جدول جو
جدول جو

معنی مبطلات - جستجوی لغت در جدول جو

مبطلات(مُ طِ)
جمع واژۀ مبطله: مبطلات وضو. مبطلات نماز. مبطلات روزه. مبطلات صوم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ترکیب های زیر شود.
- مبطلات روزه، مبطلات صوم. رجوع به ترکیب بعد شود.
- مبطلات صلاه، مبطلات نماز. آنچه نماز را باطل کند. آنچه سبب شود که نماز درست نباشد و باید از سر گرفته شود. رجوع به صلاه شود.
- مبطلات صوم، مبطلات روزه. آنچه اگر روزه دار به عمد کند روزۀ وی باطل شود. رجوع به ذیل صوم شود.
- مبطلات غسل، آنچه که مبطل وضو است و رجوع به مبطلات وضو شود.
- مبطلات نماز، رجوع به ترکیب مبطلات صلاه شود.
- مبطلات وضو، آنچه وضورا باطل کند و آن چند چیز است: 1- بول یا مدفوع که از مخرج معتاد آید. 2- بادی که از نشیمن برآید. 3- خوابی که چشم و گوش را از کار باز دارد. 4- آنچه خرد را از کار بازدارد چون خواب و مستی. 5- آنچه جنابت آرد، چون بیرون آمدن منی یا دخول کردن. و رجوع به کتابهای فقه و رساله های عملیه شود
لغت نامه دهخدا
مبطلات
جمع مبطله، پترانگران جمع مبطله (مبطل) : مبطلات روزه مبطلات نماز
تصویری از مبطلات
تصویر مبطلات
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مباهات
تصویر مباهات
فخر کردن، نازیدن به کسی یا چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبالات
تصویر مبالات
اهتمام، توجه، اعتنا، در امری فکر و اندیشه کردن
فرهنگ فارسی عمید
(کَ طَ)
از ’مبالاه’ عربی، باک داشتن. (دهار) (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (غیاث) (آنندراج) ، اندیشه کردن. (غیاث). التفات کردن. (آنندراج). مأخوذ از تازی تدبیر و اندیشه و تفکر در کار و قید و توجه و بصیرت و آگاهی. (ناظم الاطباء).
- بی مبالات، بی تدبیر و بی قید و بی فکر و اندیشه و بی پروا و بی اعتناء. (ناظم الاطباء).
- قلت مبالات، بی توجهی و غفلت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بُطْ طَ)
ترهات و اباطیل. ج، بطّله و بطّل. (ناظم الاطباء). ترهات و اباطیل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ بَطْطَ)
جمع واژۀ مبطنه. (ناظم الاطباء) : و مبطنات دقاق را بر مرهفات عتاق برگزید. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مباکات
تصویر مباکات
با هم گریستن
فرهنگ لغت هوشیار
در فارسی: مبالا و مبالات: باک داشتن، اندیشیدن در اندیشه داشتن، ورزیدن کوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبارات
تصویر مبارات
برابری و نبرد کردن با کسی در کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباحات
تصویر مباحات
جمع مباح، روا ها شایست ها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مبالغه، گز افکاری ها گزافگویی ها مکیس ها جمع مبالغه: در نوشته هایش مبالغات بسیار مشاهده میشود
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مبیضه، سپید پوشان، نا نوشته ها سپید مانده ها، سپید گران جمع مبیضه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبالغت
تصویر مبالغت
زیاده روی، اغراق، غلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباهات
تصویر مباهات
فخر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبتذلات
تصویر مبتذلات
جمع مبتذله، خوار ها بی ارج ها جمع مبتذله (مبتذل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبددات
تصویر مبددات
جمع مبدده متفرقات پراکنده ها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مبدعه، نو پدیدان آفریدگان، جمع مبدعه، نو یابان جمع مبدعه (مبدع) چیزهای تازه پدید آمده آفریده ها: و بعد از وقوف بر حقایق آن گرد دقایق مبدعات برآمدم، جمع مبدعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبهیات
تصویر مبهیات
جمع مبهیه، ور نفزا ها جمع مبهیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبذولات
تصویر مبذولات
جمع مبذوله، بخشیده ها پذیرفته ها جمع مبذوله (مبذول)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبادات
تصویر مبادات
آشکار کردن، ظاهر کردن دشمنی، ظهور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبادلات
تصویر مبادلات
جمع مبادله، داد و ستدها ورتش ها (مصدر واسم) جمع مبادله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبالات
تصویر قبالات
جمع قباله، تزدگان نورده ها جمع قباله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبطرات
تصویر تبطرات
جمع تبطر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبطیلات
تصویر تبطیلات
جمع تبطیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبدلات
تصویر تبدلات
جمع تبدل مبادلات، تحولات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبذلات
تصویر تبذلات
جمع تبذل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعطلات
تصویر تعطلات
جمع تعطل
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مبطنه، زنان کمر باریک جمع مبطنه زنان میان باریک: و مبطنات دقاق را بر مرهقات عتاق برگزید
فرهنگ لغت هوشیار
فکر کردن در امری اندیشیدن، اهتمام کردن، یا بی مبالات. بدون تفکر بی اندیشه: و از اقدام بی تحاشی آن قوم بر قصد ولایت چنو پادشاهی قادر و قاهر و اقتحام بی مبالات آن جماعت در غمار دیار... شکسته شد، بی قید و بند سهل انگار: ... هنرمند خوبی است لیکن در کارهایش کمی بی مبالاتی است. اهتمام کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبدلات
تصویر مبدلات
جمع مبدله، ورتیکان، دگرگشتگان، دگردیسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبطلات
تصویر تبطلات
جمع تبطل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبهمات
تصویر مبهمات
کارهای دشوار، امور پیچیده و مشکل، معضلات سخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبالات
تصویر مبالات
((مُ))
اندیشه و تفکر در کار
فرهنگ فارسی معین
توجه، دقت، احتیاط، پروا، اندیشیدن، فکر کردن، التفات کردن، توجه کردن، مداقه، باک داشتن، ترسیدن، اهتمام ورزیدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد