با کسی یا چیزی پیوسته بودن. (المصادر زوزنی). با کسی یا به جایی پیوسته بودن. (ترجمان القرآن). پیوسته بودن با چیزی یا کسی و همیشگی کردن برآن. لزام. (منتهی الارب). پیوسته بودن به جایی یا نزد کسی. (آنندراج) (از اقرب الموارد) : لازمه ملازمه و الزاماً، ثابت بود بر آن و همیشگی کرد بر آن و مفارقت نکرد از آن. (ناظم الاطباء). و رجوع به ملازمت و ملازمه شود، معانقه کردن. (ناظم الاطباء)
با کسی یا چیزی پیوسته بودن. (المصادر زوزنی). با کسی یا به جایی پیوسته بودن. (ترجمان القرآن). پیوسته بودن با چیزی یا کسی و همیشگی کردن برآن. لِزام. (منتهی الارب). پیوسته بودن به جایی یا نزد کسی. (آنندراج) (از اقرب الموارد) : لازمه ملازمه و الزاماً، ثابت بود بر آن و همیشگی کرد بر آن و مفارقت نکرد از آن. (ناظم الاطباء). و رجوع به ملازمت و ملازمه شود، معانقه کردن. (ناظم الاطباء)
ملازمت. ملازمه. رجوع به ملازمت و ملازمه شود، (اصطلاح فلسفی) حکمی که حکم دیگر را اقتضا کند مانند وجود دود برای آتش در روز و وجود آتش برای دود در شب. (از تعریفات جرجانی). همبستگی میان دو امر را ملازمه می نامند و به عبارت دیگر دو امری که به یکدیگر بستگی داشته باشند ملازم یکدیگرند. و بالاخره دو امر به نحوی باشند که تصور هریک منفک از تصور دیگری نباشد یا وجود هر یک ملازم با وجود دیگر باشد. (فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی سجادی). و رجوع به فرهنگ علوم عقلی سجادی شود. - ملازمۀ خارجیه، اقتضای چیزی است چیزی دیگر را در خارج و نفس الامر یعنی هرگاه تصور ملزوم در خارج صورت گیرد تصور لازم نیز تحقق پیدا کند مانند دود و آتش که ذکر شد. (از تعریفات جرجانی). - ملازمۀ ذهنیه، اقتضای چیزی است چیز دیگر را در ذهن یعنی هرگاه تصور ملزوم در ذهن صورت گیرد تصور لازم نیز تحقق پیدا کند مانند بینایی برای نابینایی زیرا که هرگاه تصور نابینایی در ذهن ثابت گردد تصور بینایی نیز در آن تحقق پیدا کند. (از تعریفات جرجانی). - ملازمۀ عادیه، عبارت از آنکه تصور خلاف لازم برای عقل ممکن باشد مانند فساد عالم با تقدیر تعدد خدایان به امکان اتفاق. (از تعریفات جرجانی). عبارت از تلازمی است که عقل را رسد که ملزوم را تصور کند بدون تصور لازم او. (فرهنگ علوم عقلی تألیف سجادی). - ملازمۀ عقلیه، عبارت از عدم امکان تصور ملزوم است بدون تصور لازم برای عقل. (فرهنگ علوم عقلی تألیف سجادی). عبارت از آنکه تصور خلاف لازم برای عقل ممکن نباشد مانند سفیدی مادام که سفید باشد. (از تعریفات جرجانی). - ملازمۀ مطلقه، اقتضای چیزی است چیز دیگر را، چیز اول را ملزوم و دوم را لازم خوانند مانند بودن روز برای طلوع خورشید، زیرا که طلوع خورشید مقتضی وجود روز است. طلوع خورشید ملزوم و بودن روز لازم آن است. (از تعریفات جرجانی). - قاعده ملازمه، (اصطلاح فقهی) قاعده ای است مبتنی بر اینکه اگر عقل بدیهی حکم به حسن عملی کند آن عمل تکلیف قانونی افراد خواهد بود با این که نص قانون نسبت به آن عمل ساکت است. و نیز اگر عقل بدیهی حکم به قبح عملی کند آن عمل در ردیف جرایم قرار می گیرد و افراد از ارتکاب آن ممنوع خواهند بود با اینکه نص قانون آن را جرم نشناخته است. (فرهنگ حقوقی تألیف جعفری لنگرودی). و رجوع به همین مأخذ شود
ملازمت. ملازمه. رجوع به ملازمت و ملازمه شود، (اصطلاح فلسفی) حکمی که حکم دیگر را اقتضا کند مانند وجود دود برای آتش در روز و وجود آتش برای دود در شب. (از تعریفات جرجانی). همبستگی میان دو امر را ملازمه می نامند و به عبارت دیگر دو امری که به یکدیگر بستگی داشته باشند ملازم یکدیگرند. و بالاخره دو امر به نحوی باشند که تصور هریک منفک از تصور دیگری نباشد یا وجود هر یک ملازم با وجود دیگر باشد. (فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی سجادی). و رجوع به فرهنگ علوم عقلی سجادی شود. - ملازمۀ خارجیه، اقتضای چیزی است چیزی دیگر را در خارج و نفس الامر یعنی هرگاه تصور ملزوم در خارج صورت گیرد تصور لازم نیز تحقق پیدا کند مانند دود و آتش که ذکر شد. (از تعریفات جرجانی). - ملازمۀ ذهنیه، اقتضای چیزی است چیز دیگر را در ذهن یعنی هرگاه تصور ملزوم در ذهن صورت گیرد تصور لازم نیز تحقق پیدا کند مانند بینایی برای نابینایی زیرا که هرگاه تصور نابینایی در ذهن ثابت گردد تصور بینایی نیز در آن تحقق پیدا کند. (از تعریفات جرجانی). - ملازمۀ عادیه، عبارت از آنکه تصور خلاف لازم برای عقل ممکن باشد مانند فساد عالم با تقدیر تعدد خدایان به امکان اتفاق. (از تعریفات جرجانی). عبارت از تلازمی است که عقل را رسد که ملزوم را تصور کند بدون تصور لازم او. (فرهنگ علوم عقلی تألیف سجادی). - ملازمۀ عقلیه، عبارت از عدم امکان تصور ملزوم است بدون تصور لازم برای عقل. (فرهنگ علوم عقلی تألیف سجادی). عبارت از آنکه تصور خلاف لازم برای عقل ممکن نباشد مانند سفیدی مادام که سفید باشد. (از تعریفات جرجانی). - ملازمۀ مطلقه، اقتضای چیزی است چیز دیگر را، چیز اول را ملزوم و دوم را لازم خوانند مانند بودن روز برای طلوع خورشید، زیرا که طلوع خورشید مقتضی وجود روز است. طلوع خورشید ملزوم و بودن روز لازم آن است. (از تعریفات جرجانی). - قاعده ملازمه، (اصطلاح فقهی) قاعده ای است مبتنی بر اینکه اگر عقل بدیهی حکم به حسن عملی کند آن عمل تکلیف قانونی افراد خواهد بود با این که نص قانون نسبت به آن عمل ساکت است. و نیز اگر عقل بدیهی حکم به قبح عملی کند آن عمل در ردیف جرایم قرار می گیرد و افراد از ارتکاب آن ممنوع خواهند بود با اینکه نص قانون آن را جرم نشناخته است. (فرهنگ حقوقی تألیف جعفری لنگرودی). و رجوع به همین مأخذ شود
رفتن دو کس از دو راه مخالف تا به یک جا پیش آیند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). یقال خازمه الطریق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
رفتن دو کس از دو راه مخالف تا به یک جا پیش آیند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). یقال خازمه الطریق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
جمع کردن بین دو چیزو مخلوط کردن آن دو. (از متن اللغه) : رازم بینهما، جمع. (اقرب الموارد) (از منتهی الارب) ، پی یکدیگر خوردن دو چیز را. جمع کردن میان دو چیز در خوردن، چون نان و تمر و مانند آن، و گویند: رازمت الابل، اذا خلطت بین مرعیین. (از منتهی الارب). غذائی را با غذای دیگر آمیختن. غذای لین را با یابس و شیرین رابا ترش خوردن. (از متن اللغه) (از منتهی الارب) ، بر یک طعام مداومت ناکردن، یعنی یکروز گوشت خوردن و یک روز شهد و یک روز شیر و یک روز خرما و مانند آن. (منتهی الارب). متناوب مصرف کردن خوراکیها را، مثلاً دفعه ای گوشت، دفعه ای دیگر شیر و نوبت دیگر نان تنها خوردن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، خوردن و لقمه ها را فروبردن با شکر و حمد خدا. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). لقمه و غذا را با شکر خدا خوردن و بین دو لقمه سپاس نعمات خدا کردن. (از متن اللغه) ، به جائی مقام دراز کردن. (تاج المصادر بیهقی). اقامت دراز کردن در خانه. (از منتهی الارب). اقامت طولانی کردن در خانه. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، خریدن چیزی را کم از بار پشت از بازار. (از منتهی الارب) خریدی کم و مختصر کردن. به مقداری از بازار خرید کردن که بار و کوله ای را کاملاً پرنکند: مرازمهالسوق، أن یشتری منها دون مل ء الاحمال. (متن اللغه) (از اقرب الموارد)
جمع کردن بین دو چیزو مخلوط کردن آن دو. (از متن اللغه) : رازم بینهما، جمع. (اقرب الموارد) (از منتهی الارب) ، پی یکدیگر خوردن دو چیز را. جمع کردن میان دو چیز در خوردن، چون نان و تمر و مانند آن، و گویند: رازمت الابل، اذا خلطت بین مرعیین. (از منتهی الارب). غذائی را با غذای دیگر آمیختن. غذای لین را با یابس و شیرین رابا ترش خوردن. (از متن اللغه) (از منتهی الارب) ، بر یک طعام مداومت ناکردن، یعنی یکروز گوشت خوردن و یک روز شهد و یک روز شیر و یک روز خرما و مانند آن. (منتهی الارب). متناوب مصرف کردن خوراکیها را، مثلاً دفعه ای گوشت، دفعه ای دیگر شیر و نوبت دیگر نان تنها خوردن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، خوردن و لقمه ها را فروبردن با شکر و حمد خدا. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). لقمه و غذا را با شکر خدا خوردن و بین دو لقمه سپاس نعمات خدا کردن. (از متن اللغه) ، به جائی مقام دراز کردن. (تاج المصادر بیهقی). اقامت دراز کردن در خانه. (از منتهی الارب). اقامت طولانی کردن در خانه. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، خریدن چیزی را کم از بار پشت از بازار. (از منتهی الارب) خریدی کم و مختصر کردن. به مقداری از بازار خرید کردن که بار و کوله ای را کاملاً پرنکند: مرازمهالسوق، أن یشتری منها دون مل ء الاحمال. (متن اللغه) (از اقرب الموارد)
در فارسی: مباعده و مباعدت: دور کردن، دور شدن، دوری دور کردن: و اگر عیار مباعدت و مساعدت این عجول درنگی نمای... نبودی... در اندک روزگاری از آن فراغت روی نمودی
در فارسی: مباعده و مباعدت: دور کردن، دور شدن، دوری دور کردن: و اگر عیار مباعدت و مساعدت این عجول درنگی نمای... نبودی... در اندک روزگاری از آن فراغت روی نمودی
در فارسی: مبالغه و مبالغت: کوش، گزافکاری گزافگویی مکیس مکاس بسیار کوشیدن، زیاده روی کردن، کوشش بسیار، زیاده روی: ... اگر وصف آن چنانچه راویان از دیده باز میگویند نوشته شود البته بر مبالغه و اغراق محمول افتد، صفات نیک و بد شخص یا شی را بطریقی بیان کردن که مستبعد یا محال نماید توضیح مبالغه (بمعنی اعم) بر سه نوع است: الف - تبلیغ یا مبالغه بمعنی اخص. ب - اغراق. ج - غلو
در فارسی: مبالغه و مبالغت: کوش، گزافکاری گزافگویی مکیس مکاس بسیار کوشیدن، زیاده روی کردن، کوشش بسیار، زیاده روی: ... اگر وصف آن چنانچه راویان از دیده باز میگویند نوشته شود البته بر مبالغه و اغراق محمول افتد، صفات نیک و بد شخص یا شی را بطریقی بیان کردن که مستبعد یا محال نماید توضیح مبالغه (بمعنی اعم) بر سه نوع است: الف - تبلیغ یا مبالغه بمعنی اخص. ب - اغراق. ج - غلو
مبادرت در فارسی: یازش، شتاب شتابی کردن، دلیری کردن، پیشی پیشی گرفتن پیشی گرفتن سبقت گرفتن، شتاب کردن تعجیل نمودن، اقدام بامری کردن، پیشی سبقت: ... پادشاهی را بمکان او مفاخرت است و دولت را بخدمت او مباردت، تعجیل شتاب، اقدام
مبادرت در فارسی: یازش، شتاب شتابی کردن، دلیری کردن، پیشی پیشی گرفتن پیشی گرفتن سبقت گرفتن، شتاب کردن تعجیل نمودن، اقدام بامری کردن، پیشی سبقت: ... پادشاهی را بمکان او مفاخرت است و دولت را بخدمت او مباردت، تعجیل شتاب، اقدام
ملازمت در فارسی: کارپاسی همراهی پیشیاری همبستگی پیوستن بکسی یا چیزی، همیشه در خدمت کسی بودن، هم بستگی میان دو امری که بیکدیگر بستگی داشته باشند اقتضای چیزی است چیز دیگر را اول را ملزوم و دوم را لازم خوانند (غزالی نامه. 23) یا ملازمه عقلی (عقلیه) عبارت از عدم امکان تصور ملزوم است بدون تصور لازم برای عقل. یا ملازمه عادی. (عادیه) عبارت از تلازمی است که عقل را رسد که ملزوم را تصور کند بدون تصور لازم او، قاعده ملازمه . مبنی بر این است که عقل حکم به نیکی عملی کند آن عمل بمنزله تکلیف قانونی افراد محسوب خواهد شد هر چند که قانون تصریحی بدان نداشته باشد و اگر بعکس عقل ببدی و زشتی عملی حکم کند آن عمل بمنزله جرم محسوب خواهد شد هر چند که قانون آنرا در ردیف جرایم نام نبرده باشد
ملازمت در فارسی: کارپاسی همراهی پیشیاری همبستگی پیوستن بکسی یا چیزی، همیشه در خدمت کسی بودن، هم بستگی میان دو امری که بیکدیگر بستگی داشته باشند اقتضای چیزی است چیز دیگر را اول را ملزوم و دوم را لازم خوانند (غزالی نامه. 23) یا ملازمه عقلی (عقلیه) عبارت از عدم امکان تصور ملزوم است بدون تصور لازم برای عقل. یا ملازمه عادی. (عادیه) عبارت از تلازمی است که عقل را رسد که ملزوم را تصور کند بدون تصور لازم او، قاعده ملازمه . مبنی بر این است که عقل حکم به نیکی عملی کند آن عمل بمنزله تکلیف قانونی افراد محسوب خواهد شد هر چند که قانون تصریحی بدان نداشته باشد و اگر بعکس عقل ببدی و زشتی عملی حکم کند آن عمل بمنزله جرم محسوب خواهد شد هر چند که قانون آنرا در ردیف جرایم نام نبرده باشد