- مبتر
- خراب، ناقص، ناتمام
معنی مبتر - جستجوی لغت در جدول جو
- مبتر
- دم بریده، بی فرزند، دشمن، ویران، نارسا بنگرید به مبتر دم بریده، بی فرزند، ناقص: و بیرون از جزوی چند مبترکه بعد از مدتی مدید بر دست بعضی از مزارعان کوهپایه ها بمن رسیده بود نداشتم. دم بریده، بی فرزند، ناقص: و بیرون از جزوی چند مبترکه بعد از مدتی مدید بر دست بعضی از مزارعان کوهپایه ها بمن رسیده بود نداشتم
- مبتر ((مُ بَ تَّ))
- دم بریده، ناقص، بی فرزند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نوآور
بریده دم، دم بریده
آسیب دیده، بی فرزند، دم بریده
روباه، کوته بالا کوتوله
پوشاننده، پنهان کننده
پوشیده شده، پنهان شده
دیده شده، مشهود، منظور
بشارت دهنده، مژده دهنده
مورد تمسخر و استهزا، معطل، افسونی که برای رام کردن جانوران گزنده و درنده بخوانند
منتر کردن: مسخره کردن، معطل کردن
منتر کردن: مسخره کردن، معطل کردن
مبرت ها، عطایا، بخششها، جمع واژۀ مبرت
با بصیرت، کنایه از پیشگو
دانش آموزی که از جانب معلم به حفظ نظم در کلاس می پردازد
دانش آموزی که از جانب معلم به حفظ نظم در کلاس می پردازد
کبوتر، نام عمومی گروهی از پرندگان با سر کوچک، گردن کوتاه و پرهای انبوه که انوع اهلی آن برای نمایش و تفریح یا بردن نامه استفاده می شود
کسی که مال خود را بیهوده خرج کند، اسراف کننده
کسی که چیز تازه ای به وجود بیاورد، ابتکار کننده
ناتمام، ناقص
در علوم ادبی بتر
بی فرزند
دم بریده، ویژگی جانوری که دمش را بریده باشند، بریده دم، کلته، بکنک
در علوم ادبی بتر
بی فرزند
دم بریده، ویژگی جانوری که دمش را بریده باشند، بریده دم، کلته، بکنک
رودۀ گوسفند که آن را از گوشت قیمه کرده و برنج پر می کردند و می پختند
کسی که در طویله اسب ها را تیمار می کند، بزرگ تر، کلان تر، رئیس و سردار
کوته بالا
پرنده ایست با پرواز عالی و با استقامت که از سار بزرگتر ولی از کبک کوچکتر است و خود راسته مشخصی را در بین پرندگان بوجود میاورد که بنام راسته کبوتران نامیده میشود و شامل تمام گونه های مختلف کبوتر ها میگردد. منقار کبوتر ان ضعیف و در قاعده بر آمده است
نیکی کردن، عمل خیر نیکی: ثمره خردمندان امین که حق احسان و مبرت بحسن معاملت نگاه دارند. . ، جمع مبرات
اسراف کننده و بی محل و بیدریغ خرج کننده
دود داده بخور کرده شده
دروغپرداز، زاری کننده مویه گر
پا جوش نهالی که از درختی و کنار آن بروید
ابتکار کننده، نو آور ابتکار شده، نوآورده
حاصل کننده خبرهای خوش
ربوده، چیره زبانزد اختر شناسی سلب شده بقهر ربوده، مبتز چیره بود و بر دو گونه آید: یکی مطلق و این آنست که قویترین کوکبی باشد اندر وقت و بسیارترین شهادتها اندر جای خویش بفلک و ستارگان و حالهایی که از افق اوفتد و دیگر گونه مقید بود و این آنست که هم قوی و خوب حال بود و شهادتهای او بر یک چیزی باشد از آن چیزها که اندر دوازده خانه اند
جمع مبره، بخشش ها چرب روده چرغند جگر آکند عصیب: تا هفته و سال باشد و لیل و نهار ده چیز بخانه تو بادا بسیار: نان و عسل و روغن و دوشاب و برنج مخسیر و قدید و دنبه و پیه و مبار. (بسحاق اطعمه) جمع مبرت عطایا بخششها: و از جانب سلطان بانواع مبار و انعامات بسیار اختصاص یافت
پگاه خیزاننده، پگاه آینده
آنکه ظاهر و نمایان می کند و نیز نظر کننده و شناسنده، با بصیرت
خبر خوش رساننده، مژده دهنده، نویدگر
سیژیده (هلاک شده) سیز شمند، شکننده هلاک شده. شکننده، هلاک کننده