جدول جو
جدول جو

معنی ماکزانس - جستجوی لغت در جدول جو

ماکزانس
از سال 306 تا 312 میلادی امپراتور روم بود (280-312 میلادی) و در سال 312 میلادی مغلوب کنستانتین گردید ودر نزدیکی میلویوس او را مرده یافتند، (از لاروس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماکان
تصویر ماکان
(پسرانه)
نام پسر کاکی از حکام مزندران در قرن چهارم
فرهنگ نامهای ایرانی
خانواده ای از پرندگان مانند مرغ خانگی و بوقلمون که بال های کوچکی دارند و مسافت کمی را می توانند پرواز کنند
فرهنگ فارسی عمید
فیرمیانوس لاکتان تیوس، نام عالم کلامی و مورخ عیسوی، مولد ایتالیا یا آفریقا حدود سال 225 یا 230 و وفات حدود سال 325 میلادی وی به دین نصارا درآمد و تاریخی مبالغه آمیز راجع به خشونتهای شاپور اول نسبت به والرین امپراطور روم که بدست ایرانیان اسیر شده بود نوشته است
لغت نامه دهخدا
نام یکی از حکام بوده که پدر او کاکی نام داشته است، (برهان) (از ناظم الاطباء)، نام یکی از حکام مازندران بوده، پدرش کاکی نام داشته وکاکی به معنی کاکو است و کاکو خالو را گویند و وی به شجاعت معروف بوده، ژوبین را که حربه ایست نیزه مانند و آن را در روز جنگ بر دشمن می اندازند، وی از همه بهتر می افگنده و در این کمال و در این هنر از امثال و اقران برتر و برسر بوده ... و آل بویه در بدو حال ملازمت ماکان کاکی را می کردند، همچنین اسفاربن شیرویه و مرداویج بن زیار و برادرش ابوطاهر وشمگیر که پدر قابوس بوده همه متابعت ماکان می کردند تا از جانب ابونصر سامانی سپاهی به محاربت ماکان مأمور شدند و ابوحنیفۀ اسکافی کاتب الحضرت در این باب چند کلمه را به ایجاز مرقوم و به حضرت بخارا مرسول داشته که ’اما ماکان فصار کاسمه’، (انجمن آرا) (آنندراج)، در شهور سنۀ تسع و ثلاثین و ثلاث مائه ماکان بن کاکی که از مشاهیر امراء دیالمه بود، از حکام آن دیار متوهم گشته با لشکری جرار متوجه خراسان گشت تا آن ولایت را به حیزتسخیر درآورد، و نصر بن احمد یکی از سپهسالاران خود را که علی نام داشت به حرب ماکان نامزد کرد و به وقت رخصت او را به سخن نگاه داشته در باب مقابله و مقاتله وصیتها بر زبان میراند ... نقل است که چون علی به خراسان رسید بر ماکان بن کاکی ظفر یافته او را در معرکه به قتل رسانید و به کاتب خود گفت که حال ماکان را به لفظ اندک و معنی بسیار به حضرت امیر بنویس، کاتب در قلم آورد که: و اما ماکان فصار کاسمه، (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 359)، ماکان بن کاکی از دیالمه بود و در عهد نصر بن احمد بن اسماعیل (301 - 331) پادشاه سوم سامانی طغیان کرد و بر جرجان مسلط شد و در محاربۀ با امیر ابوعلی احمد بن محتاج چغانی به سال 329 کشته شد، (از تعلیقات چهارمقاله چ معین ص 44) :
به زخم تیر چون آرش به زخم خشت چون ماکان
به زخم گرز چون رستم به زخم تیغ چون نوذر،
قطران (از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
نام ولایتی هم هست که بیشتر سلاح مردم آنجا زوبین است که نیزۀ کوتاه باشد، (برهان)، نام ولایتی است که سلاح مردم آنجا زوبین است، (ناظم الاطباء)، چنین شهری در معجم البلدان، نخبهالدهر، حدود العالم و در جغرافیای سیاسی کیهان نیامده و ظاهراً از کلمه ماکانی چنین استنباط کرده اند، (حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
آنچه بوده، آنچه شده، مقابل مایکون، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، گذشته،
- ماکان و مایکون، آنچه بود و آنچه خواهد بود: خدا عالم بماکان و مایکون است، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)،
، یکی از انوع علاقۀ مجاز است که به اعتبار آن لفظ در معنی غیرما وضع له استعمال شود، ماکان نامیدن چیزی است بدانچه در گذشته بدان نام بوده و اکنون نیست مانند و آتوا الیتامی اموالهم (قرآن 2/4)، یعنی آنان که سابقاً یتیم بودند ولی اکنون بالغ شده اند، (فرهنگ فارسی معین)، و رجوع به مجاز شود
لغت نامه دهخدا
منسوب به ماکان بن کاکی (فرهنگ رشیدی)، مردمی را گویند که منسوب به ماکان باشند، (برهان)، منسوب ولایت ماکان، (ناظم الاطباء) :
سلاحت بهر دین بهتر که زنبور از پی شهدی
چو گیلی کوردین پوش است و ژوبین کرده ماکانی،
خاقانی (از انجمن آرا)،
مرا شدگلشن عیسی و زین رشک آفتاب آنک
سپر فرمود دیلم وار و زوبین کرد ماکانی،
خاقانی،
،
حربه ای که منسوب به اهل ماکان است و آن ژوبین باشد که نیزۀ کوچک است، (برهان)، نیزۀ کوچک و زوبین، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
دهی از دهستان میان دورود است که در بخش مرکزی شهرستان ساری واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
مرغ خانگی بود، جفت خروس، (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 375)، مرغ مادۀ خانگی، (صحاح الفرس)، مرغ خانگی را گویند که مادینۀ خروس باشد، (برهان)، لفظ مفرد است به معنی یک مرغ خانگی که ماده باشد و نر آن را خروس گویند، (غیاث)، مادینۀ خروس، که مرغ خانگی نیز گویند، (ناظم الاطباء)، دجاجه، ماکیانه، (زمخشری، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، ام ّالولید، (منتهی الارب)، ام حفصه، ام خوصه، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، ماکیان =مادیان (لغهً) =ماده، (حاشیۀ برهان چ معین) :
تو نزد همه کس چو ماکیانی
اکنون تن خود را خروس کردی،
عماره (از لغت فرس چ اقبال ص 376)،
چو این کرده شد ماکیان خروس
کجا برخروشد گه زخم کوس،
فردوسی،
بیفکنی خورش پاک راز بی اصلی
بیاگنی به پلیدی چو ماکیان تو کژار،
بهرامی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)،
بر عروست بدگمان گشتن نباید بهر آنک
ماکیان چون نیک باشد خایه گیرد بی خروس،
علی شطرنجی،
درزی لتره گشته چرا گشته ای تو هاژ
چون ماکیان به کیر خرو در همی کراژ،
اسدی (از فرهنگ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)،
پاره ای طعام را پیش خروس افکند آن مرغ سر به زمین زدن گرفت و آن جفت خود را بخواند و هیچ نخورد تا آن ماکیان فراز آمد وآن علف بخورد، (قصص الانبیاء ص 33)،
اکنون در این مرنجم در سمج بسته دیر
بربند خود نشسته چو بر بیضه ماکیان،
مسعودسعد (دیوان چ یاسمی ص 430)،
ماکیان را چه راحت از خایه
چون خره تاج برد و پیرایه،
سنائی (مثنویها چ مدرس رضوی ص 153)،
من کرده خویشتن سره از فضل وانگهی
در کنج خانه مانده چو بر خایه ماکیان،
رشید وطواط،
کرکس که به مکر شد سوی چرخ
برخاک چو ماکیان ببینم،
خاقانی،
بیضه بشکن مرغ کم کن تا بوی طاوس نر
بیضه پروردن به گنجشکان گذار و ماکیان،
خاقانی،
یا زمین شد خایه و ابر سیه شد ماکیان
آنگه ارزن ریزه پیش ماکیان افشانده اند،
خاقانی،
مکیان چون ماکیانان بر سرخود کرده خاک
کز خروس فتنه شان آواز خذلان آمده،
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 380)،
جور نگرکز جهت خاکیان
جغد نشانم بدل ماکیان،
نظامی،
رویم ز غم چو چشم خروس و نشسته من
بر فرش حادثات چو بر بیضه ماکیان،
(از تاج المآثر)،
ماکیانیم که در معرض مردان آییم
ماکیان را چه محل در نظر باز سپید،
سعدی،
چو ماکیان به در خانه چند بینی جور
چرا سفرنکنی چون کبوتر طیار،
سعدی،
گهی خار و خس در ره انداختی
گهی ماکیان در چه انداختی،
(بوستان)،
ماکیان از باز قدرش سایه یابد از هما
سایه باید از هما از باز قدرش ماکیان،
سیدذوالفقار شروانی،
کیان را نشانی به جای کیان
برابر کنی جغد با ماکیان،
(از انجمن آرا) (از آنندراج)،
قطرۀ آبی نخورد ماکیان
تا نکند سر به سوی آسمان،
(از امثال و حکم ج 2 ص 1162)،
- ماکیان بر در کردن، کنایه از غایت بخل و نهایت خست باشد، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
پیش مابینی کریمانی که گاه مائده
ماکیان بردر کنند و گربه در زندان سرا،
خاقانی،
- ماکیان بیابانی، تذرو وقرقاول و مرغ رنگی، (ناظم الاطباء)،
- ماکیان زاغ رنگ، کنایه از شب است، که به عربی لیل خوانند، (برهان) (آنندراج)، کنایه از شب است، (انجمن آرا) :
ماکیان زاغ رنگ از اختران بیضه ور
بیضه بین چون بی خروس از ماکیان آمد پدید،
عمید لوبکی (از آنندراج)،
- ماکیانها، (اصطلاح جانورشناسی) جمع واژۀ ماکیان، راسته ای از پرندگان که بالهایشان نسبت به جثۀ آنها کوتاه است و به همین جهت کم پرواز می کنند، این راسته از پرندگان بواسطۀ منقار قوی و پنجه های باقدرتی که دارند از کبوتران متمایزند و نیز انگشت عقبی پای آنها از انگشتان دیگر بالاتر قرار می گیرد، نرهای این راستۀ از پرندگان معمولاً ’پلی گام’ هستند و هر حیوان نر عادهً چند ماده را جمعآوری وسرپرستی می کند (نرها تعدد زوجات دارند)، جنس نر معمولاً در این راسته از پرندگان از مادۀ خودشان بواسطۀ داشتن صفات جنسی ثانوی بارز و متمایزند، کبک و کرک و بوقلمون و طاوس و انواع مرغهای خانگی جزو این راسته هستند، (فرهنگ فارسی معین)،
- مثل ماکیان بر بیضه یا بر خایه، بر یک جا مقیم، نظیر مرغ کرک یا کرچ، (امثال و حکم ج 3 ص 1485 و 1488)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان بهمنی است که در بخش میناب شهرستان بندر عباس واقع است و 500 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
نام پزشک و اسقف مسیحیان ایران است که در انجمن روحانیون که از طرف کواذ برای مباحثه با مدافعین کیش مزدکی فراهم شد، دعوت شده بود. رجوع به ایران در زمان ساسانیان چ 2 ص 384 شود
لغت نامه دهخدا
(مَ نِ)
جمع واژۀ مکنسه. (دهار) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مکنسه شود، جمع واژۀ مکنس. (ناظم الاطباء). رجوع به مکنس شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ماکان
تصویر ماکان
آنچه بوده، آنچه شده
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به ماکان: مراشد گلشن عیسی وزین رشک آفتاب آنک سپر فرمود دیلم وار و زوبین کرد ماکانی. (خاقانی. سج. 411)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماکیان
تصویر ماکیان
مرغ خانگی، جفت خروس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماکیان
تصویر ماکیان
مرغ خانگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماکیان
تصویر ماکیان
طیور
فرهنگ واژه فارسی سره
مرغ وخروس، دجاج، مرغان خانگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دیدن ماکیان وخروس زیادی نعمت باشد - یوسف نبی (ع)
دیدن ماکیان درخواب، دلیل خادم و کنیزک است و اگر دید که مرغ خانگی بسیار داشت، دلیل است سروری یابد. محمد بن سیرین
دیدن ماکیان به خواب سه وجه است. اول: زن صاحب جمال. دوم: کنیزک. سوم: خادم خانه.
دیدن ماکیان به خواب، دلیل زنی بود با جمال و مال. اگر بیند ماکیان در خانه او خانه کرد دلیل است از زنی منفعت یابد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب