جدول جو
جدول جو

معنی مبدرق - جستجوی لغت در جدول جو

مبدرق
(مُ بَ رِ)
رهبر. (غیاث) (آنندراج) ، بدرقه کننده و آنچه خاصیت آن صافی کردن اجزاء و مخلوط کننده و رسانندۀ آن به اعضاء است چنانکه شراب با غذا کند. (از بحرالجواهر) : اما آنچه دارو را زود به جایگاه رساند چون تخم کرفس است و پوست سلیخه و انیسون و این را طبیبان به تازی مبدرق گویند یعنی بدرقه کننده. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
مبدرق
رهبر
تصویری از مبدرق
تصویر مبدرق
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ بَ رِ)
بذرقه. راهبر و راهنما و نگاهبان. (منتهی الارب). بدرقه و نگاهبان. (ناظم الاطباء). بدرقه. بذرقه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به بذرقه شود، پناه یافته و امان داده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
اسراف کردن. اتلاف کردن. ولخرجی کردن. (از دزی ج 1 ص 57)
لغت نامه دهخدا
(مُ رِ)
ناقه مبرق، ناقه که دم خود را بلند کند و آبستن نماید و نیست. (منتهی الارب) (آنندراج) (از تاج العروس). ماده شتری که دمب خود را بلند نماید و چنان وانمود کند که آبستن است درصورتی که آبستن نباشد. ج، مباریق. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ)
هنگام درخشیدن صبح: جاء عند مبرق الصبح. (ناظم الاطباء). زمان درخشیدن صبح. ج، مبارق. و مباریق. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ دِ)
نعت است از ’ابدار’. (منتهی الارب). آنکه در شب بدر راه رود. (ناظم الاطباء). و رجوع به ابدار شود
لغت نامه دهخدا