جدول جو
جدول جو

معنی مباذه - جستجوی لغت در جدول جو

مباذه
(سَ)
پیشی گرفتن. (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سِ)
فروتنی نمودن، اقرار کردن و شناختن و دانستن چیزی را. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ ذِ)
جمع واژۀ مبذله. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ مبذل و بذله. یقال خرج علینا فی مباذله، ای فی ثیابه الرثه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَ طَ)
اسراف کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَل ل)
فروختن چیزی را بمعاوضه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). معاوضه کردن در بیع. (تاج المصادر بیهقی) ، برآوردن هرکس چیزی را، و بعد فراهم آمدن آن، تقسیم نمودن میان خودها. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ کَ)
با کسی راز خویش بگفتن. (المصادر زوزنی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). با کسی راز خویش آشکار کردن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(مَ ءَ)
از ’ب وء’، جای باش. (منتهی الارب) (آنندراج). منزل. (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد). آرامش جا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). خانه و منزل باش. (ناظم الاطباء) ، خانه زنبور عسل در کوه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خانه زنبور عسل. (از اقرب الموارد) ، جای بچه در رحم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، جای باش گاو و شتر. (منتهی الارب) (آنندراج). آنجا که اشتر شب گذارد. (مهذب الاسماء). شترخان. گاودانی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). جای باش گاو. (ناظم الاطباء) ، خوابگاه شتران. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خوابجای گاو وحشی. (از اقرب الموارد) ، جای آمد و شد گاوان وحشی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ نَ)
زنی که شوهرش وی را طلاق داده باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ ذَ / ذِ)
ثاهه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کده. (صحاح الفرس از یادداشت ایضاً) : ثاهه، ملاذه و بن دندان. (منتهی الارب). و رجوع به ملاز و ملازه شود
لغت نامه دهخدا
(عَ جَ لَ)
ملذ. (از اقرب الموارد). رجوع به ملذ (معنی آخر) شود
لغت نامه دهخدا
(مَ ذَ)
افسون و تعویذ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). افسون. ج، معاذات. (از اقرب الموارد). تعویذ. عوذ. رقیه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
پناه گرفتن به کسی. (تاج المصادر بیهقی). پناه بردن و گویند معاذهاﷲ ای اعوذ بالله و کذا معاذه وجه اﷲ. (منتهی الارب). پناه بردن. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مباده
تصویر مباده
پایا پای سودا پایا پای
فرهنگ لغت هوشیار
مباثت در فارسی راز فاشی (فاش پارسی است) راز گویی، فرمخوار خواهی (فرم غم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباسه
تصویر مباسه
تنگدستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباذنه
تصویر مباذنه
فروتنی نمودن، اقرار کردن و شناختن و دانستن چیز را
فرهنگ لغت هوشیار