جدول جو
جدول جو

معنی مأثره - جستجوی لغت در جدول جو

مأثره
(مَءْ ثَ رَ / مَءْ ثُ رَ)
کردار نیکو. (دهار). بزرگواری موروثی که زبانزد مردم باشد. ج، مآثر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). مکرمت موروثی. ج، مآثر. (از اقرب الموارد). مفخرت. مکرمت. بزرگواری. شرف. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مآثر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماسوره
تصویر ماسوره
نی باریک، لولۀ باریک و کوتاه
آلتی در چرخ خیاطی که نخ به آن پیچیده می شود
در امور نظامی آلتی در توپ و تفنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماشوره
تصویر ماشوره
ماسوره، ساقۀ گیاه که میان آن خالی باشد مانند نی
فرهنگ فارسی عمید
(مَءْ یَ مَ)
سبب بیوگی. گویند: الحرب مأیمه للنساء، کارزار سبب بیوگی زنان می گردد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). الحرب مأیمه میتمه، یعنی جنگ مردان را می کشد و زنان را بی شوهر و فرزندان را بی پدر می کند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَءْ تی یَ)
تأنیث مأتی ّ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مأتی شود
لغت نامه دهخدا
(سَ قَ)
آمدن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اتی. اتیان. اتیانه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به اتی و اتیان شود،
{{اسم}} جانب امر و جهت آن و گویند: اتیت الامر من مأتاته، یعنی آمدم به این کار از جهتی که بدان واصل می شود. مأتی (م تا) . (از منتهی الارب) (آنندراج). جهت و جانب کار و راه کار: اتیت الامر من مأتاته، از راه کار داخل در آن کار شدم. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَءْ رَ)
سکه مأبوره، یعنی رستۀ خرمابن گشن و اصلاح داده شده. (منتهی الارب). نخله مأبوره، خرمابن گشن داده شده و سکه مأبوره، راستۀ خرما بنان گشن داده شده. (ناظم الاطباء) ، شاه مأبوره، یعنی گوسپند سوزن خورانیده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، کسی که کژدم او را نیش زده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، متهم و مطعون. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : لست بمأبور فی دینی، قول امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام است بطریق استعاره یعنی نیستم تهمت وطعن کرده شده به دین و اسلام خود. و در این قول مأثور هم آمده. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مأثور شود
لغت نامه دهخدا
(مَءْ)
نفرت انگیز. (ناظم الاطباء) : ماء مأباه، آبی که ناخوش دارند آن را شتران. (منتهی الارب). آبی که شتران از نوشیدن آن کراهت دارند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَقْیْ)
بخشودن و ترحم نمودن. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَءْ)
گناهکار. (ناظم الاطباء) (آنندراج). گناهکار شمرده شده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بزهکار. مقابل معصوم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : پس اگر شیعه از برای آنکه محمد و علی و... را دوستر دارند و به متابعت سنت نام ایشان بر فرزندان نهند مأثوم و مأخوذ نباشند. (کتاب النقض ص 441)
لغت نامه دهخدا
(مَءْ وَ زَ)
ارض مأوزه، زمین بطناک. (منتهی الارب). زمین پر از مرغابی. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
ماءالورد. گلاب. (تحفۀ حکیم مؤمن) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ماورد. (الابنیه). رجوع به ماءالورد و گلاب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَوْ وَ بَ)
ریح مأوبه، بادی که همه روز وزد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَءْ)
بی عقل. (منتهی الارب). بی عقل و بی خرد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَءْ رَ)
اصل آن مؤمره است و در عبارت: خیرالمال مهره مأموره وسکه مأبوره، یعنی بهترین مال، کرۀ ماده است که برکت یافته باشد در نسل و اولاد، برای تبعیت مأبوره، مأموره خوانند و یا بر اصل خود از نصر که لغت غیرفصیح است. (از منتهی الارب). مأموره در عبارت مهره مأموره و سکه مأبوره، برای رعایت ازدواج است و اصل، مؤمره است به معنی بسیار نسل و نتاج. (از اقرب الموارد). خیرالمال مهره مأموره اوسکه مابوره، بهترین مال کرۀ ماده است که برکت یافته باشد در نسل و اولادیا راستۀ خرمابنان گشن داده شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَءْ)
از ’ال ه’، پرستیده. (از منتهی الارب). معبود. (محیط المحیط). معبود و پرستیده شده و مسجود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَءْ)
سخن نقل کرده شده و روایت شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). منقول. روایت شدۀ خلف از سلف. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
همه اخبار در بزرگی او
به بر عقل نص و مأثور است.
مسعودسعد.
او در اطفای آن جمره و تسکین فتنه آثار مأثور و مساعی مشکور نمود. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 437).
- حدیث مأثور، سخنی که خلف از سلف روایت کرده اند و در قول علی (ع) : لست بمأثور فی دینی، یعنی نیستم از کسانی که نقل کرده شود از ایشان شر در دین. مأبور به جای مأثور نیز آمده. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). و رجوع به مأبور شود.
- دعای مأثور، دعایی که از زمانهای دیرین از شخصی به شخصی دیگر رسیده باشد. (فرهنگ فارسی معین).
- ، بعیر مأثور، شتری که رندیده شده باشد باطن سپل او. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
، شمشیر گوهردار. (دهار).
- سیف مأثور، تیغی که بر متن آن نشان باشد یا تیغی که متن آن از آهن نرم و دم آن از آهن سخت باشد. یا تیغی است از عمل جن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء).
، اثرپذیره شده. در لغت عرب بدین معانی نیامده مگر فارسیان می آرند صحیح به جای آن متأثر است، جزا داده شده. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَءْ لُ / لَ کَ)
پیغام. مألک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَثْ ثِ رَ)
مؤنث مؤثر. ج، مؤثرات. رجوع به مؤثر شود
لغت نامه دهخدا
(مَءْ یَ)
غمازی. (منتهی الارب) (آنندراج). غمازی و سخن چینی و نمامی. (ناظم الاطباء). سعایت. مأثاه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَءْ رَ)
مؤنث مأثور. ج، مأثورات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- ادعیۀ مأثوره. رجوع به ادعیه شود
لغت نامه دهخدا
(مَءْ ثَ مَ)
ظلم و تعدی. (ناظم الاطباء) ، گناه. مأثم. (از اقرب الموارد) ، آنچه انسان بدان وسیله گناه کند. (از اقرب الموارد). چیزی که سبب گناه شود. مایۀ گناه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مَءْ ثَ رَ)
مأثره. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(مَءْ)
غمازی. مأثیه. (منتهی الارب). غمازی و سخن چینی. (ناظم الاطباء). سعایت. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَءْ ثَ)
اثر:
کیمیایی که از او یک مأثری
بر دخان افتاد گشت او اختری.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(مُءْ ثِ رَ)
مؤنث مؤثر. (از منتهی الارب). رجوع به مؤثر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَثْ ثَ رَ)
مؤنث مؤثر. ج، مؤثرات. رجوع به مؤثر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از متکثره
تصویر متکثره
مونث متکثر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماثره
تصویر ماثره
عمل پسندیده، مکرمت موروث جمع ماثر
فرهنگ لغت هوشیار
مادر اندر زن پدر: چو آمد کوس سلطانی چه باشد کاس شیطانی ک چو آمد مادر مشفق چه باشد مهر ماریره ک (مولوی انجمن آنند) توضیح در دیوان کبیر مصحح آقای فروزانفر نیامده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماثوره
تصویر ماثوره
مونث ماثور جمع ماثورات
فرهنگ لغت هوشیار
نی باریک که یک سر آن رادردهان و سر دیگرش را در آب یا شربت گذارند و بمکند، آلتی است در چرخ خیاطی که قرقره کوچک فلزی چرخ خیاطی را در جوف آن و در قسمت زیر سوزن چرخ خیاطی جای دهند و نخ را بوسیله سوزن بیرون آورند، خیاطی، ماکو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متاثره
تصویر متاثره
مونث متاثر جمع متاثرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماریره
تصویر ماریره
((رِ))
نامادری، مادندر، مادر اندر، مایندر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماسوره
تصویر ماسوره
((رِ))
لوله باریک، نی باریک، آلتی است در چرخ خیاطی که نخ به آن پیچیده می شود، آلتی است در توپ و تفنگ. ماشوره هم گفته می شود
فرهنگ فارسی معین