جدول جو
جدول جو

معنی مبارکی - جستجوی لغت در جدول جو

مبارکی
در تازی نیامده فرخندگی همایونی مبارک بودن خجستگی از حیث میمنت: سر خدمت تو دارم بخرم بلطف و مفروش که چو بنده کمتر افتد بمبارکی غلامی. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

پیروان مبارک برده اسمعیل که رهنمودی را از آن محمد بن اسمعیل بن جعفر صادق (ع) و فرزندان او می دانستند (فضل بن شادان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامبارکی
تصویر نامبارکی
مبارک نبودن، نافرخندگی، نحوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبارکه
تصویر مبارکه
(دخترانه)
مؤنث مبارک، خوش یمن، خجسته، فرخنده، از نامهای فاطمه (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
مبارکه در فارسی مونث مبارک: همایون فرخ و گندم دراز خوشه مونث مبارک جمع مبارکات: این طبقه بدر دولتخانه مبارکه جمع شده در برابر درگاه رحل اقامت انداختند. یا لیله مبارک قدم. هر شب از شبهای مقدس، شب نیمه شعبان
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده نستوهی جنگاوری عمل مبارز جنگجویی: دیگری گفت: سبکتگین بمبارزی و مروت و سخاوت... از همه مقدم تر است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبارک
تصویر مبارک
(پسرانه)
خوش یمن، خجسته، فرخنده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مبارک
تصویر مبارک
خجسته، فرخنده، همایون
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مبارک
تصویر مبارک
بابرکت، برکت یافته، خجسته، فرخجسته، فرخنده
عنوانی احترام آمیز برای اعضای بدن مثلاً دست مبارک، خاطر مبارک
برای بیان تهنیت به کار می رود مثلاً عیدتان مبارک
پسوند متصل به واژه به معنای خجسته مثلاً مبارک قدم
از اسامی رایج برای غلامان و بردگان، برده، غلام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مارکی
تصویر مارکی
عنوان اشرافی مردانه در بعضی کشورهای اروپا بین دوک و کنت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مارکی
تصویر مارکی
عنوان نجبای اروپا بین دوک و کنت
فرهنگ لغت هوشیار
با برکت، خجسته، همایون فرخنده خفتگاه های شتران هو بخت هو مرواک خنشان باد بر تو مبارک و خنشان جشن نوروز و گوسبند کشان (رودکی) فرخنده فرخ همایون (واژه خجسته را نیز به جای مبارک تازی به کار می برند آید خجسته دگر گشته گجسته یا گجسستک پهلوی به آرش (ملعون) نیست ک) جمع مبرک خفتنگاههای شتران. برکت داده با برکت، میمون فرخنده خجسته: روزگار مبارک بر تهذیب احوال دین و ترتیب اعمال ملک مصروف گردانیده، مقدس: دست مبارک حضرت رسول ص، نامی است از نامهای مردان (مخصوصا غلامان)، (بمناسبت مذکور) غلام: اسیری را بوعده شاد می کن، مبارک مرده ای آزاد میکن، (نظامی گنجینه گنجوی) (یعنی بنده مبارک نامی را که نزدیک مردنست آزاد کن)، یا حضور مبارک. در خطاب به شاه و بزرگان استعمال کنند: این بنده را عرایضی است که تقدیم حضور مبارک میشود. یا خاطر مبارک. چون از ذهن و خاطر شاه و بزرگان یاد کنند چنین تعبیر آورند: داعیه تعمیر بیلقان از خاطر مبارک سربرزده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مارکی
تصویر مارکی
عنوان نجبای اروپا، بین دوک و کنت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبارک
تصویر مبارک
((مُ رَ))
با برکت، خجسته، فرخنده
فرهنگ فارسی معین
благословенный
دیکشنری فارسی به روسی
благословенний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
आशीर्वादित
دیکشنری فارسی به هندی
ที่ได้รับพร
دیکشنری فارسی به تایلندی
আশীর্঵াদিত
دیکشنری فارسی به بنگالی