جدول جو
جدول جو

معنی مبناه - جستجوی لغت در جدول جو

مبناه(مَ / مِ)
از ’ب ن و’، نطع. (منتهی الارب) (آنندراج) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) :
علی ظهر مبناه جدید سیورها.
(نابغۀ ذبیانی از اقرب الموارد).
، پرده، جامه دان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مبناه
راز، جامه دان، سفره چرمی
تصویری از مبناه
تصویر مبناه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مبنا
تصویر مبنا
پایه، بنیان
فرهنگ فارسی عمید
(مُ ثَنْ نا)
حرفی که دو نقطه داشته باشد چنانکه گویند تاء مثناه در فوق و یاء مثناه در تحت. (از محیط المحیط). مؤنث مثنی (م ث ن نا) یعنی دارای دو نقطه. (ناظم الاطباء). صاحب دو نقطه: تاء مثناه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مثنات شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جانب جستنی. یقال: بغیت المال من مبغاته. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
زمین سیاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ممناءه
لغت نامه دهخدا
(مَ)
لغتی است در معنی. (منتهی الارب). مراد از کلام و مقصود از هر چیزی. (ناظم الاطباء). معنی. (اقرب الموارد). و رجوع به معنی شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مقنوه. سایه که آفتاب بر آن نتابد. (مهذب الاسماء). و رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ کَنْ نا)
تأنیث مکنّی ̍. رجوع به مکنّی ̍ شود
لغت نامه دهخدا
(طَف ف)
نایب بسند شدن. (از منتهی الارب). بی نیازی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : اغنی عنه مغناه فلان و مغناه، یعنی نایب کافی او شد فلان و بی نیاز کرد او را از آن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
آنچه نوشته شود از غیر کتاب اﷲ یا کتاب اخبار بنی اسرائیل است که بعد موسی در آن تحریف کردند در حلال وحرام. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آنچه نویسانیده شود غیر از کتاب خدا یا کتابی است که در آن اخبار بنی اسرائیل باشد. (از محیط المحیط). کتاب اخبار بنی اسرائیل بعد از موسی که در آن برخلاف قوانین موسی حلالهایی را حرام و حرامهایی را حلال کرده اند. (فیروزآبادی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، دوبیتی و ترانه. (منتهی الارب) (آنندراج). دو بیتی و رباعی و ترانه. (ناظم الاطباء). دو بیتی. (السامی) (از تاج العروس ج 10 ص 61) ، نوای موزیک. (ناظم الاطباء). غناء. (از محیط المحیط) ، توانایی و زور و قدرت، به اصطلاح حساب، تفریق. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ)
رسن از پشم یا از موی یا ازغیر آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). ریسمان بافته شده از پشم و از موی و یا جز آن. ج، مثانی. (ناظم الاطباء) ، یک تاه از تاهها. ج، مثانی. (منتهی الارب) (آنندراج). تا و لا و چین. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
آن اشتر که بار باز پس افکند. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
خم وادی. محنیه. محنوه. پیچ رود. ج، محانی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
از ’ب ری’، ناقه مبراه، ناقۀ بره در بینی کرده شده. (از تاج العروس) (منتهی الارب). ماده شتر حلقه در بینی کرده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
از ’ب ری’، کارد کمان تراش. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، قلمتراش و چاقو، رندۀ نجاری، سوهان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ بَنْ نَ قَ)
جعبه مبنقه، به صیغۀ مفعول، که در بالای آن شبیه بنیقه افزوده باشند از جهت فراخی. (از اقرب الموارد). و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(مَ نی یَ)
مؤنث مبنی
لغت نامه دهخدا
(مُ نَ)
زنی که شوهرش وی را طلاق داده باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ سَنْ نا)
بندآب از پهلوی جوی. (دهار). بندآب. (آنندراج) (ناظم الاطباء). بندروغ. سد. (ناظم الاطباء). چمن بند. بندآب از چمن. کنارۀ آب. (زمخشری). سیل گردان بند. (یادداشت مرحوم دهخدا). ضفیره. (نشوء اللغه). ج، مسنیات
لغت نامه دهخدا
(عَ بَنْ نا)
فربه و سطبر از کرکس و شتر. (منتهی الارب). مؤنث عبنّی. ج، عبنّیات. (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
بنا و عمارت. (ناظم الاطباء) ، بنیان و اساس. (ناظم الاطباء). ابتداء. اول. پایه. ج، مبانی. (یادداشت دهخدا). فرهنگستان ایران ’پایه’ را بجای این کلمه که معادل فرانسوی آن ’باز’ است پذیرفته. و رجوع به واژه های نو فرهنگستان ایران شود، محل بنا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَمْ بَ)
موضعی است به حجاز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
منا. (اقرب الموارد). رجوع به منا (معنی اول) شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نام بتی است درعرب. (مهذب الاسماء). نام بتی، منوی ّ منسوب بدان. (منتهی الارب). نام بتی که مناءه نیز گویند. (ناظم الاطباء). بتی است که دو قبیلۀ هذیل و خزاعه را بود میان مکه و مدینه و آن را مناءه نیز گویند و نسبت به آن منوی است. (از اقرب الموارد). رجوع به منات شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
ارض مفناه، زمین موافق جهت فرودآیندگان. (منتهی الارب). زمینی که جهت فرودآیندگان موافق و شایسته باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
منات در فارسی: نام بتی که دو تیره هذیل و خزاعه از تازیان آن را پرستش می کردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبنا
تصویر مبنا
بنیان و اساس، ابتدا، اول، پایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممناه
تصویر ممناه
زمین سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
ریسمان، کجی خمیدگی، لا چین مثنات در فارسی مونث مثنی دو تا دو گشته، واژه مادینه گشته در زبان تازی، دو دیله (دیل نقطه) وات دو دیله چون ت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبغاه
تصویر مبغاه
جستگاه
فرهنگ لغت هوشیار
مبنیه در فارسی مونث مبنی بنیافته سازیده، اورتش مونث مبنی: کلمات مبنیه جمع مبنیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبراه
تصویر مبراه
کارد کارد کمان تراش کلک تراش (قلم تراش) چاغو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبنا
تصویر مبنا
بنیان
فرهنگ واژه فارسی سره
اساس، اصل، بنیاد، بنیان، پایه، شالده، شالوده، ماخذ
متضاد: بنا، ساختار
فرهنگ واژه مترادف متضاد