جدول جو
جدول جو

معنی مبسر - جستجوی لغت در جدول جو

مبسر(مُ سِ)
خرمابنی که دارای بسر باشد. (ناظم الاطباء). مبسار. (ذیل اقرب الموارد). و رجوع به مبسار شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مبار
تصویر مبار
مبرت ها، عطایا، بخششها، جمع واژۀ مبرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکسر
تصویر مکسر
مکسرها، جمع واژۀ مکسر، جمعی که با تغییر شکل کلمه حاصل می شود نه با افزودن علامت های جمع مانند رجال (جمع رجل) و رسل (جمع رسول)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفسر
تصویر مفسر
کسی که معنی سخنی را بیان کند، کسی که مطلبی را شرح وبسط می دهد، تفسیر کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبار
تصویر مبار
رودۀ گوسفند که آن را از گوشت قیمه کرده و برنج پر می کردند و می پختند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبذر
تصویر مبذر
کسی که مال خود را بیهوده خرج کند، اسراف کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبتر
تصویر مبتر
خراب، ناقص، ناتمام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میسر
تصویر میسر
امکان پذیر، ممکن، شدنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبصر
تصویر مبصر
دیده شده، مشهود، منظور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبشر
تصویر مبشر
بشارت دهنده، مژده دهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبسم
تصویر مبسم
دندان پیشین، کنایه از لب و دهان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبصر
تصویر مبصر
با بصیرت، کنایه از پیشگو
دانش آموزی که از جانب معلم به حفظ نظم در کلاس می پردازد
فرهنگ فارسی عمید
(مُ بَسْ سِ رَ)
بادی که وزیدن آن را دلیل باران دانند. (ناظم الاطباء). و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مبسم
تصویر مبسم
دندان پیشین
فرهنگ لغت هوشیار
بیان و تفسیر کننده، شرح نماینده، تاویل کننده، بیان کننده، شارح، مبین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکسر
تصویر مکسر
شکسته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موسر
تصویر موسر
فراخ روزی، توانگر، میانه حال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میسر
تصویر میسر
سهل و آسان کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معسر
تصویر معسر
تنگدست، نیازمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسبر
تصویر مسبر
نگرید به مسبار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محسر
تصویر محسر
درون آزرده، خوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبسط
تصویر مبسط
هر جایی که در آن بساط و فرش گسترده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبسل
تصویر مبسل
سرکه تباه، بد مزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبذر
تصویر مبذر
اسراف کننده و بی محل و بیدریغ خرج کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبشر
تصویر مبشر
خبر خوش رساننده، مژده دهنده، نویدگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبصر
تصویر مبصر
آنکه ظاهر و نمایان می کند و نیز نظر کننده و شناسنده، با بصیرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبکر
تصویر مبکر
پگاه خیزاننده، پگاه آینده
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مبره، بخشش ها چرب روده چرغند جگر آکند عصیب: تا هفته و سال باشد و لیل و نهار ده چیز بخانه تو بادا بسیار: نان و عسل و روغن و دوشاب و برنج مخسیر و قدید و دنبه و پیه و مبار. (بسحاق اطعمه) جمع مبرت عطایا بخششها: و از جانب سلطان بانواع مبار و انعامات بسیار اختصاص یافت
فرهنگ لغت هوشیار
دم بریده، بی فرزند، دشمن، ویران، نارسا بنگرید به مبتر دم بریده، بی فرزند، ناقص: و بیرون از جزوی چند مبترکه بعد از مدتی مدید بر دست بعضی از مزارعان کوهپایه ها بمن رسیده بود نداشتم. دم بریده، بی فرزند، ناقص: و بیرون از جزوی چند مبترکه بعد از مدتی مدید بر دست بعضی از مزارعان کوهپایه ها بمن رسیده بود نداشتم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبخر
تصویر مبخر
دود داده بخور کرده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبسر
تصویر تبسر
پیش از وقت حاجت خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبسر
تصویر آبسر
لرزانک گونه از آب کله و پاچه درست شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبصر
تصویر مبصر
((مُ صَ))
دیده شده، منظور، مشهود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مفسر
تصویر مفسر
گزارنده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از میسر
تصویر میسر
شدنی، فراهم
فرهنگ واژه فارسی سره