عربی، فعل) کلمه ذم. (منتهی الارب). و آن فعل ماضی جامد است. (از اقرب الموارد). فعل ذم در برابر نعم و آن فعل ماضی و جامد است و جز ماضی از آن صرف نشود و اسم آن مخصوص به مدح گفته میشود، چنان که بئس الرجل زید، بد مردی است زید، الرجل فاعل آن و زید اسم مخصوص به مدح است و فاعل این فعل مقرون به لام جنس یا مضاف است به کلمه ای که با ال شروع شده باشد مثل بئس قاضی السوء زید، یا مضاف به مضاف همراه ’ال’ است مانند ساء قاضی احکام الظلم زید، و فاعل آن وجوباً ضمیر متصل است وقتی که مفسر به نکرۀ منصوبۀ تمییز باشد مثل بئس ربعاً دارنا. - بئس العذاب، عذاب شدید. (از اقرب الموارد). - بئس القرین، هم نشین بد. (ناظم الاطباء). - بئس المصیر، دوزخ. (ناظم الاطباء). سرنوشت بد
عَرَبی، فعل) کلمه ذم. (منتهی الارب). و آن فعل ماضی جامد است. (از اقرب الموارد). فعل ذم در برابر نِعم َ و آن فعل ماضی و جامد است و جز ماضی از آن صرف نشود و اسم آن مخصوص به مدح گفته میشود، چنان که بئس الرجل زید، بد مردی است زید، الرجل فاعل آن و زید اسم مخصوص به مدح است و فاعل این فعل مقرون به لام جنس یا مضاف است به کلمه ای که با ال شروع شده باشد مثل بئس قاضی السوء زید، یا مضاف به مضاف همراه ’ال’ است مانند ساء قاضی احکام الظلم زید، و فاعل آن وجوباً ضمیر متصل است وقتی که مفسر به نکرۀ منصوبۀ تمییز باشد مثل بئس ربعاً دارنا. - بئس العذاب، عذاب شدید. (از اقرب الموارد). - بئس القرین، هم نشین بد. (ناظم الاطباء). - بئس المصیر، دوزخ. (ناظم الاطباء). سرنوشت بد