بخوردان یا مجمره که بخور درآن سوزانند. ج، مباخر. (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد). عودسوز. (آنندراج). بخوردان که در آن کندر و مانند آن میسوزانند. ج، مباخر. (ناظم الاطباء)
بخوردان یا مجمره که بخور درآن سوزانند. ج، مَباخِر. (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد). عودسوز. (آنندراج). بخوردان که در آن کندر و مانند آن میسوزانند. ج، مباخر. (ناظم الاطباء)
چرب روده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، جای بعر. ج، مباعر. (منتهی الارب) (آنندراج). جای پشکل و بعر. (ناظم الاطباء). جای خروج پشکل از هر نوع چارپای. (از محیطالمحیط). جایگاه پشک رهگذار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : کای قوم سر خار بیابان که کند تیز و آن بعرۀ بز را که کند گرد به مبعر. قاآنی (دیوان، از انتشارات کانون معرفت ص 151). ، اصطبل و ستوردان. (ناظم الاطباء)
چرب روده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، جای بعر. ج، مباعر. (منتهی الارب) (آنندراج). جای پشکل و بعر. (ناظم الاطباء). جای خروج پشکل از هر نوع چارپای. (از محیطالمحیط). جایگاه پشک رهگذار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : کای قوم سر خار بیابان که کند تیز و آن بعرۀ بز را که کند گرد به مبعر. قاآنی (دیوان، از انتشارات کانون معرفت ص 151). ، اصطبل و ستوردان. (ناظم الاطباء)
بعر یکی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (آنندراج). واحد بعر و بعر، یعنی یک پشکل. (ناظم الاطباء). بشک. ج، ابعار. (مهذب الاسماء). سرگین شتر و گوسفند و آهو، بفارسی آنراپشک گویند. (غیاث). و رجوع به بعر شود: نزد مخدوم فضل تو نقص است پیش مزکوم مشک تو بعره است. خاقانی. بعره را ای کنده مغز کنده مخ زیر بینی بنهی و گویی که اخ. خاقانی. ای قوم سر خار بیابان که کند تیز وآن بعرۀ بز را که کند گرد بمعبر. قاآنی.
بَعر یکی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (آنندراج). واحد بَعر و بَعَر، یعنی یک پشکل. (ناظم الاطباء). بشک. ج، ابعار. (مهذب الاسماء). سرگین شتر و گوسفند و آهو، بفارسی آنراپشک گویند. (غیاث). و رجوع به بعر شود: نزد مخدوم فضل تو نقص است پیش مزکوم مشک تو بعره است. خاقانی. بعره را ای کنده مغز کنده مخ زیر بینی بنهی و گویی که اُخ. خاقانی. ای قوم سر خار بیابان که کند تیز وآن بعرۀ بز را که کند گرد بمعبر. قاآنی.
جاریه معبره، دختر ختنه ناکرده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، شتر ماده که سه سال نزاید و این ایام سخت گذشته باشد بروی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شاه معبره، گوسفند فریز ناکرده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، زنی که از کس او آب مانند ریم جاری باشد، و یا ابن المعبره دشنام است مر عربان را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
جاریه معبره، دختر ختنه ناکرده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، شتر ماده که سه سال نزاید و این ایام سخت گذشته باشد بروی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شاه معبره، گوسفند فریز ناکرده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، زنی که از کس او آب مانند ریم جاری باشد، و یا ابن المعبره دشنام است مر عربان را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
سبب گنده دهنی. و منه حدیث عمر رضی اﷲ عنه: ایاکم و نومه الغداوه فانها مبخره مجفره مجعره. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). هر چیز که سبب گنده دهنی شود. (ناظم الاطباء)
سبب گنده دهنی. و منه حدیث عمر رضی اﷲ عنه: ایاکم و نومه الغداوه فانها مبخره مجفره مجعره. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). هر چیز که سبب گنده دهنی شود. (ناظم الاطباء)
حجت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، روشن و پیدا و هویدا. (ناظم الاطباء). روشن و پیدا و منه قوله تعالی:...و جعلنا آیهالنهار مبصره. و قوله تعالی... و آتینا ثمودالناقه مبصره، ای آیه واضحه بینه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از محیطالمحیط) (ناظم الاطباء) ، بیناکننده. منه قوله تعالی: فلما جأتهم آیاتنامبصره، ای تجعلهم بصراء. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
حجت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، روشن و پیدا و هویدا. (ناظم الاطباء). روشن و پیدا و منه قوله تعالی:...و جعلنا آیهالنهار مبصره. و قوله تعالی... و آتینا ثمودالناقه مبصره، ای آیه واضحه بینه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از محیطالمحیط) (ناظم الاطباء) ، بیناکننده. منه قوله تعالی: فلما جأتهم آیاتنامبصره، ای تجعلهم بصراء. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
سوهان، رنده مبشره در فارسی مونث مبشر: مژده یافته به ده تن از پیروان پیامبر اسلام (ص) ده مژده یافته (عشره مبشره) گفته می شود زیرا پیامبر به آنان مژده بهشت داده بودند. مبشره در فارسی مونث مبشر: مژده دهنده مونث مبشر جمع مبشرات. یا عشره مبشره ده مبشره. (ده مژده داده) ده تن بودند از صحابه رسول ص که پیامبر بمدلول آیه قرآن والسابقون الاولون من المهاجرین والانصار والذین اتبعوهم باحسان رضی الله عنهم و رضواعنه. آنانرا بشارت به بهشت داد و آنان عبارتند از: ابوبکر عمر عثمان علی ع طلحه زبیر عبدالرحمن بن عوف ابوعبیده جراح سعدبن وقاص: به ده مبشره و ده مقوله عالم به ده حس و به ده ایام ماه عاشورا. (عطار) مونث مبشر جمع مبشرات
سوهان، رنده مبشره در فارسی مونث مبشر: مژده یافته به ده تن از پیروان پیامبر اسلام (ص) ده مژده یافته (عشره مبشره) گفته می شود زیرا پیامبر به آنان مژده بهشت داده بودند. مبشره در فارسی مونث مبشر: مژده دهنده مونث مبشر جمع مبشرات. یا عشره مبشره ده مبشره. (ده مژده داده) ده تن بودند از صحابه رسول ص که پیامبر بمدلول آیه قرآن والسابقون الاولون من المهاجرین والانصار والذین اتبعوهم باحسان رضی الله عنهم و رضواعنه. آنانرا بشارت به بهشت داد و آنان عبارتند از: ابوبکر عمر عثمان علی ع طلحه زبیر عبدالرحمن بن عوف ابوعبیده جراح سعدبن وقاص: به ده مبشره و ده مقوله عالم به ده حس و به ده ایام ماه عاشورا. (عطار) مونث مبشر جمع مبشرات