جدول جو
جدول جو

معنی ماغیه - جستجوی لغت در جدول جو

ماغیه
(یَ)
زن مربیه و خوشگوی. (منتهی الارب). زن خوشگوی. (ناظم الاطباء). مربیه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماریه
تصویر ماریه
(دخترانه)
زن سپید و درخشان، نام یکی از همسران پیامبر (ص)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طاغیه
تصویر طاغیه
طاغی، سرکش، طغیان کننده، گردنکش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مالیه
تصویر مالیه
مربوط به مال، دارایی، امور مالی، کالا، مالیات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاغیه
تصویر لاغیه
گیاهی شیردار شبیه سقمونیا با برگ های گرد و زرد رنگ، گل های زرد مایل به قرمز و خوش بو که بیشتر در دامنۀ کوه ها می روید
فرهنگ فارسی عمید
(غی یَ / یِ)
گیاهی است شیردار و بسیار گرم. (غیاث). لاغینه. (آنندراج). لاعیه. (منتهی الارب). لاغیثه. دیو سفید. رجوع به دیو سفید شود. (گااوبا). درخت کوهی است. نباتی است و آن را گلی باشد مانند گل شبت و زنبور عسل گل آن را خورد و چون برگی یا شاخی از آن جدا کنند شیر بسیار از وی برآید گرم و خشک است در سوم اگر از چوب آن بر آبی که ماهی داشته باشد اندازند همه ماهیان بر روی آب افتند. (برهان). از یتوعات است (یتوع، هر ترۀ که وقت بریدن آن شیر از وی برآید مانند سقمونیا و شبرم و لاغیه و عرطنیثا و عشر). (منتهی الارب). حلباب. صاحب اختیارات بدیعی گوید: نوعی از یتوعات است وگلی زرد دارد مانند گل شبت و ورق وی به زردی زند و ورق اندک داشته باشد در دامن کوهها بسیار بود و چون بشکند شیر بسیار داشته باشد و زنبور عسل بر گل وی چرا کند و بعضی گویند نبات شمیر است. فی الجمله طبیعت آن گرم و خشک است در سوم وگویند در چهارم و از خواص وی آن است که اگر به آب اندازند ماهیان بر روی آب افتند و لبن وی مسهل آب زردبود و استسقارا نافع بود و ورق وی چون بکوبند و بخورند همین عمل کند و اگر عصیر وی بیاشامند مسهل قوی بود. فعل وی اقوی بود از لبن وی لیکن لبن وی مقئی بودو بدل آن فراسیون است. (اختیارت بدیعی). حکیم مؤمن در تحفه گوید: نوعی از یتوعات و با سمیّت و بی غایله تر از انواع یتوعات است و ابوجریح گوید از مطلق یتوّع مراد لاغیه است و او را در تنکابن سینه پج نامند گیاهی است پر شیر قریب به گیاه سقمونیا و برگش مدّور و گلش زرد مایل به سرخی و شبیه به نرگس و مایل بخوشبوئی و تخمش مانند خشخاش در آخر سیم گرم و خشک و شیر او مسهل قوی و مفرح جلد و مقی ٔ و بدستور برگ و تخم او همین اثر دارد و کشندۀ ماهی و جهت استسقا و قئی واخراج زردآب نافع و شیر او از سقمونیا قوی تر و با آرد جو جمع کرده استعمال باید کرد و قدر شربتش از یک دانگ تا یکدانگ و نیم و از آرد جو مخلوط به آن تا یکدرهم و از برگش در مطبوخات بدستور تا یکدرهم و مضر امعاء و مصلحش کتیرا است. (تحفۀ حکیم مؤمن). ابوریحان در صیدله گوید صهاربخت گوید نوعی از یتوعات است وآن درختی است که منبت او در پستی کوه باشد که آب ازبالای او بتدریج فرود آید و در وی جمع شود گل او خوشبوی بود زنبور عسل بر وی نشیند و شکوفۀ او بخورد و از او شیری بیرون آید مشابه درخت انجیر و از خواص شیر وی آن است که چون در آبگیری قطرۀ او بیندازند ماهیان مست شوند. رسایلی (شاید، اسرائیلی) گوید لاغیه درختی است که منبت او در پستی کوهها باشد بوی او به بوی رازیانج شبیه بود و در نبات او شیرینی بود و گفته اند چون ماهیان او را بخورند مست شوند و بر سر آب آیند او را بدل فراسیون استعمال کنند و برعکس. الا آنکه عمل لاغیه ضعیفتر بود. (ترجمه صیدلۀ ابوریحان)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
کسانی که در حوائج خویش مائل و محتاج دیگری باشند. و گویند: هم صاغیتک، یعنی به تو مائل شوند در نیازمندیهای خویش و اکرموا فلاناً فی صاغیته، یعنی آنان که بدو میل کنند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
بمعنی فاغر است. (فهرست مخزن الادویه). فاغر است که گل زردی باشد خوشبوی در هندوستان مانند زنبق، و به هندی رای چنپا گویند. و گل حنا و درخت حنای گل کرده را نیز گفته اند. (برهان) ، هر شکوفه را نیز گویند که خوشبوی باشد. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
دایه. حاضنه. آنکه در تیمار و تعهد بچه باشد
لغت نامه دهخدا
(یَ)
زن خشنی که خودرا بر مردان اندازد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
تأنیث ذاغی. زن گول سست خویشتن نما و خویشتن آرا. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
تأنیث شاغی. دندان افزونی. (مهذب الاسماء). سن شاغیه، دندان زائد. (منتهی الارب). السن ﱡ الشاغیه، الزائده علی الاسنان. (اقرب الموارد). دندانی که خردتر یا بزرگتر از دیگر دندانها است. دندان کج. دندان کج برآمده. (یادداشت مؤلف). ج، شواغی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
شربت خوشمزه. (منتهی الارب). آشامیدنی خوشمزه است. (شرح قاموس)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
گوسفند: ماله ثاغیه ولا راغیه، نیست او را گوسفند و نه شتر.
- ثاغیه و راغیه نداشتن، هیچ نداشتن
لغت نامه دهخدا
(یَ)
مؤنث باغی. نافرمان.
- فئۀ باغیه، طایفه ای که از اطاعت امام عادل خارج شده باشند. (از تاج العروس و اقرب الموارد). گروه نافرمان از طاعت امام عادل. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). جماعتی که از طاعت امام عادل سر باززده باشند. (یادداشت مؤلف).
-
لغت نامه دهخدا
(هی یَ)
ماهیهالشی ٔ، حقیقت آن و این کلمه نسبت است به ماهو. ج، ماهیات. (از اقرب الموارد). و رجوع به ماهیت شود
لغت نامه دهخدا
ماضیه در فارسی: مونث ماضی: گذشته مونث ماضی: غرض ازاین مجموعه... بقای سیرت و سریرت او (پادشاه) و اسلاف ماضیه سلاطین آل سلجوق... یا سنوات ماضیه. سالهای گذشته. یا سنه ماضیه. سال گذشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماریه
تصویر ماریه
زن سپید درخشان رنگ تابان بدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذاغیه
تصویر ذاغیه
خود نما خود آرای زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راغیه
تصویر راغیه
ماده شتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاغیه
تصویر صاغیه
یاور جوی یاریخواه نیازمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاغیه
تصویر طاغیه
بسیار ستمگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاغیه
تصویر فاغیه
فاجیه در فارسی شکوفه برناک شکوفه حنا فاجیه
فرهنگ لغت هوشیار
از تازی بنگرید به لاعیه زن بیهوده گوی درختچه ایست از تیره فرفیون که مخصوص نواحی کم ارتفاع و پست جنگل میباشد. این گیاه در سراسر نواحی معتدل و گرم کره زمین میروید. عصاره انساج این گیاه در پزشکی بعنوان مدر تجویز میشود و همچنین برای پانسمان جراحتها و زخمها بکار میرود دیو سفید سینه بیخ سینه پچ لاغیه لاعیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مازیه
تصویر مازیه
برتری فزونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مالیه
تصویر مالیه
پول و وجه نقد، دولت و ثروت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مافیه
تصویر مافیه
آن چه در اوست آن چه درآن است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماویه
تصویر ماویه
آینه، شیرابه گیاهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناغیه
تصویر ناغیه
واژه
فرهنگ لغت هوشیار
ماهیت در فارسی چیشی چه چیزی اوچیزی اوجیز هرایند چیستی چیستی حقیقت ذات جمع ماهیات. توضیح چیزیست که در جواب ما حقیقیه (چیست) گفته شود و پرسش از گوهر اشیا است و بنابر این بر حقیقت شی وآنچه شیئیت شیّ بدان است اطلاق میگردد: حد درست آن بود که دلیلی کند بر ماهیت چیز و لیمت او... یاماهیت بسیط (بسیطه)، ماهیتی که از امور متخالف ترکیب نیافته باشد، قطب الدین گوید: ماهیت اگر ملتئم نباشد از اموری که متخالف باشند بحقیقت آنرا ماهیت بسیطه خوانند و الامرکبه. یا ماهیت بشرط شی. ماهیت مخلوط. یا ماهیت مجرد (مجرده)، ماهیت من حیث هی و لا بشرط است و آنرا ماهیت مرسله هم نامند. یا ماهیت مخلوط (مخلوطه)، همان ماهیت بشرط شی است که عبارت از ماهیت بلحاظ وجود و عوارض و حالات وجودی است. یاماهیت من حیث هی. عبارت از ماهیت باعتبار نفس و ذات خود است بدون لحاظ وجود خارجی یا ذهنی و بدون لحاظ عوارض وو حالات او مانند کثرت و وحدت و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مائیه
تصویر مائیه
مائیت در فارس آبگینگی
فرهنگ لغت هوشیار
مادیت در فارسی پارسی تازی گشته ماتکیک، ماتک گروی لاتینی تازی گشته گیاه برهوه (برهوه صابون) مونث مادی: امورمادیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماذیه
تصویر ماذیه
می گوارا، زره سپید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماشیه
تصویر ماشیه
ستور چهار پا، پر فرزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مالیه
تصویر مالیه
((یِّ))
مؤنث مالی، وجه نقد و املاک و مستغلات
فرهنگ فارسی معین