جدول جو
جدول جو

معنی مانطاقی - جستجوی لغت در جدول جو

مانطاقی
قسمی از عود بخور است، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مانای
تصویر مانای
(پسرانه)
سرکرده پارسیان در زمان سلطنت دیوکس پادشاه ماد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از انطاق
تصویر انطاق
به نطق آوردن، به سخن آوردن، گویا ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انطاکی
تصویر انطاکی
از مردم انطاکیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماندایی
تصویر ماندایی
صابئی، فرقه ای مذهبی که آداب و رسوم آن ها مخلوطی از یهودی گری و مسیحیت است و اکثر اوقات آداب و رسوم مذهبی خود را نزدیک آب روان و با شستشو در آب انجام می دهند. برخی از صابئین ستاره پرست و برخی بت پرست بوده اند، مرکز اصلی آن ها کلدۀ قدیم بوده و از اهل کتاب به شمار رفته اند و در قرآن ذکری از آن ها شده است، صابئین، صابی، مغتسله، ماندائیان
فرهنگ فارسی عمید
(مَ طِ قی ی)
کمرگر. (مهذب الاسماء) ، منسوب است به مناطق که جمع منطقه است. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
باقیمانده و بازمانده، (ناظم الاطباء)، مابقی، رجوع به مابقی شود
لغت نامه دهخدا
قابلگی و مامایی، (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)، مام نافی، و رجوع به مام ناف شود
لغت نامه دهخدا
شباهت، مشابهت، مضاهات، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، مانا بودن، و رجوع به مانا شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
منسوب به انطاکیه. اهل انطاکیه. رجوع به انطاکیه شود.
لغت نامه دهخدا
صابئه، ج، ماندائیان که همان مغتسله و صابئین باشند، (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، و رجوع به صابئین شود
لغت نامه دهخدا
قریه ای است از قرای غار، از اعمال طهران، (مرآت البلدان ج 4 ص 50)
لغت نامه دهخدا
بنایی که برسر قبر کنند بی دیوار یعنی چند ستون که بر آن سقفی است، طاقی بر چهار ستون نهاده بی دیواری و غالباً آن را بر سر گورها سازند، بنای بی دیواری که چهار ستون و یک سقف دارد و بیشتر بر سر قبرها سازند:
بیرون رود ز زیر فلک مشت خاک ما
گو چارطاقیی بسر خاک ما مپوش،
قاسم مشهدی (از آنندراج)،
، نوعی از کلاه که چهار ترک دارد، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ماندائی
تصویر ماندائی
پیرو فرقه ماندایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انطاکی
تصویر انطاکی
منسوب به انطاکیه از مردم انطاکیه اهل انطاکیه
فرهنگ لغت هوشیار
منطقی در فارسی: کرویزی، فرزانه دانشمند پر وهانگر (استدلالی) منسوب به منطق: منطق دان عالم منطق، جمع منطقیون منطقیین، آنچه از روی منطق و تعقل گفته شده باشد: (گفته اش منطقی است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماندایی
تصویر ماندایی
پیرو فرقه ماندایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انطاق
تصویر انطاق
به حرکت آوردن، به سخن آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انطاق
تصویر انطاق
((اِ))
به سخن آوردن، به نطق در آوردن کسی را
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منطقی
تصویر منطقی
((مَ طِ))
منسوب به منطق، منطق دان، عالم منطق، آن چه از روی تفکر و تعقل گفته شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منطقی
تصویر منطقی
بخردانه، خردورز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از منطقی
تصویر منطقی
Logical, Logically, Rational, Rationally, Reasonable
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از منطقی
تصویر منطقی
logique, logiquement, rationnel, rationnellement, raisonnable
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از منطقی
تصویر منطقی
mantıklı, mantıklı bir şekilde, makul
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از منطقی
تصویر منطقی
logis, secara logis, rasional, secara rasional, masuk akal
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از منطقی
تصویر منطقی
तार्किक , तार्किक रूप से , तर्कसंगत , तर्कसंगत रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از منطقی
تصویر منطقی
logico, logicamente, razionale, razionalmente, ragionevole
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از منطقی
تصویر منطقی
lógico, logicamente, racional, racionalmente, razoável
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از منطقی
تصویر منطقی
lógico, lógicamente, racional, racionalmente, razonable
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از منطقی
تصویر منطقی
logisch, rationeel, redelijk
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از منطقی
تصویر منطقی
логічний , логічно , раціональний , раціонально , розумний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از منطقی
تصویر منطقی
логический , логически , рациональный , разумно , разумный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از منطقی
تصویر منطقی
logiczny, logicznie, racjonalny, racjonalnie, rozsądny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از منطقی
تصویر منطقی
logisch, rational, vernünftig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از منطقی
تصویر منطقی
논리적인 , 논리적으로 , 합리적인 , 합리적으로
دیکشنری فارسی به کره ای