جدول جو
جدول جو

معنی مباخس - جستجوی لغت در جدول جو

مباخس
(مَ خِ)
اراضی دیم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و مأها (ماء یارکث) لیس من ماء سغد انّما هی عیون و المباخس بها کثره. (صوره الاقالیم اصطخری، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و زروع اهل السرخس مباخس است. (از معجم البلدان، ذیل کلمه سرخس، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به بخس شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ خِ)
انگشتان، بن انگشتان، پی
لغت نامه دهخدا
(اِ)
مغبون کردن بعض ایشان مر بعض را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ خِ)
جمع واژۀ مبخره. (ناظم الاطباء). و رجوع به مبخره شود
لغت نامه دهخدا
(خِ)
ظالم. کم کننده حق کسی. (آنندراج). باخسه.
- امثال:
تحسبها حمقاء و هی باخس، و بروایتی باخسه، در حق زیرکی گویند که خود را احمق وانماید و اصل مثل آنست که شخصی زنی را گول پنداشته از فرط طمع مال خود را بمالش آمیخت تا در وقت تقسیم مال جید ستاند. زن عندالمقاسمه راضی نشد و شکایت پیش قاضی برد. قاضی مال زن بزن رهانید و بر آن مرد عتاب کرد و تاوان فرمود و گفت تو زن را فریب میدهی آن مرد در جوابش گفت: تحسبها حمقاء و هی باخس، ای و هی ظالمه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ خَ)
زمین دیم. ج، مباخس. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به بخس شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اباخس
تصویر اباخس
انگشتان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باخس
تصویر باخس
کم کننده حق کسی، ظالم
فرهنگ لغت هوشیار
بخواب
فرهنگ گویش مازندرانی