- مالج
- ماله، افزاری که بنّا با آن گل یا گچ می مالد
معنی مالج - جستجوی لغت در جدول جو
- مالج
- پارسی تازی گشته ماله از ابزارهای ساختمانی ماله گلکاران
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع دملج، بازو بندها
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
ارباب، از نامهای خداوند، آنکه دارنده و صاحب اختیار چیزی یا کسی باشد، نام فرشته ای که نگهبان دوزخ است
اصطکاک
لاتینی تازی گشته بیدمشک از درختان بید مشک
مرگ
دستمالی، کنایه از تنبیه، مجازات
مالش دادن: مالیدن، مشت مال دادن، کنایه از تنبیه کردن،برای مثال چنانت دهم مالش از تیغ تیز / که یا مرگ خواهی ز من یا گریز (نظامی۵ - ۸۲۸)
مالش دادن: مالیدن، مشت مال دادن، کنایه از تنبیه کردن،
آنچه مردم به آن الفت می گیرند
علاج کننده، درمان کننده، چاره کننده
آموزشگاه یا مؤسسۀ عالی، کفش بدون پاشنه
مربوط به مال مثلاً کمک مالی
پر، لبریز
پر، لبریز
فلج، عارضۀ توقف یا مختل شدن حرکت در اعضای بدن بر اثر بیماری عصبی یا عضلانی، مبتلا به این عارضه
قسمت جلو و عقب جمجمه که در نوزادان استخوان های آن نرم است
سست شدن نصف بدن و بیکار شدن عضوی از بدن را گویند، فروهشتگی در نیمه بدن
ماخوذ از زبان انگلیسی، دبیرستان
شیر تنک، شیر ناب، پیه تنک
آمیزنده
پر کننده، پر شونده یونانی تازی گشته انگبین در تازی نیامده فرجامین ظینده ای
ابزاری که بنایان بدان گل بمالند و دیوار خانه را سفید کنند
خداوند، کسی که دارای چیزی باشد و بتواند در آن تصرف کند، خداوند و صاحب و متصرف و دارنده، خداوند رب، دارا و دارنده خویشنیتار خاوند دارا داشتار دارناک، فرمانروا کسی که چیزی را دارا باشد و تواند در آن تصرف کند خداوند دارا صاحب جمع مالکین: خطی طلب که توی مالک ممالک قرب کجا بری دم مردن قباله املاک ک (وحشی. چا. امیر کبیر. 226)
پارسی تازی گشته ماله ماله گلکاران
جای الفت
تباهکار
عمل مالیدن مالندگی ماله، کوفتگی ماندگی، جزاء عمل بد مقابل نوازش، اصطکاک
سیاه مقابل سفید (در کتب طبی قدیم بکار رفته)
نمکین
(کشتی رانی) تخته های صف اول کشتی است که روی بیس قرار یافته. یا مالچ ثانی. (کشتی رانی) تخته های صف دوم است. یا مالچ ثالث. تخته های صف سوم و قس علی هذا
مرضی عفونی که عاملش را نوعی باکتری بنام میکروکوکوس ملیتنسیس میدانند علائم کلینیکی این ناخوشی بواسطه وجود درد در اندامها و ترشح عرق فراوان و تب مشخصی است، سیر مرض طولانی است و گاهی تا یکسال طول میکشد و بسیار امکان عود کردن آن نیز میباشد
سرانجام به فرجام سرانجام عاقبت بالمال در نتیجه: با وجود شرایط مشکل باید کاری کرد که مالاوضع نسبه آبرومندی پیش بیاید
در تازی مائج: کوهه دار کوهه زن (کوهه موج) موج زننده: ... و هر دو چون دوطود هایج و دو بحر مایج از جای برخاستند
علاج کننده، درمان کننده
قسمت جلو سر بچه: (رویم را بر گردانیدم و سنجاق را تا بیخ توی ملاج بچه فرو کردم) (ص. هدایت)
((لِ))
فرهنگ فارسی معین
بیدمشک، درختی است از گونه بید، با شکوفه های معطر که عرق آن نشاط آور است، مشک بید، گربه بید