جمع واژۀ مألوفه مؤنث مألوف. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : شاید که شیر از تشدید و تکلیفی که در این ریاضت به امساک از مرغوبات و فطام از مألوفات طبع بر خود نهاده است و از مآکل و مطاعم لطیف دلخواه بر نبات و میوه خوردن اقتصار کرده عاجزآید و... (مرزبان نامه ص 224). رجوع به مألوف شود
جَمعِ واژۀ مألوفه مؤنث مألوف. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : شاید که شیر از تشدید و تکلیفی که در این ریاضت به امساک از مرغوبات و فطام از مألوفات طبع بر خود نهاده است و از مآکل و مطاعم لطیف دلخواه بر نبات و میوه خوردن اقتصار کرده عاجزآید و... (مرزبان نامه ص 224). رجوع به مألوف شود
جای الفت. (منتهی الارب). جای الفت و جایی که انسان بدان خو گرفته. (ناظم الاطباء). آنچه انسان بدان الفت گیرد. (از اقرب الموارد) ، درخت بسیاربرگ که شکار بدان فریب شود. (منتهی الارب). درخت بسیاربرگ که شکار بدان خو گرفته. (ناظم الاطباء)
جای الفت. (منتهی الارب). جای الفت و جایی که انسان بدان خو گرفته. (ناظم الاطباء). آنچه انسان بدان الفت گیرد. (از اقرب الموارد) ، درخت بسیاربرگ که شکار بدان فریب شود. (منتهی الارب). درخت بسیاربرگ که شکار بدان خو گرفته. (ناظم الاطباء)
همزه بصورت الف است، تأویل کرده شده و کلام از ظاهر به خلاف ظاهر گردانیده شده. (غیاث) (آنندراج). و رجوع به مؤول شود، در اصطلاح اصولیان لفظی را گویند که بر معنی مرجوح خود حمل شود به قرائن عقلی یا نقلی. (فرهنگ علوم نقلی تألیف سید جعفر سجادی)
همزه بصورت الف است، تأویل کرده شده و کلام از ظاهر به خلاف ظاهر گردانیده شده. (غیاث) (آنندراج). و رجوع به مؤول شود، در اصطلاح اصولیان لفظی را گویند که بر معنی مرجوح خود حمل شود به قرائن عقلی یا نقلی. (فرهنگ علوم نقلی تألیف سید جعفر سجادی)
نام دوایی است که آن را به عربی حمامه گویند، گرم و خشک است در دویم و سیم وخواص آن بسیار است، بهترین آن زرد به سرخی مایل است و برگ آن سبز و کوچک است و گل آن زرد و خرد، (برهان) (آنندراج)، گیاهی معطر در هند، حماما و آن درختی است مشبک از شاخه های سرخ یاقوتی مانند خوشه و با صلابت و گلش ریزه مثل خیری سرخ و برگش شبیه به برگ فاشرا و تند و خوشبو و تخمش بسیار لذاع، (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، و رجوع به تحفۀ حکیم مؤمن و تذکرۀ داود ضریر انطاکی شود
نام دوایی است که آن را به عربی حمامه گویند، گرم و خشک است در دویم و سیم وخواص آن بسیار است، بهترین آن زرد به سرخی مایل است و برگ آن سبز و کوچک است و گل آن زرد و خرد، (برهان) (آنندراج)، گیاهی معطر در هند، حماما و آن درختی است مشبک از شاخه های سرخ یاقوتی مانند خوشه و با صلابت و گلش ریزه مثل خیری سرخ و برگش شبیه به برگ فاشرا و تند و خوشبو و تخمش بسیار لذاع، (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، و رجوع به تحفۀ حکیم مؤمن و تذکرۀ داود ضریر انطاکی شود
دیوانه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آنکه عقل وی شوریده و آشفته گشته یا از بین رفته باشد. (از اقرب الموارد) ، شیری که مسکۀ آن نه برآورده و مزۀ آن تلخ شده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). شیری که کرۀ آن را بیرون نیاورده و مزۀ آن تلخ شده باشد و از تلخی نوشیده نشود. (از ذیل اقرب الموارد)
دیوانه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آنکه عقل وی شوریده و آشفته گشته یا از بین رفته باشد. (از اقرب الموارد) ، شیری که مسکۀ آن نه برآورده و مزۀ آن تلخ شده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). شیری که کرۀ آن را بیرون نیاورده و مزۀ آن تلخ شده باشد و از تلخی نوشیده نشود. (از ذیل اقرب الموارد)
آشنا. آموخته. انس گرفته و مأنوس و خو کرده شده. عادت کرده شده و معتاد. (ناظم الاطباء). الفت یافته. انس گرفته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : وقتی از اوقات به حوادث ضروری از مسکن مألوف دوری جستم. (مقامات حمیدی). روی به عطن معهود و وطن مألوف نهاد. (سندبادنامه ص 58). وزن رباعیات مألوف طباع است و متداول خاص و عام. (المعجم). از شمول معدلت و عموم مرحمت او روی به اوطان مألوف باز نهاده. (المعجم چ دانشگاه ص 12). مألوف را به صحبت ابنای روزگار برجور روزگار بباید تحملی. سعدی. مرغ مألوف که با خانه خدا انس گرفت گر به سنگش بزنی جای دگر می نرود. سعدی. مگر آنکه سخن گفته شود به عادت مألوف. (گلستان)
آشنا. آموخته. انس گرفته و مأنوس و خو کرده شده. عادت کرده شده و معتاد. (ناظم الاطباء). الفت یافته. انس گرفته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : وقتی از اوقات به حوادث ضروری از مسکن مألوف دوری جستم. (مقامات حمیدی). روی به عطن معهود و وطن مألوف نهاد. (سندبادنامه ص 58). وزن رباعیات مألوف طباع است و متداول خاص و عام. (المعجم). از شمول معدلت و عموم مرحمت او روی به اوطان مألوف باز نهاده. (المعجم چ دانشگاه ص 12). مألوف را به صحبت ابنای روزگار برجور روزگار بباید تحملی. سعدی. مرغ مألوف که با خانه خدا انس گرفت گر به سنگش بزنی جای دگر می نرود. سعدی. مگر آنکه سخن گفته شود به عادت مألوف. (گلستان)
از ’ال ک’، دیوانه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مانند مألوق به معنی دیوانه است و کاف بدل از قاف است. (از ذیل اقرب الموارد) ، رسول و ایلچی. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
از ’ال ک’، دیوانه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مانند مألوق به معنی دیوانه است و کاف بدل از قاف است. (از ذیل اقرب الموارد) ، رسول و ایلچی. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)