جدول جو
جدول جو

معنی مالج - جستجوی لغت در جدول جو

مالج
ماله، افزاری که بنّا با آن گل یا گچ می مالد
تصویری از مالج
تصویر مالج
فرهنگ فارسی عمید
مالج
(لَ)
نام جد محمد بن معاویۀ محدث است. (منتهی الارب). واژه ی محدث از ریشه ’حدیث’ گرفته شده و به کسی اطلاق می شود که تخصص در نقل، حفظ و تحلیل احادیث دارد. این فرد معمولاً بر متون حدیثی مسلط است و می تواند صحیح را از ضعیف تشخیص دهد. محدثان نقش نگهدارنده سنت نبوی را داشتند و از طریق کتابت یا روایت شفاهی، احادیث را به نسل های بعدی منتقل کردند. برخی از معروف ترین محدثان عبارتند از بخاری، مسلم، ترمذی و نسائی.
لغت نامه دهخدا
مالج
(لَ)
مالۀ گلکاران، معرب است. (منتهی الارب) (آنندراج). مأخوذ از فارسی، مالۀ گلکاران. (ناظم الاطباء). آلتی که بدان گل مالند، معرب مالۀ فارسی است. ج، موالج. (از اقرب الموارد). و رجوع به ماله شود
لغت نامه دهخدا
مالج
پارسی تازی گشته ماله از ابزارهای ساختمانی ماله گلکاران
تصویری از مالج
تصویر مالج
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مالک
تصویر مالک
(پسرانه)
ارباب، از نامهای خداوند، آنکه دارنده و صاحب اختیار چیزی یا کسی باشد، نام فرشته ای که نگهبان دوزخ است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مالی
تصویر مالی
مربوط به مال مثلاً کمک مالی
پر، لبریز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معالج
تصویر معالج
علاج کننده، درمان کننده، چاره کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مالف
تصویر مالف
آنچه مردم به آن الفت می گیرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مالش
تصویر مالش
دستمالی، کنایه از تنبیه، مجازات
مالش دادن: مالیدن، مشت مال دادن، کنایه از تنبیه کردن، برای مثال چنانت دهم مالش از تیغ تیز / که یا مرگ خواهی ز من یا گریز (نظامی۵ - ۸۲۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فالج
تصویر فالج
فلج، عارضۀ توقف یا مختل شدن حرکت در اعضای بدن بر اثر بیماری عصبی یا عضلانی، مبتلا به این عارضه
فرهنگ فارسی عمید
(سُ لِ)
شیر شیرین. (منتهی الارب) (آنندراج). شیر شیرین و حلوه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(غُ لِ)
بمعنی غملج است. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). رجوع به غملج شود
لغت نامه دهخدا
(لَ جی ی)
منسوب است به مالج که نام اجدادی است. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(دَ لِ)
جمع واژۀ دملج. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (دهار) (اقرب الموارد). جمع واژۀ دملج، به معنی بازوبند. (آنندراج). رجوع به دملج شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مالق
تصویر مالق
پارسی تازی گشته ماله ماله گلکاران
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی مائج: کوهه دار کوهه زن (کوهه موج) موج زننده: ... و هر دو چون دوطود هایج و دو بحر مایج از جای برخاستند
فرهنگ لغت هوشیار
سرانجام به فرجام سرانجام عاقبت بالمال در نتیجه: با وجود شرایط مشکل باید کاری کرد که مالاوضع نسبه آبرومندی پیش بیاید
فرهنگ لغت هوشیار
مرضی عفونی که عاملش را نوعی باکتری بنام میکروکوکوس ملیتنسیس میدانند علائم کلینیکی این ناخوشی بواسطه وجود درد در اندامها و ترشح عرق فراوان و تب مشخصی است، سیر مرض طولانی است و گاهی تا یکسال طول میکشد و بسیار امکان عود کردن آن نیز میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
(کشتی رانی) تخته های صف اول کشتی است که روی بیس قرار یافته. یا مالچ ثانی. (کشتی رانی) تخته های صف دوم است. یا مالچ ثالث. تخته های صف سوم و قس علی هذا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مالح
تصویر مالح
نمکین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مالس
تصویر مالس
سیاه مقابل سفید (در کتب طبی قدیم بکار رفته)
فرهنگ لغت هوشیار
عمل مالیدن مالندگی ماله، کوفتگی ماندگی، جزاء عمل بد مقابل نوازش، اصطکاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مالع
تصویر مالع
تباهکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مالف
تصویر مالف
جای الفت
فرهنگ لغت هوشیار
پر کننده، پر شونده یونانی تازی گشته انگبین در تازی نیامده فرجامین ظینده ای
فرهنگ لغت هوشیار
خداوند، کسی که دارای چیزی باشد و بتواند در آن تصرف کند، خداوند و صاحب و متصرف و دارنده، خداوند رب، دارا و دارنده خویشنیتار خاوند دارا داشتار دارناک، فرمانروا کسی که چیزی را دارا باشد و تواند در آن تصرف کند خداوند دارا صاحب جمع مالکین: خطی طلب که توی مالک ممالک قرب کجا بری دم مردن قباله املاک ک (وحشی. چا. امیر کبیر. 226)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماله
تصویر ماله
ابزاری که بنایان بدان گل بمالند و دیوار خانه را سفید کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مازج
تصویر مازج
آمیزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماهج
تصویر ماهج
شیر تنک، شیر ناب، پیه تنک
فرهنگ لغت هوشیار
سست شدن نصف بدن و بیکار شدن عضوی از بدن را گویند، فروهشتگی در نیمه بدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمالج
تصویر دمالج
جمع دملج، بازو بندها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خالج
تصویر خالج
مرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالج
تصویر سالج
لاتینی تازی گشته بیدمشک از درختان بید مشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معالج
تصویر معالج
علاج کننده، درمان کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مالش
تصویر مالش
اصطکاک
فرهنگ واژه فارسی سره