جدول جو
جدول جو

معنی مأزق - جستجوی لغت در جدول جو

مأزق(مَءْ زِ)
از ’ازق’، جای تنگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، حربگاه. (منتهی الارب) (آنندراج). رزمگاه. (ناظم الاطباء). موضع جنگ. ج، مآزق. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ)
تنگ شدن سینه. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یعنی غمگین گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تأزل صدر. (اقرب الموارد). رجوع به تأزل شود، تنگ آمدن در جنگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَوْ وِ)
کسی که در طعام خود تأخیر نماید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَءْ زُوو)
از ’ازی’، مرد در مشقت افتاده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، ساییده با زحمت و محنت. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مَءْ زِ)
زمین تنگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، مآزم. (منتهی الارب) (آنندراج) ، فرج تنگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). شرم زن که تنگ باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، عیش تنگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، حربگاه. (منتهی الارب) (آنندراج). رزمگاه. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، راه تنگ مابین دو کوه. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مَءْ زِ)
نام تنگنایی که میان مکه و منی است. مأزمان. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَءْ زِ)
تنگنایی میان مزدلفه و عرفه. مأزمان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به مأزمان در معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
(مَءْ زِ)
از ’ازل’، جای تنگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ءَزْ زِ)
آن که تنگ شود سینۀ او یعنی غمگین. (آنندراج). متآزق. به تنگ آمده از دشواریها و سخت آزرده شده درجنگ. (ناظم الاطباء) ، تنگ آینده در جنگ. (آنندراج) (از منتهی الارب). و رجوع به تأزق شود
لغت نامه دهخدا
(مَ ءَ)
کنج چشم متصل بینی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گوشۀ چشم که بطرف بینی است. (آنندراج). گوشۀ چشم که به بینی متصل است و از آنجا اشک از چشم جاری شود. (از اقرب الموارد). و رجوع به ماق شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
هکه زدن کودک در گریستن. ماءقه. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). برکنده شدن نفس از گریه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا