جدول جو
جدول جو

معنی مأصر - جستجوی لغت در جدول جو

مأصر(مَءْ صِ / صَ)
زندان. ج، مآصر و عامه آن را معاصر خوانند. (منتهی الارب) (آنندراج). زندان. (ناظم الاطباء) ، زنجیر یا طنابی که به پهنای نهر کشند تا از عبور کشتی ممانعت کند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مانعی که در سر راه و یا در مقابل کشتیها در رودخانه ایجاد کنند تا ده یک را وصول کنند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَءْ جَ)
آنچه که اجاره شود. مکان اجاره ای. ج، مآجر. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به مآجر شود
لغت نامه دهخدا
(مَءْ ثَ)
اثر:
کیمیایی که از او یک مأثری
بر دخان افتاد گشت او اختری.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ءَصْ صِ)
متجاور. حی متأصرون، ای متجاورون. (از منتهی الارب). و رجوع به متآصر شود
لغت نامه دهخدا
(مَ ءَ / مَءْصْ)
شتران سپید نیکو و برگزیده. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تباه گردیدن زخم، دشمنی اندیشیدن با کسی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
از ’م ٔر’، پر کردن مشک را، تباهی انداختن میان کسان و بر دشمنی انگیختن دشمنی کردن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ماصر
تصویر ماصر
پرده دیوار
فرهنگ لغت هوشیار