جدول جو
جدول جو

معنی مأکله - جستجوی لغت در جدول جو

مأکله(مَءْ کُ لَ)
خواربار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خوردنی و به این معنی صفت هم آید، گویند شاه مأکله. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). خوردنی. شاه مأکله، گوسپند خوردنی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مشاکله
تصویر مشاکله
در بدیع تبدیل کلمه به واسطۀ مجاورت لفظی یا تقدیری، برای مثال دنیا که در او مرد خدا گل نسرشته ست / نامرد که ماییم چرا دل بسرشتیم؟ (سعدی۲ - ۵۲۱) . که در آخر مصراع دوم به جای دل دادن، دل بسرشتن آورده مانند و مشابه شدن، با یکدیگر موافقت کردن
فرهنگ فارسی عمید
(مَءْ یَ مَ)
سبب بیوگی. گویند: الحرب مأیمه للنساء، کارزار سبب بیوگی زنان می گردد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). الحرب مأیمه میتمه، یعنی جنگ مردان را می کشد و زنان را بی شوهر و فرزندان را بی پدر می کند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَءْ ثَ رَ / مَءْ ثُ رَ)
کردار نیکو. (دهار). بزرگواری موروثی که زبانزد مردم باشد. ج، مآثر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). مکرمت موروثی. ج، مآثر. (از اقرب الموارد). مفخرت. مکرمت. بزرگواری. شرف. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مآثر شود
لغت نامه دهخدا
(مَءْ)
غمازی. مأثیه. (منتهی الارب). غمازی و سخن چینی. (ناظم الاطباء). سعایت. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَءْ تی یَ)
تأنیث مأتی ّ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مأتی شود
لغت نامه دهخدا
(سَ قَ)
آمدن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اتی. اتیان. اتیانه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به اتی و اتیان شود،
{{اسم}} جانب امر و جهت آن و گویند: اتیت الامر من مأتاته، یعنی آمدم به این کار از جهتی که بدان واصل می شود. مأتی (م تا) . (از منتهی الارب) (آنندراج). جهت و جانب کار و راه کار: اتیت الامر من مأتاته، از راه کار داخل در آن کار شدم. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَءْ لَ)
بئر مأبوله، چاه زه برآورده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، ابل مأبوله، شتران برگزیده جهت بچه و شیر. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَءْ)
نفرت انگیز. (ناظم الاطباء) : ماء مأباه، آبی که ناخوش دارند آن را شتران. (منتهی الارب). آبی که شتران از نوشیدن آن کراهت دارند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَءْ یَ)
غمازی. (منتهی الارب) (آنندراج). غمازی و سخن چینی و نمامی. (ناظم الاطباء). سعایت. مأثاه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَقْیْ)
بخشودن و ترحم نمودن. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَ لَ)
دیوانه. (منتهی الارب) (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد). نادان و دیوانه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَ لَ)
دیوانه. (منتهی الارب). دیوانه ومجنون. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مألوع
لغت نامه دهخدا
(مَءْ وَ زَ)
ارض مأوزه، زمین بطناک. (منتهی الارب). زمین پر از مرغابی. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَوْ وَ بَ)
ریح مأوبه، بادی که همه روز وزد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَءْ)
بی عقل. (منتهی الارب). بی عقل و بی خرد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَءْ ثَ مَ)
ظلم و تعدی. (ناظم الاطباء) ، گناه. مأثم. (از اقرب الموارد) ، آنچه انسان بدان وسیله گناه کند. (از اقرب الموارد). چیزی که سبب گناه شود. مایۀ گناه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی از بخش حومه سوسنگرد است که در شهرستان دشت میشان واقع است و 750 تن سکنه دارد که از طایفۀ بنی طرف هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
با همدیگر موافقت کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سزیدن. برازیدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
ولکنما نهدی الی من نجله
و ان لم یکن فی وسعنا مایشاکله.
احمد بن یوسف متولی دیوان رسائل مأمون خلیفه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
، با چیزی مانیدن. (تاج المصادر بیهقی). مانا و مشابه شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : فی فلان مشاکله من ابیه،ای شبه. (از اقرب الموارد) ، (اصطلاح کلام و حکمت) نزد متکلمین و حکما، اتحاد در شکل و مرادف تشاکل است. (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 785). و رجوع به همین کتاب و مشاکلت شود
لغت نامه دهخدا
(مَءْ لُ / لَ کَ)
پیغام. مألک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَءْ لَ)
مؤنث مأکول. رجوع به مأکول و مأکولات شود، خورده شده. پوسیده (در دندان). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : صورا اذا وضع علی المواضع المأکوله من الاسنان سکن وجعها. (ابن البیطار، یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(مَءْ کَ / کِ مَ)
مأکم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به مأکم شود
لغت نامه دهخدا
(مَ ءَ لَ / مَءْ لَ)
مؤنث مأل (م ء / م ءل ) . (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به مأل شود
لغت نامه دهخدا
(مَءْ کَ)
طعام و خوردنی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ج، مآکل. (ناظم الاطباء) ، کسب. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). مکسب. (ذیل اقرب الموارد) ، خوردنگاه. خوردن جای. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(سَ لَ بَ)
خوردن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اکل. رجوع به اکل شود، معدوم ساختن و منه الحدیث: الحسد یأکل الایمان کما تأکل النار الحطب. (منتهی الارب). فانی و نابود کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَءْ)
از ’ال ه’، پرستیده. (از منتهی الارب). معبود. (محیط المحیط). معبود و پرستیده شده و مسجود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کِ لِ)
دهی است از دهستان آسمان آباد بخش شیروان چرداول که در کنار راه اتومبیل رو چرداول به ایلام واقع است. ناحیه ای است کوهستانی گرمسیر دارای 300 سکنه، آب آن از چشمه و چاه تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و حبوب و لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5) ، آلات و وسایل کارگران. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (تاج العروس) (آنندراج). جوالیقی گوید: در حدیث آمده است که: نزل آدم من الجنه بالباسنه. و هم گفته شده است که مقصود آلات و وسایل کارگران است. این کلمه عربی محض نیست. (المعرب ص 83) حرف ’سین’ در این کلمه در المعرب به فتح و درلسان و قاموس و النهایه (و ناظم الاطباء) به کسر ضبط شده و در هیچ یک از این کتب الف آن همزه ندارد. بعضی نوشته اند که جمع آن ’بآسن’ است و صاحب معیار گوید: که به قیاس باید بواسن باشد، مثل فاصله که جمع آن فواصل است یا اینکه باید بأسنه باشد با همزه و فتح سین، مثل قنطره و قناطر. اما در باب حدیثی که مؤلف المعرب و قاموس و صاحب النهایه نقل کرده اند، من منبع آنرا ندانستم. (احمد محمد شاکر، محشی المعرب چ مصر ص 83)، جوال سطبر از کتان ردی. (منتهی الارب). جوالق غلیظ یتخذ من مشاقهالکتان. (تاج العروس) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، سفرۀ بافتنی که در آن طعام گذارند. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رفتاری است شتاب. باهم نزاع و معارضه کردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بَءْ دَ لَ)
رفتاری است شتاب. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(تَ سَرْ رُ)
آژخ ناک شدن
لغت نامه دهخدا
(لِ کی یَ)
پیروان مالک بن انس و مذهب مالکی بیشتر در مغرب اسلامی و حدودیمن شایع است. و رجوع به مالک بن انس و مالکی شود
لغت نامه دهخدا
مشاکله و مشاکلت در فارسی: مانایی همچهرگی مشابه شدن مانندگردیدن، موافقت کردن باهم، مشابهت مانندگی: و مشاکلت تام در حرکات و حروف که در اجزاء لفظ باشد باعتباری دیگر مشاکلت ناقص بود در الفاظ، موافقت، اتحاد در شکل تشاکل (کشاف اصطلاحات)، از محسنات معنوی است و آن عبارتست از ذکر شی بلفظی غیر از لفظ مقرر برای آن بسبب مجاورت آن لفظ تحقیقا یا تقدیرا یعنی شی مذکور در جوار این غیر واقع شود محققا یا مقدرالله (مثال) : کند گر بر تو ظلم از کین بد اندیش تو هم آن ظلم کن بروی میندیش. (کشاف اصطلاحات) (ظلم در مصراع دوم بمعنی جزا و پاداش عمل بد است که بمناسبت جوار باظلم اول بدین لفظ تعبیر شده)
فرهنگ لغت هوشیار
ماکوله در فارسی مونث ماکول: خوردنی خوراک خوار تار مونث ماکول جمع ماکولات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از با کله
تصویر با کله
بسیار خردمند، باعقل، با سیاست خوب، با مغز، پیش بین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متشکله
تصویر متشکله
متشکله در فارسی مونث متشکل کرپ پذیر مونث متشکل: صور متشکله
فرهنگ لغت هوشیار