جدول جو
جدول جو

معنی مبارزوار - جستجوی لغت در جدول جو

مبارزوار
(مُ رِزْ)
چون مبارز. همچون مبارز. دلیر. رزمجو. بی باک و چالاک:
بر اسب توبه سواره شوم مبارزوار
بس است رحمت ایزد فراخ میدانم.
سوزنی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مارخوار
تصویر مارخوار
ویژگی کسی که مار می خورد، کنایه از صفتی توهین آمیز برای اعراب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارخوار
تصویر بارخوار
خواربار، مواد اولیه برای تهیۀ خوراک انسان
فرهنگ فارسی عمید
(مُ رَ / رِ)
جمع واژۀ مبارزه و رجوع به مبارزه شود
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا)
خواربار باشد:
ز کنعان کشیدیم لختی جهاز
کز این بارخوار است ما را نیاز.
شمسی (یوسف و زلیخا)
لغت نامه دهخدا
(شُ)
دهی است از دهستان جانکی بخش لردگان شهرستان شهرکردکه در 40هزارگزی باختر لردگان، کنار راه بارز به لردگان در کوهستان واقع است. هوایش معتدل و دارای 745 تن سکنه میباشد. آبش از چشمه و رود خانه خرسان و محصولش غلات، ارزن، تنباکو، بادام، برنج و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم و قالی بافی و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
مارخور. خورندۀ مار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از فهرست ولف) : یزدجرد گفت این چندین تن خلق که اندر جهانند بدیدم از ترک و دیلم و سقلاب و هند و سند و هرچند در جهان خلق است بدبخت تر از شما (عرب) نیست که شما همه موش خوارید و مارخوار. (ترجمه طبری بلعمی).
همانا که آمد شما را خبر
که ما را چه آمد ز اختر بسر
ازین مارخوار اهرمن چهرگان
ز دانائی و شرم بی بهرگان.
فردوسی.
رجوع به مارخور شود،
{{اسم مرکّب}} گاوکوهی باشد و آنرا گوزن خوانند. گویند مار را می گیرد و می خورد. بعضی گویند نوعی از گوسفند کوهیست چون سوراخ مار را بیند بینی و دهن خود بر آن نهد و دم دردمد مار بمجرد شنیدن بوی نفس او بی تحاشی از سوراخ برآید و آن گوسفند او را بخورد.اگر پوست این گوسفند را بر در سوراخ مار بسوزانند همین که بوی دود به مار برسد، شوریده شده از سوراخ برآید. گویند کف دهن این گوسفند پازهر است. (برهان). گاو کوهی که مار می خورد. (فرهنگ رشیدی). گاو کوهی است زیرا که مار می خورد. (آنندراج) (از جهانگیری) (انجمن آرا). ایّل (گاو کوهی). مارخور قسمی از بز کوهی است. در سامی نیست. رجوع به مارخور شود. (از یادداشتهای به خط مرحوم دهخدا). واسرائیل را به هندوستان فرستاد و به قلعۀ کالنجار که ایّل مارخوار برآنجا نتواند رفت... مقید و محبوس فرمود. (از العراضه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مارزوان
تصویر مارزوان
اختر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مارخوار
تصویر مارخوار
آنکه مارخورد: درویش مار خوار، گاو کوهی گوزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبارزات
تصویر مبارزات
جمع مبارزه، رزم ها کار زارها جمع مبارزه: مبارزات سیاسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبارزات
تصویر مبارزات
النّضالات
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از مبارزات
تصویر مبارزات
Struggles
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مبارزات
تصویر مبارزات
luttes
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مبارزات
تصویر مبارزات
מַאֲבָקִים
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از مبارزات
تصویر مبارزات
সংগ্রামগুলি
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مبارزات
تصویر مبارزات
جدوجہد
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از مبارزات
تصویر مبارزات
การต่อสู้
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از مبارزات
تصویر مبارزات
mapambano
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از مبارزات
تصویر مبارزات
闘争
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از مبارزات
تصویر مبارزات
奋斗
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مبارزات
تصویر مبارزات
mücadeleler
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مبارزات
تصویر مبارزات
투쟁
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مبارزات
تصویر مبارزات
lutas
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مبارزات
تصویر مبارزات
perjuangan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مبارزات
تصویر مبارزات
संघर्ष
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مبارزات
تصویر مبارزات
luchas
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مبارزات
تصویر مبارزات
strijd
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مبارزات
تصویر مبارزات
боротьби
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مبارزات
تصویر مبارزات
борьбы
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مبارزات
تصویر مبارزات
walki
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مبارزات
تصویر مبارزات
Kämpfe
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مبارزات
تصویر مبارزات
lotte
دیکشنری فارسی به ایتالیایی