- مبطل
- باطل کننده، خلاف محق، شکننده
معنی مبطل - جستجوی لغت در جدول جو
- مبطل ((مُ طِ))
- باطل کننده، خراب کننده
- مبطل
- باطل کننده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مبطله در فارسی مونث مبطل: پترانگر مونث مبطل جمع مبطلات
بیهوده تر یاوه تر
بیهوده تر، یاوه تر
شجاع و دلیر گردیدن
عوض شده، تبدیل شده
تغییرداده شده، عوضی
بیکارمانده، بیکار، فروگذاشته شده
مستراح، در علم زیست شناسی محل خروج ادرار
تعطیل کننده، کسی که وجود خداوند را انکار کند و شرایع را باطل انگارد
جامه کهنه
بدل شده و تبدیل شده، دیگرگون
گرامی ارجمند گرامی ارج نهنده
پا جوش نهالی که از درختی و کنار آن بروید
محل پیشاب و بول، طهارتخانه
فرانسوی مبایل درانگلیسی جنبان، روان
آینده
مبطی در فارسی: سست کند کار
کمر باریک میان باریک
سرکه تباه، بد مزه
پالونه، نایژه گرمابه نایژه خم، درفش مته
هشته این واژه بر گرفته از هشتن پهلوی است، درنگیده درنگی بنگرید به معطله، سر گردان بیکار مانده فرو گذاشته تعطیل شده، اهمال شده، بی حاصل مانده، در انتظار گذاشته یکی از اقسام طرح است. تعطیل کننده، کسی که وجود باری تعالی را انکارکند و شرایع را باطل پندارد: دی جدل با معطلی کردم که ز توحید هیچ ساز نداشت. (خاقانی)
چکش آهنگر پتک، دزد
شجاع و دلیر شدن
جامۀ ظریف آستر
Adaptor