در قسمتی از کتاب ادریسی که عیناً در کتاب ابن البیطار نقل شده است کلمه ای یافت می شود که در نسخ خطی من مالنکونیا، مالکونیا، مالنکولیا نوشته شده است که جراحتهای ساقها (القروح فی الساقین) تعبیر شده است، (از دزی ج 2 ص 565)، و رجوع به همین کتاب و مالنکونیا در همین لغت نامه شود
در قسمتی از کتاب ادریسی که عیناً در کتاب ابن البیطار نقل شده است کلمه ای یافت می شود که در نسخ خطی من مالنکونیا، مالکونیا، مالنکولیا نوشته شده است که جراحتهای ساقها (القروح فی الساقین) تعبیر شده است، (از دزی ج 2 ص 565)، و رجوع به همین کتاب و مالنکونیا در همین لغت نامه شود
قرحه ای که در دو ساق پیدا آید. (ابن البیطار، ج 1 ص 121، یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : اذا درست و ضمد بها المالنکونیاو هی القروح التی تکون فی الساقین... (مفردات ابن البیطار جزء اول ص 121). و رجوع به مالیکونیا و مالکونیا و لکلرک ج 1 ص 279 شود
قرحه ای که در دو ساق پیدا آید. (ابن البیطار، ج 1 ص 121، یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : اذا درست و ضمد بها المالنکونیاو هی القروح التی تکون فی الساقین... (مفردات ابن البیطار جزء اول ص 121). و رجوع به مالیکونیا و مالکونیا و لکلرک ج 1 ص 279 شود
به معنی مالیخ است که کوفت و خلل دماغی و سودا و خیال خام باشد، گویند یونانی است، (برهان)، خلل دماغی و سودا و خیال خام و صحیح مالنخولیا به نون، (غیاث)، خلل دماغی و سودا و خیال خام و صحیح ملنخلیا است، (آنندراج)، مصحف مالنخولیا، لاتینی ملنخولیا، از یونانی ملغخولیا مرکب از ملنوس (سیاه) و خله (خلط، صفرا) جمعاً به معنی خلط سیاه، چون مرض مذکور سوداوی است، لهذا به این اسم خوانده اند، این لغت به صور ماخولیا، ملنخولیا، مالیخ، مالنخ و غیره درآمده است، (حاشیۀ برهان چ معین)، مصحف مالنخولیاست، سوداء، قسمی از جنون است و آن چنان است که در شخص افکار ردیه پیدا شود و حزن و خوف بر او غلبه کند و بسا باشد که فریاد کند وگفته های بی معنی و نامرتب گوید، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، گونه ای مرض عصبی است که با اختلال قوای عضلانی و دماغی همراه است و معمولاً در دنبالۀ فلج عمومی یا تحت شکنجۀ شدید روحی و جسمی (محبوسانی را که شکنجۀ شدید می دهند) و یا بر اثر مرض صرع یا در اشخاص هیستریک و یا بطور مادرزادی پدید آید، مبتلایان به این مرض گاه از خوردن و آشامیدن خودداری می نمایند به نحوی که به حالت مرگ می رسند و گاهی خودکشی می کنند، برای معالجۀ این بیماران استراحت کامل و مسافرت به نقاط خوش آب و هوا و جدا بودن از افراد دیگر و از حوادث لازم است، این معالجه باید با تجویز داروهای مقوی قوای دماغی همراه باشد، خبط دماغ، صبارا، صباره، مالنخولیا، ماخولیا، ملنخولیا، مالیخ، مالنخ، (از فرهنگ فارسی معین) : از شراب آب روحانی و حیوانی بشست روح نفسانیم را از نقش مالیخولیا، سنائی (دیوان چ مصفا ص 22)، از تنور گرم مالیخولیای مهتری حاسدان جاه او را خام سوز آمد فطیر، سوزنی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، گربه کرده چنگ خود اندر قفص نام چنگش درد و سرسام و مغص حصبه و قولنج و مالیخولیا سکته و سل و جذام و ماشرا، (مثنوی چ رمضانی ص 201)، از این مالیخولیا چندان فروخواند که مرا بیش طاقت شنیدن نماند، (گلستان)، و رجوع به مالنخولیا شود، به مجاز بر صاحب مرض نیز اطلاق کنند، (آنندراج)، (اصطلاح روانشناسی) یکی از عواطف مرکب است و آن از تذکر حالات مطبوع مفقود، و از اندوه فعلی که آنها را احاطه کرده است و غیره ترکیب شده، (روانشناسی از لحاظ تربیت ص 333)
به معنی مالیخ است که کوفت و خلل دماغی و سودا و خیال خام باشد، گویند یونانی است، (برهان)، خلل دماغی و سودا و خیال خام و صحیح مالنخولیا به نون، (غیاث)، خلل دماغی و سودا و خیال خام و صحیح ملنخلیا است، (آنندراج)، مصحف مالنخولیا، لاتینی ملنخولیا، از یونانی ملغخولیا مرکب از ملنوس (سیاه) و خله (خلط، صفرا) جمعاً به معنی خلط سیاه، چون مرض مذکور سوداوی است، لهذا به این اسم خوانده اند، این لغت به صور ماخولیا، ملنخولیا، مالیخ، مالنخ و غیره درآمده است، (حاشیۀ برهان چ معین)، مصحف مالنخولیاست، سوداء، قسمی از جنون است و آن چنان است که در شخص افکار ردیه پیدا شود و حزن و خوف بر او غلبه کند و بسا باشد که فریاد کند وگفته های بی معنی و نامرتب گوید، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، گونه ای مرض عصبی است که با اختلال قوای عضلانی و دماغی همراه است و معمولاً در دنبالۀ فلج عمومی یا تحت شکنجۀ شدید روحی و جسمی (محبوسانی را که شکنجۀ شدید می دهند) و یا بر اثر مرض صرع یا در اشخاص هیستریک و یا بطور مادرزادی پدید آید، مبتلایان به این مرض گاه از خوردن و آشامیدن خودداری می نمایند به نحوی که به حالت مرگ می رسند و گاهی خودکشی می کنند، برای معالجۀ این بیماران استراحت کامل و مسافرت به نقاط خوش آب و هوا و جدا بودن از افراد دیگر و از حوادث لازم است، این معالجه باید با تجویز داروهای مقوی قوای دماغی همراه باشد، خبط دماغ، صبارا، صباره، مالنخولیا، ماخولیا، ملنخولیا، مالیخ، مالنخ، (از فرهنگ فارسی معین) : از شراب آب روحانی و حیوانی بشست روح نفسانیم را از نقش مالیخولیا، سنائی (دیوان چ مصفا ص 22)، از تنور گرم مالیخولیای مهتری حاسدان جاه او را خام سوز آمد فطیر، سوزنی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، گربه کرده چنگ خود اندر قفص نام چنگش درد و سرسام و مغص حصبه و قولنج و مالیخولیا سکته و سل و جذام و ماشرا، (مثنوی چ رمضانی ص 201)، از این مالیخولیا چندان فروخواند که مرا بیش طاقت شنیدن نماند، (گلستان)، و رجوع به مالنخولیا شود، به مجاز بر صاحب مرض نیز اطلاق کنند، (آنندراج)، (اصطلاح روانشناسی) یکی از عواطف مرکب است و آن از تذکر حالات مطبوع مفقود، و از اندوه فعلی که آنها را احاطه کرده است و غیره ترکیب شده، (روانشناسی از لحاظ تربیت ص 333)