نعت مفعولی از رقع. رجوع به رقع شود. - قمیص مرقوع، پیراهن وصله کرده: قال أزهر رأیت عمر بن عبدالعزیز یخطب الناس و علیه قمیص مرقوع. (تاریخ الخلفاء سیوطی ص 190)
نعت مفعولی از رقع. رجوع به رقع شود. - قمیص مرقوع، پیراهن وصله کرده: قال أزهر رأیت عمر بن عبدالعزیز یخطب الناس و علیه قمیص مرقوع. (تاریخ الخلفاء سیوطی ص 190)
خمیده رونده همچو رونده در خارستان. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خمیده رونده مانند آن که درخارستان می رود. (ناظم الاطباء). رجوع به تقوع شود
خمیده رونده همچو رونده در خارستان. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خمیده رونده مانند آن که درخارستان می رود. (ناظم الاطباء). رجوع به تقوع شود
چیز فروبرده و فروخورده. (آنندراج). فروبرده شده و بلعشده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). بلعشده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، عنبر مبلوع، قسمی عنبر پست. عنبر ردی. نوعی ردی از عنبر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
چیز فروبرده و فروخورده. (آنندراج). فروبرده شده و بلعشده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). بلعشده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، عنبر مبلوع، قسمی عنبر پست. عنبر ردی. نوعی ردی از عنبر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)