جدول جو
جدول جو

معنی مبرطس - جستجوی لغت در جدول جو

مبرطس(مُ بَ طِ)
آن که شتران وخران برای مردمان به کرایه گیرد و بر آن مزد ستاند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، میانجی میان بایع و مشتری. (منتهی الارب) (آنندراج). دلال و میانجی میان بایع و مشتری. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ بَ طِ)
متکبر غضبناک. (منتهی الارب). متکبر غضبناک و باد کرده از خشم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ بَ طَ)
رأس ٌ مبرطل ٌ، طویل ٌ، من البرطیل و هو الحجر المستطیل. (اقرب الموارد). رجل مبرطل، مرد درازسر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ بَ طِ)
دلال و میانجی میان فروشنده و خریدار: و کان عمر (رض) فی الجاهلیه مبرطشا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
از دانشمندان و موسیقی دانان یونانی که کتابهایش به عربی ترجمه شده و از آن جمله است: الارغنن الزمری و الارغنن البوقی و کتاب دیگری در باب آلت مصوته ای که از شصت میل صدای آن شنیده شود. (از تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی ص 112). به نوشتۀ ابن ندیم او راست، کتاب الزمرالریحی. کتاب الدوالیب. آلهالزمرالبوقی. کتاب آله مصوته تسمع علی ستین میلا. (الفهرست)
لغت نامه دهخدا
(مُ قَ طِ)
آن تیر که برنشانه آید. (مهذب الاسماء). تیر رسانده به نشانه. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آن که تیر را به نشانه می زند، آنکه جامۀ قرطاس مصری دارد، مالک کاغذ، دختر سپید کشیده قامت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مبرطش
تصویر مبرطش
میانجی داسار
فرهنگ لغت هوشیار