جدول جو
جدول جو

معنی ماهیدشت - جستجوی لغت در جدول جو

ماهیدشت(نِ)
ماهیدشت و هارون آباد و فیروزآباد از بلوکات کرمانشاهان است. حد شمالی آن روان سر و حد شرقی آن کرمانشاه و حدجنوبی لرستان و حد غربی رود کرند است. اراضی آن حاصلخیز و ییلاق ایلهای کلهر و سنجابی است. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 454). همان است که یاقوت مایدشت می گوید یعنی قلعه و بلده ای از نواحی خانقین. نام محلی کنار راه کرمانشاه و قصرشیرین میان قمشه و شاه پسند در 597 هزارگزی تهران. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان و حدود جغرافیایی آن به قرار ذیل است: شمال کوه سفید واقع شده که همه جا حد طبیعی ماهیدشت با دهستانهای دروفرامان و حومه شهرستان کرمانشاه محسوب می گردد. جنوب سلسلۀ ارتفاعات جنوب ماهیدشت، مشرق دهستان بالاوند زردلان و مغرب بخش سنجابی. دشت ماهیدشت به عرض تقریبی 6 الی 12 هزار گز و به طول 80 هزار گز (از سامله تا قلعۀ داراب خان) بین دو رشته کوهستان واقع شده و رود خانه مرک از وسط این دشت می گذرد که مهمترین رود خانه ماهیدشت است و اکثر قرای مهم این دهستان در طول و طرفین این رودخانه واقع شده است. محصول عمده ماهیدشت غلات است که به صورت دیم بعمل می آید و این دشت حاصلخیزترین نقاط شهرستان محسوب می شود. ماهیدشت از نظر آمار به دو حوزه تقسیم شده است. 1- حوزۀ 4 یعنی قسمت علیا از 97 آبادی تشکیل شده و جمعیت آن درحدود 14 هزار نفر و قرای مهم آن به شرح ذیل است: سرونو، قیماس، فیروزآباد، باغ طیقون، طاویران. 2- حوزۀ 5 یعنی ماهیدشت پایین که در مغرب و قسمت سفلی دشت واقع شده و از 61 آبادی تشکیل شده است و 18 هزارتن سکنه دارد. مرکز دهستان قصبۀ رباط و قراء مهم آن به شرح ذیل است: قلعه داراب خان، قمشه ها، سامره، قلعه نجفعلی خان، جاشوران، چقابلک علی رضا و قلعه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5). و رجوع به همین مأخذ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماهدخت
تصویر ماهدخت
(دخترانه)
دختر ماه، دختر زیبا چون ماه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماهیت
تصویر ماهیت
حقیقت، طبیعت، نهاد، سرشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماهیات
تصویر ماهیات
ماهیت، حقیقت، طبیعت، نهاد، سرشت
فرهنگ فارسی عمید
(مِ لَ / لِ)
دهی است از دهستان ماهیدشت بالا، بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان. واقع در 46هزارگزی خاور کرمانشاه و 4هزارگزی سراب فیروزآباد. هوای آن سرد و دارای 170 تن سکنه است. آب آنجا از رود خانه محلی تأمین میشود و محصول آن غلات، حبوب، صیفی، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است و در تابستان از طریق سراب فیروزآباد اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(مِ رَ)
دهی است از دهستان ماهیدشت، بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع در 8 هزار و پانصدگزی جنوب خاور ماهیدشت و کنار راه فرعی ماهیدشت بفیروزآباد، هوای آن سرد و دارای 850 تن سکنه است. آب آنجا از رود خانه سرک تأمین میشود. محصول آن غلات، حبوبات، دیم، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری. تابستان از راه فرعی اتومبیل می توان برد. در دومحل طرفین رودخانه سرک واقع است سکنه علیا 650 تن وسفلی 200 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دَ بَزَ)
دهی است از دهستان ماهیدشت پائین بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه. واقع در 8هزارگزی جنوب کرمانشاه و 3هزارگزی جنوب خاوری سراب قنبر، با 105 تن سکنه. آب آن از چشمه است و از قهوه خانه شمشه تابستان اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(زَ گَ نِ)
دهی از دهستان ماهیدشت بالا است که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 155 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(طَ نَ)
دهی از دهستان ماهیدشت بالا از بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه در 22 هزارگزی جنوب کرمانشاه و 6 هزارگزی سروناو. دشت و سردسیر با 65 تن سکنه. آب آن از رود خانه مرگ. محصول آنجا غلات و حبوبات و تریاک و صیفی و چغندرقند و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و مکاری. درسه محل بفاصله یک هزار گز واقع و به علیا - وسطی مشهور و سکنۀ آنجا بترتیب 284 و 245 و 123 نفر است. طهنۀ سفلی دارای خرابه ای است که فعلاً بارانداز مکاری های عثمانوند میباشد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان ماهیدشت بالا بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان. دشتی و سردسیر است و 1500 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(کُلْ)
دهی از دهستان ماهیدشت پایین است که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 355 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی از دهستان ماهیدشت بالا. بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان. بیست و یکهزارگزی جنوب کرمانشاه. کنار رودخانه مرک. دشت. سردسیر با 280 تن سکنه آب آن از رود خانه مرک. محصول آنجا غلات، حبوبات، صیفی، چغندر قند. شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو است. تابستان از طریق قیماس اتومبیل میتوان برد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ص 169)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
قصبۀ مرکز دهستان ماهیدشت بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه واقع در 27هزارگزی باختری کرمانشاه. سکنۀ آن 650 تن. آب ده از رود خانه مرک تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و حبوب است. رباط 20 باب دکان و پاسگاه ژاندارمری و نمایندگی آمار و دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
دهی است از دهستان ماهیدشت بالا بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان با 140 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دهی از دهستان ماهیدشت پائین بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان. سکنۀ آن 290 تن. آب آن ازچاه. محصولات عمده آن غلات و لبنیات. در دو محل نزدیک بهم واقع و به علیا و سفلی مشهور است و سکنۀ رحیم آباد سفلی 150 تن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(عَدِ مُ رَ کَ)
دهی است از دهستان ماهیدشت پائین بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه واقع در 4 تا 6 هزارگزی شمال رباط ماهیدشت و2 هزارگزی پیرحیاتی سفلی، در کنار رودخانه. ناحیه ایست دشت و سردسیر. دارای 150 تن سکنه. آب آن از رود خانه مرک تأمین میشود. محصول آن غلات، حبوبات دیم و لبنیات است. اهالی به زراعت و گله داری اشتغال دارند. راه آن مالرو است و در تابستان میتوان اتومبیل برد. این آبادی در دو محل بفاصله یکهزار و پانصد گز واقعشده است که مشهور به علیا و سفلی است. سکنۀ قسمت سفلای آن 90 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان ماهیدشت بالا از بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه واقع در 27 هزارگزی جنوب کرمانشاه و 7 هزارگزی جنوب باختری سرونو. ناحیه ایست دشت و سردسیر و دارای 195 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات. محصول آن غلات، حبوبات، چغندرقند، میوه و لبنیات است. اهالی به زراعت و گله داری اشتغال دارند. راه آن مالرو است و در تابستان از طریق سردار و کانی کبود میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
دهی از دهستان ماهیدشت پائین بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه واقع در یک الی سه هزارگزی شمال باختر رباط ماهیدشت، کنار رود خانه مرک. دشت، سردسیر، دارای 150 تن سکنه. آب آن از رود خانه مرک. محصول آن غلات و حبوبات و صیفی و چغندرقند. شغل اهالی زراعت. راه مالرو است، تابستان اتومبیل میتوان برد. پیرحیاتی در دو محل بفاصله دو کیلومتر واقع و بعلیا و سفلی مشهور است سکنۀسفلی 80 تن می باشد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ سِ)
دهی است از دهستان ماهیدشت پائین بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که در 5 هزارگزی جنوب باختری کرمانشاه کنار راه شوسۀ کرمانشاه به شاه آباد واقع است. دامنه و سردسیر است و 300 تن سکنه دارد. آبش از قنات. محصولش غلات و حبوبات و در آن آبادی گوسفندداری هم به مقدار کم معمول است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ زَ)
دهی است از دهستان ماهیدشت پائین بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که در دو هزاروپانصدگزی شمال رباط ماهیدشت و یکهزاروپانصدگزی کلیائی واقع است. دشت و سردسیر است و 235 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه مرک، محصولش غلات، حبوبات، صیفی و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است ولی در تابستان اتومبیل هم میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ سَ / سِ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’قریه ای است که در سمت چپ راه عماریۀ کرمانشاه به ماهی دشت واقع است’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 235)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
قلعه و شهری است از نواحی خانقین. (از معجم البلدان). قلعه و قریه ای باشد به نزدیکی خانقین. (مراصد الاطلاع). ولایتی است قریب پنجاه پاره دیه بود و در صحرایی واقع است که متصل میدان بزرگ است و علفزارهای در غایت خوب است و هوایی معتدل دارد و آبش از جبالی که در آن حدود است برمی خیزد. (نزهه القلوب، جزء 3 ص 108). امروز به ماهیدشت اشتهار دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماهیدشت شود
لغت نامه دهخدا
(چِ)
دهی است از دهستان ماهیدشت بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه که در 41هزارگزی جنوب خاوری کرمانشاه و 3هزارگزی جنوب راه سراب به فیروزآباد واقع شده. دشت و سردسیر است و 110 تن سکنه دارد. آبش ازچاه، محصولش غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. مردم این محل چادرنشینند و در فصل زمستان به گرمسیر میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهی از دهستان عزیزآباد است که در بخش فهرج شهرستان بم واقع است و 134 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(هی یَ)
به معنی حقیقت چیزی مستعمل است. بدان که این مصدر جعلی است تراشیدۀ اهل منطق و حکمت. معنی لفظی لفظ ماهیت چیست این شدن باشد مرکب از ماء موصوله و ’هی’ ضمیر مؤنث واحدو یاء مشدد علامت جعل و تاء مصدری، مگر یاء لفظ ’هی’به جهت اجتماع یأات حذف شده است. (غیاث) (آنندراج). حقیقت و طبیعت و نهاد و ذات و جوهر. (ناظم الاطباء). چیستی. ماهیت چیزی، حقیقت آن. ج، ماهیات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کلمه ماهیت در اصل ماهویت بوده است ’یاء’ آن ’یاء’ نسبت و ’تاء’ آن ’تاء’ مصدریه است ’واو’ قلب به یاء و ’یاء’ در ’یاء’ ادغام شده است و هاء آن مکسور گردیده است. و بعضی گویند ماهیت مشتق از ’ماهو’ است. و گفته شده است که مرکب از ’ما’ استفهامیه و ’یاء’ نسبت و ’تاء’ مصدریه است و همزۀ زائد بعد از الف تبدیل به هاء شده است و گاه به جای ماهیت ’مائیت’ گفته شده است. (فرهنگ علوم عقلی جعفر سجادی) ، (اصطلاح فلسفی) مقابل وجود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ماهیت چیز، ’چه چیزی’ او باشد و آن تفحص باشد از جنس چیز. چنانکه کسی گوید درخت به مثل و کسی بپرسد که درخت چه باشد؟ این از او جستن باشد از جنس درخت و جوابش آن باشد که درخت جسمی باشد افزاینده و مرخاک وآب را به صورت دیگر کننده. (ناصرخسرو، یادداشت ایضاً). ماهیت نزد حکما عبارت از پرسش به ’ماهو’ است و چیزی است که در پاسخ سؤال ’ما’ حقیقیه گفته می شود که پرسش از گوهر اشیاء است و بنابراین اطلاق بر حقیقت شی ٔ می گردد و آنچه شیئیت شی ٔ بدان است ماهیت می گویند. ماهیت هم بر حقیقت کلی و هم بر حقیقت جزئی اطلاق شده است. قطب الدین در درهالتاج جمله سوم از فن دوم ص 10 آرد: هر چیزی را حقیقتی هست که آن چیز به آن حقیقت آن چیز است و آن به حقیقت مغایر ماعدای او باشد خواه لازم باشد خواه مفارق و مثال آن انسانیت است مثلاً چه انسانیت از آن روی انسانیت است که در مفهوم او نشود وجود و عدم و وحدت و کثرت و عموم و خصوص الی غیر ذلک من الاعتبارات چه اگر وجود خارجی مثلاً در مفهوم او داخل بودی، انسانیتی که در ذهن تنها موجود بودی انسانیت نبودی و اگر عدم در او داخل بودی انسانیت موجود در خارج انسانیت نبودی بلکه انسانیت از آن روی که انسانیت است. - انتهی. پیروان اصالت وجود گویند آنچه متحقق در خارج است وجود است و ماهیات اعتباری هستند و بالعکس. (فرهنگ علوم عقلی سجادی، ص 513) :
جهان متفق بر الهیتش
فرومانده در کنه ماهیتش.
سعدی.
حد درست آن بود که دلیلی کند بر ماهیت چیز ولمیت او. (مصنفات بابا افضل). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و تعریفات جرجانی شود.
- ماهیت بسیطه، آنچه از اشیاء متخالفه ترکیب نیافته باشد ماهیت بسیطه گویند. قطب الدین گوید: ماهیت اگر ملتئم نباشد از اموری که متخالف باشند بحقیقت آن را ماهیت بسیطه گویند و الا مرکبه (در اینجا منظور از ماهیت حقیقت شی ٔ نیست) (فرهنگ علوم عقلی سید جعفر سجادی).
- ماهیت بشرط شی ٔ، آن را ماهیت مخلوطه هم گویند و آن صورتی است که با قید و شرطی لحاظ و یا مورد حکمی قرار گیرد. (فرهنگ علوم عقلی جعفر سجادی). و رجوع به ترکیب ’ماهیت من حیث هی’ شود.
- ماهیت بشرط لا، در مقابل ماهیت بشرط شی ٔ یا ماهیت مخلوطه است. (فرهنگ علوم عقلی جعفر سجادی). و رجوع به ترکیب قبل و ’ماهیت من حیث هی’ شود.
- ماهیت حقایق، عبارت است از ام الکتاب. (کشاف اصطلاحات الفنون). و رجوع به ام الکتاب شود.
- ماهیت لابشرط، ماهیتی است که هیچ قید و شرطی نه وجوداً و نه عدماً در آن لحاظ نشود و آن را ماهیت مطلقه و مجرده نیز گویند و ماهیت من حیث هی هم نامند. (فرهنگ علوم عقلی دکتر سید جعفر سجادی). و رجوع به ترکیب ’ماهیت من حیث هی’ شود.
- ماهیت مجرده. رجوع به ترکیب قبل شود.
- ماهیت مخلوطه. رجوع به ترکیب ’ماهیت بشرط شی ٔ’ شود.
- ماهیت مطلقه. رجوع به ترکیب ’ماهیت لابشرط’ شود.
- ماهیت من حیث هی، یعنی ماهیت به اعتبار نفس و ذات خود بدون لحاظ وجود خارجی یا ذهنی و بدون لحاظ عوارض و حالات او مانند کثرت، وحدت و غیره. چنین امری ’لیست الاهی’ یعنی نه موجود است و نه معدوم و در حکم وجود لابشرط و بلکه عین وجود لابشرط است که ’یجتمع مع الف شرط’ و آن به قید وجود ذهنی بشرط شی ٔ است و با قیدبه وجود خارجی نیز بشرط شی ٔ است و با قید عدم وجود ذهنی یا خارجی بشرط لااست و بالجمله هر شی ٔ از اشیاء اگر خود لحاظ شود فی ذاته بدون توجه به عوارض و ضمایم و حالات و خصوصیات وجودی، مکانی، زمانی، امور ذاتی، عرضی و غیره به این اعتبار ’لابشرط’ گویند و اگر با یکی یا چند تا از عوارض و قیود اضافاتش لحاظ و اعتبارو یا مورد حکمی قرار گیرد ’ماهیت مخلوطه’ و یا ’بشرط شی ٔ’ گویند. و اگر با قید عدم یکی یا تمام قیود و ضمائم لحاظ شده و یا مورد حکمی قرار گیرد ’ماهیت بشرطلا’ گویند ماهیت لابشرط را ماهیت مجرده و مطلقه هم گویند. (فرهنگ علوم عقلی جعفر سجادی).
- امثال:
قلب ماهیت محال است. (امثال و حکم ج 2 ص 1164).
، چگونگی و کیفیت، قیمت و ارزش، فضیلت و معنویت. (ناظم الاطباء) (ازفرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(هی یا)
جمع واژۀ ماهیت. (اقرب الموارد) :
مجوی از وحدت محضش برون از ذات او چیزی
که او عام است و ماهیات خاص اندر همه اشیا.
ناصرخسرو.
زانکه ماهیات و سر سر آن
پیش چشم کاملان باشد عیان.
مولوی (مثنوی چ خاور ص 195).
و رجوع به ماهیت شود.
- ماهیات جعلیه، (اصطلاح فقهی) اموری است که مجعول شارع است مانند نماز و روزه و عقود دیگر. (فرهنگ علوم تألیف سید جعفر سجادی)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
نام محلی در مازندران میان بابل و درازکلا در 15000 گزی بابل
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ رَ)
دهی است از دهستان ماهیدشت بالا بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان، واقع در 37000گزی جنوب خاوری کرمانشاه مقابل فیروزآباد، کنار رود خانه مرک دشت. هوای آن سرد و دارای 130 تن سکنه است. آب آن از رودخانه مرک و محصول آن غلات، حبوبات، لبنیات و صیفی است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ماهیت
تصویر ماهیت
بمعنی حقیقت چیزی مستعمل است
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ماهیه، اوچیزیان چیشی ها چیستی ها جمع ماهیت: زانکه ماهیات و سرسر آن پیش چشم کاملان باشد عیان. (مثنوی. نیک. 208: 3) یا ماهیات جعلیه. اموری است که مجعول شارع است مانند نماز روزه و عقود دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماهی پشت
تصویر ماهی پشت
آنچه که بشکل ماهی باشد یعنی میان آن برجسته وطرفینش پست بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماهیت
تصویر ماهیت
((یَّ))
حقیقت و نهاد و ذات چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مایدات
تصویر مایدات
((یِ))
جمع مائده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماهیت
تصویر ماهیت
چبود، سرشت، چیستی
فرهنگ واژه فارسی سره
بود، جوهر، وجود، هستی، چگونگی، چیستی، حقیقت، واقعیت، هویت
متضاد: غرض
فرهنگ واژه مترادف متضاد