جدول جو
جدول جو

معنی ماهورستان - جستجوی لغت در جدول جو

ماهورستان
(رِ)
مانند پسر، پیرایش موی در زنان چون مردان
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از داورستان
تصویر داورستان
دادگاه، عدالت خانه، داوری خانه، داوری گاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مارستان
تصویر مارستان
بیمارستان، جایی که بیماران را پرستاری و معالجه می کنند، مریض خانه، بیمار خانه
شفا خانه، مستشفی، دار الشّفا، بیمارسان، هروانه گه
فرهنگ فارسی عمید
(تُ)
جایی است در طریق خراسان از بغداد بردو منزلی حلوان به طرف همدان و از اینجا تامرج القلعه یک منزل است. در این جا ایوان عظیمی مشاهده می شودو آثار بوستان ویرانی پیداست. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(وَ رِ)
دارالقضاء. محکمه. عدالتگاه. (آنندراج). دیوانخانه. دیوان عدالت: سرهنگان او را ستدند و در چهارسو بردند جای داورستان. (ترجمه دیاتسارون ص 350)
لغت نامه دهخدا
(کَ رِ)
اراضیی که در آن کهور باشد. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کهور شود
لغت نامه دهخدا
(وَ رِ)
نام دیهی است به مسافت کمی به مغرب بیرم در فارس. (فارسنامۀ ناصری). دهی از دهستان بیرم، بخش گاوبندی، شهرستان لار. واقع در 86 هزارگزی شمال خاوری گاوبندی و هفت هزارگزی راه فرعی لار به اشکنان. جلگه، گرمسیر و مالاریائی. دارای 167 تن سکنه. آب آن از چاه و باران. محصول آن غلات و خرما و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن فرعی است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
از طسوج رودبار قم، (تاریخ قم ص 116)
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ)
نام الکه ایست در نواحی یزد. (آنندراج). نام ولایتی نزدیک یزد. (ناظم الاطباء) :
تا به یزد افکند امر نافذ سلطانی ام
گشته نزهتگاه اهرستان بهشت ثانی ام.
تأثیر (آنندراج).
نسیم گلشنش بر سنبل شیراز تیزیده
بلاگردان اهرستان شده باغات کرمانش.
ملا فوقی یزدی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رِ / رَ)
معرب بیمارستان است. (دهار) (منتهی الارب). بیمارستان را گویند و آنرا به تازی دارالشفا خوانند. (جهانگیری). بمعنی مارسان است که بیمارستان و دارالشفا باشد. (برهان). بمعنی بیمارستان لیکن به فتح ’راء’ است و معرب. بیمارستان است، نه آنکه مار بمعنی بیمار باشد و کلمه مرکب است چون نگارستان. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (از آنندراج). به عربی دارالشفا گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). تعریب بیمارستان. شفاخانه. دارالمرضی. مریضخانه. بیمارخانه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
بردش از قصر چون نگارستان
همچو دیوانگان به مارستان.
جامی (از آنندراج).
و رجوع به المعرب جوالیقی ص 312 شود
لغت نامه دهخدا
(رِ نَ)
دهی است از دهستان کیوی بخش سنجبد شهرستان خلخال. واقع در 18 هزارگزی شمال خاوری سنجبد با 104 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مارستان
تصویر مارستان
پارسی تازی گشته بیمارستان بیمارستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مارستان
تصویر مارستان
((رِ))
بیمارستان
فرهنگ فارسی معین