جدول جو
جدول جو

معنی مأزم - جستجوی لغت در جدول جو

مأزم
(مَءْ زِ)
زمین تنگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، مآزم. (منتهی الارب) (آنندراج) ، فرج تنگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). شرم زن که تنگ باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، عیش تنگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، حربگاه. (منتهی الارب) (آنندراج). رزمگاه. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، راه تنگ مابین دو کوه. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
مأزم
(مَءْ زِ)
نام تنگنایی که میان مکه و منی است. مأزمان. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مأزم
(مَءْ زِ)
تنگنایی میان مزدلفه و عرفه. مأزمان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به مأزمان در معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ)
اقامت کردن در خانه. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) : تازم القوم دارهم، دیرزمانی در آن اقامت گزیدند. (از اقرب الموارد) ، سختی و قحطی رسیدن مردم را، درد یافتن از سختی و قحطی زمانه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَءْ تَ)
انجمن زنان. ج، مآتم. (مهذب الاسماء). مجمع مردم در اندوه یا شادی یا خاص به مجمع زنان یا به مجمع زنان جوان. ج، مآتم. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). هر مجتمعی از مردان یا زنان در شادی و اندوه. (ازاقرب الموارد) ، انجمن زنان از برای مصیبات و تعزیه. انجمن سوک، ج، مآتم. (زمخشری). در عرف مخصوص شده است به انجمن زنان هنگام مرگ کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جماعت زنان و خصوصاً جماعت زنان به هنگام مصیبت. (از اقرب الموارد) ، نزد عامه مصیبت و نوحه گری است چنانکه گویند: کن فی مأتم فلان، بودند زنان در ماتم فلان و ابن انباری گفته که این محاوره خطا است و صواب آن است که گویند: کن فی مناحه فلان. (منتهی الارب). و رجوع به ماتم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَوْ وَ)
کلان سر زشت خلقت. (منتهی الارب) (آنندراج). بزرگ سر و بزرگ اندام و زشت خلقت. (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَءْ کَ / کِ)
گوشت پارۀ سرسرین و آن دو است یا دو گوشت پاره ای که مابین سرین و هر دو پهلوی پشت است. مأکمه (م ء ک / ک م ) . ج، مآکم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَءْ)
مفتول. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَءْ زُوو)
از ’ازی’، مرد در مشقت افتاده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، ساییده با زحمت و محنت. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مَءْ زِ)
از ’ازل’، جای تنگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَءْ زِ)
از ’ازق’، جای تنگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، حربگاه. (منتهی الارب) (آنندراج). رزمگاه. (ناظم الاطباء). موضع جنگ. ج، مآزق. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ءَزْ زِ)
آن که او را سختی سال رسیده باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، اقامت کننده در خانه خود. (آنندراج). رجوع به تأزم شود
لغت نامه دهخدا
(لَ زِ)
مأخوذ از تازی، مایلزم و هرآنچه لازم و واجب باشد. (ناظم الاطباء) (از جانسون)
لغت نامه دهخدا