جدول جو
جدول جو

معنی مالای - جستجوی لغت در جدول جو

مالای
نهی) مخفف میالای است که منع از آلوده کردن باشد یعنی آلوده مکن، (برهان)، مخفف میالای است مانند مازار که میازار باشد، (انجمن آرا) (آنندراج)، دوم شخص مفرد نهی از آلاییدن و آلودن، آلوده مکن، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
مالای
دوم شخص مفرد نهی از آلاییدن و آلودن آلوده مکن خ
تصویری از مالای
تصویر مالای
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مانای
تصویر مانای
(پسرانه)
سرکرده پارسیان در زمان سلطنت دیوکس پادشاه ماد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مالکی
تصویر مالکی
از مذاهب چهارگانۀ اهل سنت، منسوب به ابو عبدالله مالک بن انس، پیرو دین مذهب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مالی
تصویر مالی
مربوط به مال مثلاً کمک مالی
پر، لبریز
فرهنگ فارسی عمید
درختی با گل های سفید و برگ هایی شبیه برگ بادام که مصرف دارویی دارد
فرهنگ فارسی عمید
بالا، بالاذ، بالاذه، پالا، پالاد، پالاده، اسب جنیبت را گویند، (آنندراج)، اسب جنیبت باشد که در پیش برند و یا در دنبال آورند و آنرا کوتل نیز گویند، (فرهنگ اوبهی)، اسب جنیبت را گویند که اسب کوتل باشد، (برهان قاطع)، جنیبت، (صحاح الفرس)، یدک، (فرهنگ شعوری ج 1 ص 198)، کتل، (فرهنگ خطی)، جنیبت بود، بارگی، (فرهنگ اسدی)
لغت نامه دهخدا
نهی) مخفف میاسای باشد که منع از آسوده بودن باشد یعنی آسوده مباش، (برهان)، مخفف میاسای یعنی آسوده مباش، (آنندراج)، دوم شخص مفرد نهی از آسودن، آسایش مکن
لغت نامه دهخدا
(مِ)
محرّف کلمه، آغریقیۀ ((پ اطیکا))) صناعت شعر. یکی از صناعات خمسۀ منطق. شعر مبحث شعر ارسطو. بوطیقا
لغت نامه دهخدا
(لِ)
از بلوکات ناحیۀ دشتی است که آن را تمیمی نیز می گویند. طول آن 42 و عرضش 12 کیلومتر است. حد شمالی آن گله دار و حدشرقی فومستان و حد جنوبی و غربی خلیج فارس است. هوایی گرم دارد و جمعیت آن در حدود 10000 تن می باشد. مرکز آن بندر عسلویه و دارای 25 قریه است. بندر مهم دیگر آن طاهری یا سیراف است. (از جغرافیایی سیاسی کیهان ص 482)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
مالک بودن. صاحب بودن: چون عاشقی و معشوقی به میان آمد مالکی و مملوکی برخاست. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
منسوب است به ابوعبداﷲ مالک بن انس بن ابی عامر اصبحی امام دارالهجره. (از انساب سمعانی). یک از مذاهب اربعۀ اهل سنت، منسوب به مالک بن انس یکی از فقهای عامه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
از شافعی و مالکی و قول حنیفی
جستیم ز مختار جهان داور رهبر.
ناصرخسرو.
و رجوع به مالک بن انس شود، یکی از پیروان مالک. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
منسوب به مالک، فرشتۀ موکل دوزخ:
اندر دل حسود تو باد آتشی زده
چون آتش جهنم با سهم مالکی.
سوزنی.
و رجوع به مالک شود
منسوب است به بنی مالک بن حبیب که نام اجدادی است. (از انساب سمعانی)
منسوب است به مالکیه که قریه ای است بر فرات. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
پالا، پالاد، پالاو، اسب جنیبت،
افزاینده و زیادکننده، (برهان)،
، صافی کننده، بیزنده، (غیاث اللغات) :
گهی از نرگست خوناب پالای
گهی بیخواب و گه مهتاب پیمای،
عطار،
ترکیب ها:
- ترشی پالای، خون پالای، سماق پالای، رجوع به همین مدخلها شود،
،
امر) امر از پالاییدن یعنی صافی کن:
ز آنکه پالودۀ سر کویست
امتحانش کن و فروپالای،
انوری
لغت نامه دهخدا
از املاک و رقبات دیوان آنچه بمواجب و رسوم لشکریان متعلق باشد، (و آنچه مختص سرکار سلاطین خاصه باشد اینجو نامیده می شود)، (سنگلاخ میرزا محمدمهدی خان پشت ص 224) : بنابر این مقدمات فرمودیم تا در ممالک و دیهها آب و زمین مواضعی که هر یک نزدیک و مناسب ایشان باشد از اینجو و دالای و مزارع آبادان و خراب ایلغامیشی کرده بموجبی که در دفاتر و قوانین ثبت است باسم اقطاع در هر هزاره ای معین گردانند و تسلیم ایشان کنند، (تاریخ مبارک غازانی ص 305)
لغت نامه دهخدا
درختی است باریک و دراز که از چوب آن درخت نیزه و تیر سازند، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، نزد بعضی مرّان است و بولس گوید درختی است در بلاد شام ... (تحفۀ حکیم مؤمن)، در تحفۀ حکیم مؤمن مرادف با ’مران’ ذکر شده که با توجه به دزی ج 2 ص 585 همان زغال اخته می باشد، (فرهنگ فارسی معین)،
به لغت یونانی به معنی سیاه باشد که در برابر سفید است، (برهان) (آنندراج)، در یونانی ملاس (سیاه)، (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
بالا، روی، فوق، بر
لغت نامه دهخدا
(لَ جی ی)
منسوب است به مالج که نام اجدادی است. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
مالنده، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، رجوع به مالنده شود، در حال مالیدن، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
زمانی گشت گرد چشمه نالان
به گریه دستها بر چشم مالان،
نظامی،
همی رفت آشفته دستار و موی
کف دست شکرانه مالان به روی،
سعدی،
و رجوع به مالیدن شود
لغت نامه دهخدا
قصبه ای به هرات، (نخبهالدهر دمشقی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، همان مالین از اعمال هرات است، (یادداشت ایضاً)، همان مالین است، (از انساب سمعانی)، قصبۀ باخرز و جای عظیم و پر نزهت است و خربزۀ آن در جمیع خراسان مشهور است، (از نزههالقلوب ج 3 ص 153) : و از جمله نوادر عمارات ... هرات جسری است که بر آب ’هرات رود’ بسته اند و آن جسر را پل مالان گویند ... در این حین که ... به تحریر لفظ مالان قیام نمود حکایتی غریب بخاطر رسید ... روزی یکی از واعظان که در قریۀ مالان به نصیحت طوایف انسان می پرداخت ... (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 651)، و رجوع به مالین و مالن شود
لغت نامه دهخدا
دریاچه ای است که در مرکز سوئد واقع است و شهر استکهلم در کنار آن بنا گردیده است، (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ ماله، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)، رجوع به ماله شود
لغت نامه دهخدا
(مَ / مُو)
از امرای مغول غازان که وصاف الحضره گاه او را ’ملا’ و گاه ’ملای’ و گاه نیز ’مولای’ می نویسد. (تاریخ وصاف ص 374، 377، 378، 379، 380، 397، 410، 411، 414). از سرداران معروف غازان بوده است و نام او مخصوصاً در جنگ غازان با مصریان و شامیان در شهور سنۀ 697 هجری قمری و سالهای بعد بسیار می آید. رجوع شود به یادداشتهای قزوینی ج 3 ص 335
لغت نامه دهخدا
(لِ)
فدراسیون مالزی، فدراسیونی که در آسیای جنوب شرقی بر شبه جزیره مالزی و مالاکا گسترش یافته و امروز قسمتی از فدراسیون ’مالزیا’ را تشکیل می دهد. فدراسیون مالزی در سال 1946 با شرکت دو مستعمرۀ قدیمی انگلستان یعنی پانانگ و مالاکا و نه حکومت نواحی هند شرقی (ژوهور، کداه، کلانتان، نگری، سامبیلان، پاهانگ، پراک، پرلیس، جلانگور و ترانگانو) تشکیل شد و استقلال خود را در سال 1957 بدست آورد و در سال 1963 وارد فدراسیون مالزیا شد. (از لاروس). و رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
پر کننده، پر شونده یونانی تازی گشته انگبین در تازی نیامده فرجامین ظینده ای
فرهنگ لغت هوشیار
سرانجام به فرجام سرانجام عاقبت بالمال در نتیجه: با وجود شرایط مشکل باید کاری کرد که مالاوضع نسبه آبرومندی پیش بیاید
فرهنگ لغت هوشیار
از مقلای: کشتی بند (کشتی رانی) چوبهایی است عمودین که در موقع حرکت کشتی آنها را قریب کشتی گذارند و بند های کشتی را بان بندند و موقعی که کشتی در کناره است آنها را از دو طرف بزمین نصب کنند که مانع تکان خوردن کشتی شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مالان
تصویر مالان
مالنده، در حال مالیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مالکی
تصویر مالکی
مالکی در فارسی: کس که در کیش از مالک پیروی می کند
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی گشته سیاه درختی است باریک و دراز که از چوب آن درخت نیزه و تیر سازند. توضیح در تحفه حکیم مومن مالیا مرادف بامران (بضم اول و تشدید ثانی) ذکر شده که با توجه به دزی ج 2 ص 585 همان زغال اخته میباشد. سیاه اسود (در طب قدیم مستعمل است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماسای
تصویر ماسای
دوم شخص مفرد نهیاز آساییدن و آسودن آسایش مکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دالای
تصویر دالای
مغولی دریا اقیانوس، دریا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالای
تصویر بالای
بالا فوق، بر، مقام، مرتبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دالای
تصویر دالای
اقیانوس، دریا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مالی
تصویر مالی
پر کننده، پرشونده
فرهنگ فارسی معین
مرتعی در نزدیکی روستای آسن کرو نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی