جدول جو
جدول جو

معنی مأسو - جستجوی لغت در جدول جو

مأسو
(مَءْ سُوو)
مداوا شده. معالجه گردیده. دوا کرده. اسی ّ. (یادداشت به خطمرحوم دهخدا) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَءْ)
اندوهگین. (ناظم الاطباء).
- مأسوف علیه، به جای مرحوم، پس از ذکر نام غیرمسلمانی مرده آرند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
، خشمگین. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَءْ)
گرفتار و محبوس. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اسیر. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) :
پنج حسی از برون مأسور اوست
پنج حسی از درون مأمور اوست.
مولوی.
، کسی که به احتباس بول مبتلا باشد. (منتهی الارب). مبتلا به حبس بول. (ناظم الاطباء). بول گرفته. (بحر الجواهر). شاش بند شده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مَءْ لُوو)
از ’ال و’، مشکی که به درخت الاء دباغت یافته باشد. (آنندراج) : سقاء مألو، مشکی که به درخت الاء دباغت یافته باشد. مألی ّ. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مألوء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَءْ زُوو)
از ’ازی’، مرد در مشقت افتاده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، ساییده با زحمت و محنت. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مَءْسْ)
آنکه به اندرز کسی توجه نکند و سخن او را نپذیرد. (از اقرب الموارد). و رجوع به ماسی شود
لغت نامه دهخدا
(سَ طَ)
فراخ شدن زخم. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَ سَ قَ)
خشم گرفتن، بدی و تباهی افکندن و فتنه انگیختن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مالیدن پوست. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : مأس الدباغ الجلد، مالید دباغ پوست را. (از اقرب الموارد) ، نیک گرد آمدن شیر در پستان ناقه. یقال مأست الناقه، اذ اشتد حفلها. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نیک گرد آمدن شیر در پستان ماده شتر. (ناظم الاطباء) ، فراخ شدن زخم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان شهرویران است که در بخش حومه شهرستان مهاباد واقع است و 506 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
گلیم، ظاهراً به شین معجمه است چنانکه بیاید، (فرهنگ رشیدی)، در رشیدی به معنی گلیم نوشته، (آنندراج) (انجمن آرا)، و رجوع به ماشو شود
لغت نامه دهخدا
(مَءْ کَ)
زنی که ختانۀ وی خطا کرده غیرموضع ختنه را بریده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). زنی که در خ تنه وی خطا کرده و غیر موضع ختنه را بریده باشند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
روشنایی ماه
فرهنگ گویش مازندرانی