduidelijk, ondoorgrondelijk, verwarrend, nevelachtig, raadselachtig, schaduwrijk, vaag
تصویری از مبهم
تصویر مبهم
دیکشنری فارسی به هلندی
مبهم
двозначний , розмитий , загадковий , неясний , незбагненний , заплутаний , туманний , невизначений , невизначений
تصویری از مبهم
تصویر مبهم
دیکشنری فارسی به اوکراینی
مبهم
двусмысленный , размытый , загадочный , неясный , озадачивающий , туманный , сбивающий с толку , неопределенный
تصویری از مبهم
تصویر مبهم
دیکشنری فارسی به روسی
مبهم
niejednoznaczny, zamazany, kryptyczny, niejasny, zagadkowy, zagmatwany, mętny, mylący, mroczny
تصویری از مبهم
تصویر مبهم
دیکشنری فارسی به لهستانی
مبهم
mehrdeutig, verschwommen, kryptisch, undeutlich, unerschütterlich, mystifizierend, nebulös, dunkel, verwirrend, rätselhaft, schattig, vage
تصویری از مبهم
تصویر مبهم
دیکشنری فارسی به آلمانی
مبهم
ambíguo, borrado, críptico, indistinto, inescrutável, desconcertante, nebuloso, obscuro, sombrio, vago
تصویری از مبهم
تصویر مبهم
دیکشنری فارسی به پرتغالی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

مبهمه در فارسی مونث مبهم و اچم (نا مفهوم) مونث مبهم: کلمات مبهمه جمع مبهمات. یا صور مبهمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبهمی
تصویر مبهمی
Fuzziness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مبهما
تصویر مبهما
Opaquely
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مبهمی
تصویر مبهمی
imprecisão
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مبهما
تصویر مبهما
opacamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی