جدول جو
جدول جو

معنی مباغی - جستجوی لغت در جدول جو

مباغی
(مَ)
مطلوبات. (آنندراج، از فرهنگ وصاف) : و به شرائط مرافقت و مصادقت در تحری مراضی و توخی مطالب و مباغی آن حضرت قیام نمودی. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 47). همت بر تحصیل مباغی همه گماشته. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 82). و پسر خواهرزاده را در التزام خدمت و تحری مراضی و توضی مباغی او مثال داد. (ترجمه تاریخ یمینی، ایضاً ص 229). درگاه او را مقصد آمال و امانی و کعبۀ مطالب و مباغی ساخته بودند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 337). مباغی و مراضی او به ایجاب مقرون داشت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 374). چون دانستند که مدافعت و مماطلت به حصول مقاصد و مباغی مفضی نخواهد بود. (جهانگشای جوینی). و با قضاءحوائج و ادراک مباغی بازگردند. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
مباغی
جمع مبغی مطلوبات
تصویری از مباغی
تصویر مباغی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مبادی
تصویر مبادی
آشکار کننده، ظاهر کننده
کنایه از رعایت کننده
مبادی آداب: کسی که آداب معاشرت را رعایت می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مراغی
تصویر مراغی
از مردم مراغه، مراغه ای
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبادی
تصویر مبادی
مبداء ها، آغاز ها، جمع واژۀ مبداء
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دباغی
تصویر دباغی
پاک کردن و پیراستن پوست حیوانات، دباغت، پیشۀ دباغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبانی
تصویر مبانی
مبناها، پایه ها، بنیان ها، جمع واژۀ مبنا
بناها، عمارت ها، ساختمان ها، بن ها، پایه ها، اساس ها، ساختن ها، جمع واژۀ بنا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مباهی
تصویر مباهی
فخر کننده
فرهنگ فارسی عمید
(مَ غی ی / مَ)
منسوب است به مراغه از بلاد آذربایجان، منسوب است به مراغ که نام قبیله ای است. (از الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مبداء. (دهار) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آغازها. (آنندراج). آغازها و مبدأها و اصل و بنیاد. (ناظم الاطباء) : و هم مبادی و اوایل آگهی خود را از حواس گیرد. (مصنفات باباافضل).
- مبادی آداب، آنکه مبدء و اصل و رسوم و آداب او نیک باشد. (ناظم الاطباء).
، اعضاء رئیسه. (بحر الجواهر، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بر اعضای رئیسۀ بدن انسان اطلاق می شود. (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 106) ، در نظر عرفا عبارت از اموری است که سالک در مبداء مسیر خود باید رعایت کند، مانند صوم و صلوه و غیره و بالاخره آداب شرعی است که مبتدیان سلوک ناگزیر از رعایت آن میباشند. (فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی ص 515). و رجوع به فرهنگ مصطلحات عرفاء سیدجعفر سجادی شود، (اصطلاح فلسفی) آن چیزی است که احتیاج به برهان نداشته باشد بخلاف مسائلی که به برهان قاطع ثابت میشود. (از تعریفات جرجانی). آنچه مسائل علم بر آن متوقف است. تحریر مباحث و تقریر مذاهب. چه هر بحث دارای نه جزء است. و بعضی وابسته به بعضی دیگر است و آن جزء مبادی اواسط و مقاطع است و آن مقدماتی است که ادله و حجج بدانها منتهی میشود. (از تعریفات). آنچه مسائل علم موقوف بدانستن آنهاست. (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 106). رجوع به ترکیبات کلمه، مخصوصاً مبادی اولیه، مبادی برهان، مبادی تصدیقیه و تصوریه شود.
- مبادی اجسام، عناصر اربعه اند. (فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی). و رجوع به ترکیب بعد شود.
- مبادی اربعه، بر عناصر اربعه اطلاق می شود. (از فرهنگ علوم عقلی).
، بر علل اربعه (ماده، صورت، فاعل و غایت) هم اطلاق می شود. (فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی). و رجوع به فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی شود.
- مبادی اشیاء، ابتداء و علل اولیۀ اشیأاند. (فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی).
- مبادی افعال، کلیۀ افعال اختیاری که از انسان صادر میشود مسبوق به مقدمات و مبادی چند است که آنها را مبادی عامۀ افعال مینامند و عبارتند از تصور فعل، اعتقاد بنفع و جز آن. شوق اجماع یعنی ارادۀ جازم و قوّت محرکۀ عضلات. (فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی). و رجوع به مبادی عام و عامه شود.
- مبادی انسان، مراد از مبادی انسان اخلاط اربعه است که با حیوان مشترک است و دیگر روح، قلب، نفس و حیات است و دیگر کبد و دماغ و... است. (فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی).
- مبادی اولیه، بسیاری از افکار و آراءما نتیجۀ تصورات و تصدیقاتی هستند که قبلاً مسلم و معلوم پنداشته شده اند چنانکه خود اینها نیز نتیجۀ مقدماتی دیگر بوده و این مقدمات هم از مقدمات دیگری بیرون آمده و بر همین قیاس تا برسیم به یک دسته از تصورات و تصدیقاتی که بخودی خود مسلم و بدیهی هستند و ذهن تمام افراد بشر را مجهز ساخته معروف به ’مبادی هادی معرفت’ یا ’مبادی عقلیه’ یا ’مبادی اولیه’ می باشند مبانی استدلال را تشکیل می دهند. این مبانی بر دو گونه اند: یا تصوری هستندیا تصدیقی. عمده ترین مبانی تصوری عبارتند از مبانی وحدت، هویت، زمان، مکان، علت، جوهر، مطلق (لایتناهی وکمال). عمده ترین مبانی تصدیقی عبارتند از مبداء هویت و مبداء سبب کافی... (از روانشناسی از لحاظ تربیت تألیف دکتر سیاسی چ دانشگاه ص 269- 271) و رجوع به همین کتاب شود.
- مبادی برهان، مقدمات برهان. اقسام مبادی برهان و آنچه اندرایشان محول بود.
- مبادی تصدیقیه، مراد از مبادی تصدیقیه تصدیقات بدیهی است که موجب توصل و کشف تصدیقات مجهول است. مبادی تصوریۀ هر علمی عبارت از حدود موضوعات اجزاء و جزئیات و اعراض ذاتیۀ آن علم است. مبادی تصدیقیه یا بینهالثبوت اند که علوم متعارفه می نامند. یا بینهالثبوت نمیباشند و در اینصورت یا از روی حسن گمان به معلم، مورد تصدیق متعلم واقع میشوند، اصول موضوعه نامند و اگر به انکار و شک تلقی شود مصادرات نامند... مبادی تصوریه عبارت از اموری هستند که تصور مسائل هر علمی بسته به آنها است و مبادی تصدیقیه عبارت از مسائلی است که تصدیق به آنها بدیهی بوده ودر اثبات مسائل علم بکار برده میشوند. مانند تعاریف و اصول موضوعه و علوم متعارفه و مصادرات و قضایای اولیۀ بدیهی، مانند اصل امتناع اجتماع نقیضین و ارتفاع آن دو و غیره... آن قسمت از مبادی که بدیهی میباشند قابل انکار نیست و علوم متعارفه گویند. و اگر متعلم با آنکه خود قبول ندارد معذلک با عناد تلقی کند مصادرات گویند. و هرگاه اموری باشد که بطور اصل مسلم قبول شود تا مسائل دیگر که مترتب بر آنها است درست آید اصول موضوعه گویند. و رجوع به فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی شود.
- مبادی تصوریه. رجوع به مبادی تصدیقیه شود.
- مبادی خارجی، علت فاعلی و غایی است که خارج از ذات اشیاء و معلول خوداند. (فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی).
- مبادی داخلی، علت صوری و مادی می باشدکه مقوم اشیاء و معلومات اند. (فرهنگ علوم عقلی). علت صوری و مادی و بعبارت دیگر هیولا و صورت است. (از فرهنگ اصطلاحات فلسفی سیدجعفر سجادی).
- مبادی شعر، علم مبادی شعر علمی است که در آن از مقدمات تخییلی بحث شود و آن مقدمات موجب رغبت به چیزی یا نفرت از آن گردد و این مقدمات بحسب اختلاف اقوام مختلف است و موضوع آن شعر و غرض از آن اکتساب ملکۀ ایراد کلام شعری است براساس مواد متناسب و فایدۀ آن دوری از ارتکاب خطاست. (از کشف الظنون).
- مبادی طبیعی، مراد از مبادی طبیعی علل اربعه و گاه عناصر اربعه اند. (فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی).
- مبادی عالیه، ملایک و عقول عشره. (غیاث) (آنندراج). عقول و نفوس سماویه اند. (از کشاف اصطلاحات الفنون). مراد از مبادی عالیه عقول مجرده طولیه و نفوس کلیه وعقول عرضیه اند به ترتیب که مبادی مفارقه هم نامیده اند. (فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی ص 516).
- مبادی عام (عامه). رجوع به مبادی افعال و ترکیب بعد شود.
- مبادی عامه، قضایای اولیه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مراد همان مبادی افعال است. (فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی). رجوع به ترکیب قبل و مبادی افعال شود.
- مبادی عقلیه، مراد عقول مجرده اند. (فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی). و رجوع به ترکیب مبادی اولیه شود.
- مبادی علم (علوم) ، قضایایی بود که براهین آن علم مؤلف از آن قضایا باشد و در آن علم بر آن قضایا برهان نگویند، یا از جهت وضوح یا از جهت آنکه آن قضایا مسائل علمی دیگر بود، بلندتر یا فروتر از آن در مرتبه، و مسائل آن قضایا بود که در آن علم برهان بر آن گویند بل علم مشتمل بر آن براهین باشد. (از اساس الاقتباس ص 393). مبادی علم را مقدمات موضوعه خوانند و آن یا به نفس خودبیّن بود یا نبود و اول از اولیات و مجربات و امثال آن باشد که اصول متعارفه و قضایایی که قبول آنها واجب است نامند. و مبادی علم مطلق از این صنف بود و دوّم آنچه بنفسه بیّن نبود یا چنان بود که نفس متعلم در بدایت به آسانی آن را اعتقاد کند، اعتقاد ظنی یا تقلیدی یا چنان نبود. اول را اصول موضوعه خوانند و دوم را مصادرات. (فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی). عبارت است از اموری که مسائل هر علمی تصوراً و تصدیقاًمتوقف بر آنها باشد. (از فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی سیدجعفر سجادی).
- مبادی قریبه، مراد هیولی و صورت است که جزء مقوم شی ٔاند. (فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی).
- مبادی قیاس برهانی، عبارت اند از محسوسات، مجربات، متواترات، اولیات، حدسیات وفطریات. (از اساس الاقتباس).
- مبادی قیاس جدلی، مبادی جدل عبارتند از، مشهورات، مسلمات که وضعیات خوانند، مصادرات و اصول موضوعه و مقبولات خصم. (فرهنگ علوم عقلی).
- مبادی قیاس خطابی، مبادی خطابه عبارتند از مشهوریات و مظنونات و مقبولات عامه. (از اساس الاقتباس).
- مبادی قیاس مغالطی، مبادی مغالطه عبارتند از وهمیات و مشبهات و مشهوریات (از اساس الاقتباس).
- مبادی کون و فساد، ماده و صورت است. (از فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی).
- مبادی مفارقه، رجوع به مبادی عقلیه و تهافت التهافت شود. (فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی).
- مبادی هادی معرفت، رجوع به ترکیب مبادی اولیه شود.
- مبادی قیاس شعری، عبارتست از مخیلات. (از اساس الاقتباس). رجوع به مبادی شعر شود.
- مبادی نهایات (اصطلاح عرفانی) ، عبارت از فرائض عباداتست یعنی نماز، زکوه، روزه و حج. بدین دلیل که نهایت نماز کمال نزدیکی و مواصلت حقیقه است و نهایت زکوه بخشیدن ماسوی اﷲ باشد، برای پاک و خالص ساختن دوستی حق جل و علا. و نهایت روزه، بازداشت نفس است از مراعات رسوم خلقیه وآنچه باعث نیرومندی آن رسوم است بوسیلۀ فانی شدن در حق. و از این جهت است که در احادیث قدسیه وارد شده که الصوم لی و انا اجزی به. و نهایت حج رسیدن به معرفت و تحقیق بقاء بعد از فنا باشد. زیرا مناسک حج تمامی در ازاء منازل سالکان بسوی نهایت و مقام احدیت جمع و فرق وضع شده است. (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 107). و رجوع به مبادی شود
لغت نامه دهخدا
(صَبْ با)
رنگرزی
لغت نامه دهخدا
(دَبْ با)
آشگری. دباغت. دباغت پوست. پیراهیدن پوست. پیراهش پوست. پیراستن پوست. دبغ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
آشکاراکننده. اسم فاعل از مبادات که به معنی آشکارا کردن است. (غیاث). و رجوع به مباداه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
شیر که اسد باشد. (منتهی الارب). شیر بیشه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
آن که قائل به رفع حکم حرمت است و همه چیز را درخور ارتکاب می شمارد. جمعی که خود را به صوفیان منتسب می شمرده اند، و قائل به رفع حکم حرمت بوده اند و آنان را ’اباحی’ و ’اباحتی’ و ’صوفیۀ اباحیه’ نیز گویند. (فرهنگ نوادر لغات کلیات شمس چ فروزانفر ج 7). از مباحی ّ عربی، که به اباحه معتقد باشد و همه چیز را مباح شمرد و چیزی را حرام و ناروا نداند:
ما رند و مقامر و مباحی ایم
انگشت نمای هر نواحی ایم.
عطار (از فرهنگ فارسی معین).
زهد از تو مباحی شد، تسبیح صراحی شد
جان را که فلاحی شد با رطل گران کرده.
مولوی (کلیات شمس ج 7).
امروزسماع است و شراب است و صراحی
یک ساقی بدمست یکی جمع مباحی.
مولوی (ایضاً).
روحی است مباحی که از آن روح چشیده ست
کو روح قدیمی و کجا روح ریاحی.
مولوی (ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
نعت فاعلی از مباراه. برابری کننده و نبردکننده. رجوع به مباراه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ غا)
مبتغاء. (ناظم الاطباء) (آنندراج). خواسته شده. درخواست کرده شده. دلخواه. خواست: فرمود تا به مبتغی و مقصود هر یک انعام و اسعاف و احسان ارزان داشته آید. (ترجمه محاسن اصفهان ص 92) ، وام و دین و قرض، حق، کار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
مباهات کننده و فخرکننده و نازکننده. (ناظم الاطباء). فخرکننده و نازنماینده. (آنندراج). نازکننده و فخرکننده. مفتخر. سربلند. سرفراز. سرافراز. نازنده. فاخر. بالنده. آنکه تفاخر کند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، مغرور و خودستاینده، سرافراز کرده شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جاهای بنا و این جمع مبنی ̍ بمعنی جای است. (غیاث) (آنندراج). عمارتها و بناها و بنیانها و بنیادها و اساسها. (ناظم الاطباء). مبناها. شالوده ها:
پند تو تبه گردد در فعل بد او
بر واره کژ آید چو بود کژ مبانیش.
ناصرخسرو.
اساس مبانی اعمال و افعال. (سندبادنامه ص 3). اسباب مصافات و مبانی موالات میان هر دو پادشاه مستحکم شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 320). شهری دید از غرائب مبانی و عجایب مغانی. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 412). اهل هند به خرافات و اکاذیب خویش نسبت آن مبانی بدویست تا سیصد هزار سال کرده. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 414).
- حروف مبانی،حروفی که معنی ندارد چون ’را’ ’جیم ’’لام’ در کلمه ’رجل’ که هر یک به تنهائی معنی ندهد. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- مبانی خیرات، بناهای خیر مانند کاروانسرا و بیمارستان و آب انبار و جز آن. (ناظم الاطباء).
- مبانی نهادن، بنا کردن. (آنندراج) :
به امداد مبنای فکرت نهادم
ز خشت متانت سخن را مبانی.
درویش واله هروی (از آنندراج).
، مضامین. (غیاث) (آنندراج) ، کنایه از اعضاء و اندام باشد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
بغاوت کننده با هم. (آنندراج). یاغی و گردنکش و فتنه جوی بر ضد دیگری و یا به سوی کسی. (ناظم الاطباء) ، گستاخ و بی ادب. (ناظم الاطباء). و رجوع به تباغی شود
لغت نامه دهخدا
(اِ رَ)
ظلم و ستم کردن بعضی مر بعض را. (از اقرب الموارد). بغاوه کردن با هم. (منتهی الارب). بغاوه و عصیان کردن باهم. (ناظم الاطباء). با هم بغاوت کردن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
منسوب به مراغه از مدرم مراغه اهل مراغه: و سره گفته است آن مراغی که گفته است: ماهر دو مراغی بچه ایم ای مهتر، باشد ز خری در من و تو هرد واثر... . (مرزبان نامه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبادی
تصویر مبادی
جمع مبداء، آغازها، اصل و بنیاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبانی
تصویر مبانی
عمارتها و بناها و اساسها و شالوده ها
فرهنگ لغت هوشیار
ناز کننده، سر افراز سر بلند افتخار کننده مفتخر مباهات کننده: بموجب صدور این فرمان مبارک سوسیته آنونیم مزبور را بسمت فورنیتری مخصوص خودمان مباهی و سر بلند فرمودیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبتغی
تصویر مبتغی
خواسته شده آرزو
فرهنگ لغت هوشیار
مباحی در فارسی: روا دان اباحتی: ما رند و مقامر و مباحی ایم انگشت نمای هر نواحی ایم. (عطار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صباغی
تصویر صباغی
رنگرزی صباغت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباغی
تصویر تباغی
ظلم و ستم کردن، عصیان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دباغی
تصویر دباغی
پوست پیرایی پیراستن عمل وشغل دباغ پیرایش و پرداخت پوست حیوانات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبانی
تصویر مبانی
((مَ))
جمع مبنی، عمارت ها، بنیادها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مباهی
تصویر مباهی
((مُ))
مباهات کننده، فخر کننده، مغرور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبادی
تصویر مبادی
((مُ))
آشکار کننده، ظاهر کننده
مبادی آداب: کسی که رسوم و آداب را در معاشرت مراعات کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صباغی
تصویر صباغی
((صَ بّ))
رنگرزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبادی
تصویر مبادی
((مَ))
جمع مبدأ. آغازها
فرهنگ فارسی معین