عیار. معایره. معاوره. مطابق کردن قپانی که درست نباشد با قپانی درست تا عیب آن رفع شود. (یادداشت مؤلف). وزنه یا پیمانه ای راکه وزن یا گنجایشش معلوم نیست با وزنه یا پیمانۀ درست معلومی سنجیدن: واکندن ترازوها، واکندن سنگ ها
عیار. معایره. معاوره. مطابق کردن قپانی که درست نباشد با قپانی درست تا عیب آن رفع شود. (یادداشت مؤلف). وزنه یا پیمانه ای راکه وزن یا گنجایشش معلوم نیست با وزنه یا پیمانۀ درست معلومی سنجیدن: واکندن ترازوها، واکندن سنگ ها
در حال کندن موی سر یا ریش. آنکه مشغول کندن زلف یا ریش خود است به سبب مصیبت یا بلایی سخت که بر وی عارض شده است: فلان موکنان و مویه کنان آمد. (از یادداشت مؤلف) : خلق چندان جمع شد بر گور او موکنان جامه دران در شور او. مولوی
در حال کندن موی سر یا ریش. آنکه مشغول کندن زلف یا ریش خود است به سبب مصیبت یا بلایی سخت که بر وی عارض شده است: فلان موکنان و مویه کنان آمد. (از یادداشت مؤلف) : خلق چندان جمع شد بر گور او موکنان جامه دران در شور او. مولوی
مادر زوجه شخص و خس و خسره و خسرو و خش و خشو و خشامن و خشتامن. (ناظم الاطباء). صهره، مادرزن به فارسی خش است. (از منتهی الارب) : یکی را زن صاحب جمال درگذشت و مادرزن فرتوت به علت کابین در خانه بماند. (گلستان). نادیدن زن بر من چنان دشوار نیست که دیدن مادرزن. (گلستان). - مادر زن سلام، در تداول، زیارت داماد مادرزن را دو روز پس از عروسی. رسمی که داماد به روز دوم یا سوم عروسی بدیدن مادرزن رود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مرسوم است که صبح روز بعد از عروسی داماد با هدیه ای بدیدار مادر عروس می رود، در این دیدار داماد دست مادر عروس را می بوسد و از او هدیه ای دریافت می دارد این عمل را مادرزن سلام گویند. (فرهنگ فارسی معین)
مادر زوجه شخص و خس و خسره و خسرو و خش و خشو و خشامن و خشتامن. (ناظم الاطباء). صِهرَه، مادرزن به فارسی خش است. (از منتهی الارب) : یکی را زن صاحب جمال درگذشت و مادرزن فرتوت به علت کابین در خانه بماند. (گلستان). نادیدن زن بر من چنان دشوار نیست که دیدن مادرزن. (گلستان). - مادر زن سلام، در تداول، زیارت داماد مادرزن را دو روز پس از عروسی. رسمی که داماد به روز دوم یا سوم عروسی بدیدن مادرزن رود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مرسوم است که صبح روز بعد از عروسی داماد با هدیه ای بدیدار مادر عروس می رود، در این دیدار داماد دست مادر عروس را می بوسد و از او هدیه ای دریافت می دارد این عمل را مادرزن سلام گویند. (فرهنگ فارسی معین)
نام مردی است که حصارسنگویه کرده است در هندوستان و ستونهایش هریک یک پاره است و هر ستون به هزار مرد بر نتوان و به دو کس کرده اند مردی و زنی، (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 404)، نام مردی است که عمارت سنگویه را در هندوستان به همراهی زنی مازینه نام ساخت، (برهان)، نام مردی بوده که حصار سنگویه را او و زن او مازینه در هندوستان ساخته اند و ستونهایش یک پاره است، (آنندراج) : به هندوستان نام آن هردو تن بود مازنین مرد و مازینه زن، اسدی (بنقل لغت فرس چ اقبال ص 404)
نام مردی است که حصارسنگویه کرده است در هندوستان و ستونهایش هریک یک پاره است و هر ستون به هزار مرد بر نتوان و به دو کس کرده اند مردی و زنی، (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 404)، نام مردی است که عمارت سنگویه را در هندوستان به همراهی زنی مازینه نام ساخت، (برهان)، نام مردی بوده که حصار سنگویه را او و زن او مازینه در هندوستان ساخته اند و ستونهایش یک پاره است، (آنندراج) : به هندوستان نام آن هردو تن بود مازنین مرد و مازینه زن، اسدی (بنقل لغت فرس چ اقبال ص 404)
مرغ خانگی بود، جفت خروس، (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 375)، مرغ مادۀ خانگی، (صحاح الفرس)، مرغ خانگی را گویند که مادینۀ خروس باشد، (برهان)، لفظ مفرد است به معنی یک مرغ خانگی که ماده باشد و نر آن را خروس گویند، (غیاث)، مادینۀ خروس، که مرغ خانگی نیز گویند، (ناظم الاطباء)، دجاجه، ماکیانه، (زمخشری، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، ام ّالولید، (منتهی الارب)، ام حفصه، ام خوصه، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، ماکیان =مادیان (لغهً) =ماده، (حاشیۀ برهان چ معین) : تو نزد همه کس چو ماکیانی اکنون تن خود را خروس کردی، عماره (از لغت فرس چ اقبال ص 376)، چو این کرده شد ماکیان خروس کجا برخروشد گه زخم کوس، فردوسی، بیفکنی خورش پاک راز بی اصلی بیاگنی به پلیدی چو ماکیان تو کژار، بهرامی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، بر عروست بدگمان گشتن نباید بهر آنک ماکیان چون نیک باشد خایه گیرد بی خروس، علی شطرنجی، درزی لتره گشته چرا گشته ای تو هاژ چون ماکیان به کیر خرو در همی کراژ، اسدی (از فرهنگ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، پاره ای طعام را پیش خروس افکند آن مرغ سر به زمین زدن گرفت و آن جفت خود را بخواند و هیچ نخورد تا آن ماکیان فراز آمد وآن علف بخورد، (قصص الانبیاء ص 33)، اکنون در این مرنجم در سمج بسته دیر بربند خود نشسته چو بر بیضه ماکیان، مسعودسعد (دیوان چ یاسمی ص 430)، ماکیان را چه راحت از خایه چون خره تاج برد و پیرایه، سنائی (مثنویها چ مدرس رضوی ص 153)، من کرده خویشتن سره از فضل وانگهی در کنج خانه مانده چو بر خایه ماکیان، رشید وطواط، کرکس که به مکر شد سوی چرخ برخاک چو ماکیان ببینم، خاقانی، بیضه بشکن مرغ کم کن تا بوی طاوس نر بیضه پروردن به گنجشکان گذار و ماکیان، خاقانی، یا زمین شد خایه و ابر سیه شد ماکیان آنگه ارزن ریزه پیش ماکیان افشانده اند، خاقانی، مکیان چون ماکیانان بر سرخود کرده خاک کز خروس فتنه شان آواز خذلان آمده، خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 380)، جور نگرکز جهت خاکیان جغد نشانم بدل ماکیان، نظامی، رویم ز غم چو چشم خروس و نشسته من بر فرش حادثات چو بر بیضه ماکیان، (از تاج المآثر)، ماکیانیم که در معرض مردان آییم ماکیان را چه محل در نظر باز سپید، سعدی، چو ماکیان به در خانه چند بینی جور چرا سفرنکنی چون کبوتر طیار، سعدی، گهی خار و خس در ره انداختی گهی ماکیان در چه انداختی، (بوستان)، ماکیان از باز قدرش سایه یابد از هما سایه باید از هما از باز قدرش ماکیان، سیدذوالفقار شروانی، کیان را نشانی به جای کیان برابر کنی جغد با ماکیان، (از انجمن آرا) (از آنندراج)، قطرۀ آبی نخورد ماکیان تا نکند سر به سوی آسمان، (از امثال و حکم ج 2 ص 1162)، - ماکیان بر در کردن، کنایه از غایت بخل و نهایت خست باشد، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : پیش مابینی کریمانی که گاه مائده ماکیان بردر کنند و گربه در زندان سرا، خاقانی، - ماکیان بیابانی، تذرو وقرقاول و مرغ رنگی، (ناظم الاطباء)، - ماکیان زاغ رنگ، کنایه از شب است، که به عربی لیل خوانند، (برهان) (آنندراج)، کنایه از شب است، (انجمن آرا) : ماکیان زاغ رنگ از اختران بیضه ور بیضه بین چون بی خروس از ماکیان آمد پدید، عمید لوبکی (از آنندراج)، - ماکیانها، (اصطلاح جانورشناسی) جمع واژۀ ماکیان، راسته ای از پرندگان که بالهایشان نسبت به جثۀ آنها کوتاه است و به همین جهت کم پرواز می کنند، این راسته از پرندگان بواسطۀ منقار قوی و پنجه های باقدرتی که دارند از کبوتران متمایزند و نیز انگشت عقبی پای آنها از انگشتان دیگر بالاتر قرار می گیرد، نرهای این راستۀ از پرندگان معمولاً ’پلی گام’ هستند و هر حیوان نر عادهً چند ماده را جمعآوری وسرپرستی می کند (نرها تعدد زوجات دارند)، جنس نر معمولاً در این راسته از پرندگان از مادۀ خودشان بواسطۀ داشتن صفات جنسی ثانوی بارز و متمایزند، کبک و کرک و بوقلمون و طاوس و انواع مرغهای خانگی جزو این راسته هستند، (فرهنگ فارسی معین)، - مثل ماکیان بر بیضه یا بر خایه، بر یک جا مقیم، نظیر مرغ کرک یا کرچ، (امثال و حکم ج 3 ص 1485 و 1488)
مرغ خانگی بود، جفت خروس، (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 375)، مرغ مادۀ خانگی، (صحاح الفرس)، مرغ خانگی را گویند که مادینۀ خروس باشد، (برهان)، لفظ مفرد است به معنی یک مرغ خانگی که ماده باشد و نر آن را خروس گویند، (غیاث)، مادینۀ خروس، که مرغ خانگی نیز گویند، (ناظم الاطباء)، دجاجه، ماکیانه، (زمخشری، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، ام ّالولید، (منتهی الارب)، ام حفصه، ام خوصه، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، ماکیان =مادیان (لغهً) =ماده، (حاشیۀ برهان چ معین) : تو نزد همه کس چو ماکیانی اکنون تن خود را خروس کردی، عماره (از لغت فرس چ اقبال ص 376)، چو این کرده شد ماکیان خروس کجا برخروشد گه زخم کوس، فردوسی، بیفکنی خورش پاک راز بی اصلی بیاگنی به پلیدی چو ماکیان تو کژار، بهرامی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، بر عروست بدگمان گشتن نباید بهر آنک ماکیان چون نیک باشد خایه گیرد بی خروس، علی شطرنجی، درزی لتره گشته چرا گشته ای تو هاژ چون ماکیان به کیر خرو در همی کراژ، اسدی (از فرهنگ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، پاره ای طعام را پیش خروس افکند آن مرغ سر به زمین زدن گرفت و آن جفت خود را بخواند و هیچ نخورد تا آن ماکیان فراز آمد وآن علف بخورد، (قصص الانبیاء ص 33)، اکنون در این مرنجم در سمج بسته دیر بربند خود نشسته چو بر بیضه ماکیان، مسعودسعد (دیوان چ یاسمی ص 430)، ماکیان را چه راحت از خایه چون خُرُه تاج برد و پیرایه، سنائی (مثنویها چ مدرس رضوی ص 153)، من کرده خویشتن سره از فضل وانگهی در کنج خانه مانده چو بر خایه ماکیان، رشید وطواط، کرکس که به مکر شد سوی چرخ برخاک چو ماکیان ببینم، خاقانی، بیضه بشکن مرغ کم کن تا بوی طاوس نر بیضه پروردن به گنجشکان گذار و ماکیان، خاقانی، یا زمین شد خایه و ابر سیه شد ماکیان آنگه ارزن ریزه پیش ماکیان افشانده اند، خاقانی، مکیان چون ماکیانان بر سرخود کرده خاک کز خروس فتنه شان آواز خذلان آمده، خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 380)، جور نگرکز جهت خاکیان جغد نشانم بدل ماکیان، نظامی، رویم ز غم چو چشم خروس و نشسته من بر فرش حادثات چو بر بیضه ماکیان، (از تاج المآثر)، ماکیانیم که در معرض مردان آییم ماکیان را چه محل در نظر باز سپید، سعدی، چو ماکیان به در خانه چند بینی جور چرا سفرنکنی چون کبوتر طیار، سعدی، گهی خار و خس در ره انداختی گهی ماکیان در چه انداختی، (بوستان)، ماکیان از باز قدرش سایه یابد از هما سایه باید از هما از باز قدرش ماکیان، سیدذوالفقار شروانی، کیان را نشانی به جای کیان برابر کنی جغد با ماکیان، (از انجمن آرا) (از آنندراج)، قطرۀ آبی نخورد ماکیان تا نکند سر به سوی آسمان، (از امثال و حکم ج 2 ص 1162)، - ماکیان بر در کردن، کنایه از غایت بخل و نهایت خست باشد، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : پیش مابینی کریمانی که گاه مائده ماکیان بردر کنند و گربه در زندان سرا، خاقانی، - ماکیان بیابانی، تذرو وقرقاول و مرغ رنگی، (ناظم الاطباء)، - ماکیان زاغ رنگ، کنایه از شب است، که به عربی لیل خوانند، (برهان) (آنندراج)، کنایه از شب است، (انجمن آرا) : ماکیان زاغ رنگ از اختران بیضه ور بیضه بین چون بی خروس از ماکیان آمد پدید، عمید لوبکی (از آنندراج)، - ماکیانها، (اصطلاح جانورشناسی) جَمعِ واژۀ ماکیان، راسته ای از پرندگان که بالهایشان نسبت به جثۀ آنها کوتاه است و به همین جهت کم پرواز می کنند، این راسته از پرندگان بواسطۀ منقار قوی و پنجه های باقدرتی که دارند از کبوتران متمایزند و نیز انگشت عقبی پای آنها از انگشتان دیگر بالاتر قرار می گیرد، نرهای این راستۀ از پرندگان معمولاً ’پلی گام’ هستند و هر حیوان نر عادهً چند ماده را جمعآوری وسرپرستی می کند (نرها تعدد زوجات دارند)، جنس نر معمولاً در این راسته از پرندگان از مادۀ خودشان بواسطۀ داشتن صفات جنسی ثانوی بارز و متمایزند، کبک و کرک و بوقلمون و طاوس و انواع مرغهای خانگی جزو این راسته هستند، (فرهنگ فارسی معین)، - مثل ماکیان بر بیضه یا بر خایه، بر یک جا مقیم، نظیر مرغ کرک یا کرچ، (امثال و حکم ج 3 ص 1485 و 1488)
سیاح و کاشف اسکاتلندی در امریکای شمالی (1764-1820م.) وی رود خانه ماکنزی را که بنام خود او موسوم گردید، به سال 1789 کشف کرد و در سال 1801 گزارش اکتشافات خود را به رشتۀ تحریرکشید. (از اعلام وبستر). و رجوع به مادۀ قبل شود
سیاح و کاشف اسکاتلندی در امریکای شمالی (1764-1820م.) وی رود خانه ماکنزی را که بنام خود او موسوم گردید، به سال 1789 کشف کرد و در سال 1801 گزارش اکتشافات خود را به رشتۀ تحریرکشید. (از اعلام وبستر). و رجوع به مادۀ قبل شود
یکی از طبقات چهارگانه زنان در عهد ساسانیان که عنوان خدمتگاری داشتند و ظاهراً کنیزان زرخرید و زنان اسیر جزء این طبقه محسوب میشده اند. مؤلف کتاب ’ایران در زمان ساسانیان’ درباره حقوق قانونی این نوع زنان می نویسد: ’... اما زوجه هائی که عنوان ’چاکرزن’ داشته اند فقط اولاد ذکور آنان در خانوادۀ پدری پذیرفته میشده است’ و جای دیگر مینویسد: ’... چون مردی میمرد و فرزندی بالغ نمیگذاشت که جانشین او شود و ریاست خانواده را بعهده گیرد، صغار میت را بقیم میسپردند و اگر میت توانگر بود بایستی شخصی بعنوان ’پسرخوانده’ قائم مقام او شده ترکۀ او را اداره کند. و اگر آن مرد ’زنی ممتاز’ داشت، آن زن بعنوان ’پسرخوانده’ مدیر ماترک او میشد، ولی زوجه ای که ’چاکرزن’ بود نمیتوانست به این سمت نصب شود وبایستی او را مثل صغار دیگر بقیم بسپارند. در اینصورت پدر آن ’چاکرزن’ قیم محسوب میگردید و اگر قیم وفات مییافت، برادر ’چاکرزن’ یا برادری که در میان چند فرزند مقام ارشدیت داشت یا یکی از خویشاوندان نزدیکش قیم او میشد...’ و رجوع به فصل هفتم کتاب ایران در زمان ساسانیان تألیف پرفسور ارتور کریستن سن شود
یکی از طبقات چهارگانه زنان در عهد ساسانیان که عنوان خدمتگاری داشتند و ظاهراً کنیزان زرخرید و زنان اسیر جزء این طبقه محسوب میشده اند. مؤلف کتاب ’ایران در زمان ساسانیان’ درباره حقوق قانونی این نوع زنان می نویسد: ’... اما زوجه هائی که عنوان ’چاکرزن’ داشته اند فقط اولاد ذکور آنان در خانوادۀ پدری پذیرفته میشده است’ و جای دیگر مینویسد: ’... چون مردی میمرد و فرزندی بالغ نمیگذاشت که جانشین او شود و ریاست خانواده را بعهده گیرد، صغار میت را بقیم میسپردند و اگر میت توانگر بود بایستی شخصی بعنوان ’پسرخوانده’ قائم مقام او شده ترکۀ او را اداره کند. و اگر آن مرد ’زنی ممتاز’ داشت، آن زن بعنوان ’پسرخوانده’ مدیر ماترک او میشد، ولی زوجه ای که ’چاکرزن’ بود نمیتوانست به این سمت نصب شود وبایستی او را مثل صغار دیگر بقیم بسپارند. در اینصورت پدر آن ’چاکرزن’ قیم محسوب میگردید و اگر قیم وفات مییافت، برادر ’چاکرزن’ یا برادری که در میان چند فرزند مقام ارشدیت داشت یا یکی از خویشاوندان نزدیکش قیم او میشد...’ و رجوع به فصل هفتم کتاب ایران در زمان ساسانیان تألیف پرفسور ارتور کریستن سن شود
روخانه ای است در اراضی شمال غربی کانادا که بوسیلۀ الکساندر ماکنزی کشف گردید. این رودخانه از ’دریاچۀ برده’ خارج می شود و طول آن پس از پیوستن چندین رو خانه دیگر به 2525 میل بالغ می گردد. از حیث طول دومین رو خانه آمریکای شمالی است و در خلیج ماکنزی به اقیانوس منجمد شمالی می ریزد. (از اعلام جغرافیایی وبستر)
روخانه ای است در اراضی شمال غربی کانادا که بوسیلۀ الکساندر ماکنزی کشف گردید. این رودخانه از ’دریاچۀ برده’ خارج می شود و طول آن پس از پیوستن چندین رو خانه دیگر به 2525 میل بالغ می گردد. از حیث طول دومین رو خانه آمریکای شمالی است و در خلیج ماکنزی به اقیانوس منجمد شمالی می ریزد. (از اعلام جغرافیایی وبستر)
دیدن ماکیان وخروس زیادی نعمت باشد - یوسف نبی (ع) دیدن ماکیان درخواب، دلیل خادم و کنیزک است و اگر دید که مرغ خانگی بسیار داشت، دلیل است سروری یابد. محمد بن سیرین دیدن ماکیان به خواب سه وجه است. اول: زن صاحب جمال. دوم: کنیزک. سوم: خادم خانه. دیدن ماکیان به خواب، دلیل زنی بود با جمال و مال. اگر بیند ماکیان در خانه او خانه کرد دلیل است از زنی منفعت یابد.
دیدن ماکیان وخروس زیادی نعمت باشد - یوسف نبی (ع) دیدن ماکیان درخواب، دلیل خادم و کنیزک است و اگر دید که مرغ خانگی بسیار داشت، دلیل است سروری یابد. محمد بن سیرین دیدن ماکیان به خواب سه وجه است. اول: زن صاحب جمال. دوم: کنیزک. سوم: خادم خانه. دیدن ماکیان به خواب، دلیل زنی بود با جمال و مال. اگر بیند ماکیان در خانه او خانه کرد دلیل است از زنی منفعت یابد.