جدول جو
جدول جو

معنی مبتر - جستجوی لغت در جدول جو

مبتر
خراب، ناقص، ناتمام
تصویری از مبتر
تصویر مبتر
فرهنگ فارسی عمید
مبتر
دم بریده، بی فرزند، دشمن، ویران، نارسا بنگرید به مبتر دم بریده، بی فرزند، ناقص: و بیرون از جزوی چند مبترکه بعد از مدتی مدید بر دست بعضی از مزارعان کوهپایه ها بمن رسیده بود نداشتم. دم بریده، بی فرزند، ناقص: و بیرون از جزوی چند مبترکه بعد از مدتی مدید بر دست بعضی از مزارعان کوهپایه ها بمن رسیده بود نداشتم
فرهنگ لغت هوشیار
مبتر
((مُ بَ تَّ))
دم بریده، ناقص، بی فرزند
تصویری از مبتر
تصویر مبتر
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مبتکر
تصویر مبتکر
نوآور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ابتر
تصویر ابتر
بریده دم، دم بریده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتر
تصویر ابتر
آسیب دیده، بی فرزند، دم بریده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حبتر
تصویر حبتر
روباه، کوته بالا کوتوله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستر
تصویر مستر
پوشاننده، پنهان کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستر
تصویر مستر
پوشیده شده، پنهان شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبصر
تصویر مبصر
دیده شده، مشهود، منظور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبشر
تصویر مبشر
بشارت دهنده، مژده دهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منتر
تصویر منتر
مورد تمسخر و استهزا، معطل، افسونی که برای رام کردن جانوران گزنده و درنده بخوانند
منتر کردن: مسخره کردن، معطل کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبار
تصویر مبار
مبرت ها، عطایا، بخششها، جمع واژۀ مبرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبصر
تصویر مبصر
با بصیرت، کنایه از پیشگو
دانش آموزی که از جانب معلم به حفظ نظم در کلاس می پردازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کبتر
تصویر کبتر
کبوتر، نام عمومی گروهی از پرندگان با سر کوچک، گردن کوتاه و پرهای انبوه که انوع اهلی آن برای نمایش و تفریح یا بردن نامه استفاده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبذر
تصویر مبذر
کسی که مال خود را بیهوده خرج کند، اسراف کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبتکر
تصویر مبتکر
کسی که چیز تازه ای به وجود بیاورد، ابتکار کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابتر
تصویر ابتر
ناتمام، ناقص
در علوم ادبی بتر
بی فرزند
دم بریده، ویژگی جانوری که دمش را بریده باشند، بریده دم، کلته، بکنک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبار
تصویر مبار
رودۀ گوسفند که آن را از گوشت قیمه کرده و برنج پر می کردند و می پختند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهتر
تصویر مهتر
کسی که در طویله اسب ها را تیمار می کند، بزرگ تر، کلان تر، رئیس و سردار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قبتر
تصویر قبتر
کوته بالا
فرهنگ لغت هوشیار
پرنده ایست با پرواز عالی و با استقامت که از سار بزرگتر ولی از کبک کوچکتر است و خود راسته مشخصی را در بین پرندگان بوجود میاورد که بنام راسته کبوتران نامیده میشود و شامل تمام گونه های مختلف کبوتر ها میگردد. منقار کبوتر ان ضعیف و در قاعده بر آمده است
فرهنگ لغت هوشیار
نیکی کردن، عمل خیر نیکی: ثمره خردمندان امین که حق احسان و مبرت بحسن معاملت نگاه دارند. . ، جمع مبرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبذر
تصویر مبذر
اسراف کننده و بی محل و بیدریغ خرج کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبخر
تصویر مبخر
دود داده بخور کرده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبتهر
تصویر مبتهر
دروغپرداز، زاری کننده مویه گر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبتل
تصویر مبتل
پا جوش نهالی که از درختی و کنار آن بروید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبتکر
تصویر مبتکر
ابتکار کننده، نو آور ابتکار شده، نوآورده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبتشر
تصویر مبتشر
حاصل کننده خبرهای خوش
فرهنگ لغت هوشیار
ربوده، چیره زبانزد اختر شناسی سلب شده بقهر ربوده، مبتز چیره بود و بر دو گونه آید: یکی مطلق و این آنست که قویترین کوکبی باشد اندر وقت و بسیارترین شهادتها اندر جای خویش بفلک و ستارگان و حالهایی که از افق اوفتد و دیگر گونه مقید بود و این آنست که هم قوی و خوب حال بود و شهادتهای او بر یک چیزی باشد از آن چیزها که اندر دوازده خانه اند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مبره، بخشش ها چرب روده چرغند جگر آکند عصیب: تا هفته و سال باشد و لیل و نهار ده چیز بخانه تو بادا بسیار: نان و عسل و روغن و دوشاب و برنج مخسیر و قدید و دنبه و پیه و مبار. (بسحاق اطعمه) جمع مبرت عطایا بخششها: و از جانب سلطان بانواع مبار و انعامات بسیار اختصاص یافت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبکر
تصویر مبکر
پگاه خیزاننده، پگاه آینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبصر
تصویر مبصر
آنکه ظاهر و نمایان می کند و نیز نظر کننده و شناسنده، با بصیرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبشر
تصویر مبشر
خبر خوش رساننده، مژده دهنده، نویدگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متبر
تصویر متبر
سیژیده (هلاک شده) سیز شمند، شکننده هلاک شده. شکننده، هلاک کننده
فرهنگ لغت هوشیار