جدول جو
جدول جو

معنی ماغوت - جستجوی لغت در جدول جو

ماغوت
نوعی پارچه پشمی که در قدیم از آن قبا می دوختند
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مازوت
تصویر مازوت
از مواد سوختنی که پس از اتر، بنزین و نفت چراغ از نفت خام به دست می آید. ارزان ترین ماده سوختنی برای کوره ها و موتور های دیزلی است، نفت سیاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماهوت
تصویر ماهوت
نوعی پارچۀ پشمی ضخیم و پرزدار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماقوت
تصویر ماقوت
نوعی حلوای رقیق که با نشاسته و شکر تهیه می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طاغوت
تصویر طاغوت
متعدی، سرکش، شیطان که انسان را از راه راست باز دارد
هر چیز باطل که آن را پرستش کنند، هر معبودی جز خدا، بت، مجسّمه ای از جنس سنگ، چوب، فلز یا چیز دیگر به شکل انسان یا حیوان که بعضی اقوام پرستش می کنند، بد، جبت، وثن، ژون، آیبک، بغ، صنم، ایبک، فغ، شمسه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاغوت
تصویر تاغوت
داغداغان، از درختان جنگلی با برگ های بیضی و دندانه دار و نوک تیز، گل های سبز رنگ و میوۀ ریز و آبدار به رنگ خاکی یا کبود که در نواحی شمالی ایران می روید و بلندیش تا ۲۰ متر می رسد، از ریشه و پوست آن مادۀ زرد رنگی گرفته می شود و از دانۀ آن هم روغن می گیرند، برگ و ریشۀ آن در طب قدیم برای معالجۀ اسهال به کار می رفته
تا، ته، تی، تادار، تادانه، ته دار، تی گیله، تایله، تاه، دغدغان
فرهنگ فارسی عمید
نوعی فیل با موهای بلند و عاج پیچیده که در دوران چهارم زمین شناسی زندگی می کرده و نسل آن منقرض شده است
فرهنگ فارسی عمید
دهی از دهستان مرکزی بخش فریمان است که در شهرستان مشهد واقع است و 170 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
کلان و بزرگ، (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
دهی ازدهستان پیرتاج است که در شهرستان بیجار واقع است و 220 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
یک نوع پارچه پشمینۀ کلفت پرزدار نفیس، (ناظم الاطباء)، قسمی پارچۀ پرزدار ضخیم که از آن لباس و پرده و غیره دوزند
لغت نامه دهخدا
کلمه ای است روسی، مأخوذ از زبان مردم سیبری، فیل فسیل شدۀ عهد چهارم معرفهالارضی است که اجساد کامل این حیوان در میان یخهای سیبری بدست آمده، پوست این حیوان پوشیده از پشم هائی همانند پشم گوسفند است، عاج یا وسیلۀ دفاعی این حیوان بزرگ و خمیده است و در حدود 3/5 متر طول دارد، (از لاروس)، (اصطلاح زمین شناسی و جانورشناسی) گونه ای فیل فسیل شده که در ابتدای دوران چهارم در اروپا و شمال آسیا می زیسته و بدنش پوشیده از موهای طویل بوده و عاج طویل و پیچیده ای داشته است، فسیل این جانور در ته نشستهای یخبندان ماقبل تاریخ ابتدای دوران چهارم شمال آسیا و اروپای مرکزی به وفور یافت می شود، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
لات، عزی، بت، (منتهی الارب)، نصب، بدّ نصب، صنم، وثن، جبت، جادوگر، ساحر، شیطان، دیو، جادو، کاهن، هر باطل، (منتهی الارب)، هر چه جز خدا که آن را پرستند، (منتهی الارب)، هرچه آن را پرستند جز خدای عز و جل، (زمخشری)، آنچه پرستند بجز خدای تعالی، (مهذب الاسماء)، آنچه پرستند دون از خدای تعالی، (السامی)، هرچیز که پرستند سوای خدای تعالی، سرکش از اهل کتاب، (منتهی الارب)، مردۀ اهل کتاب، واحد و جمع در وی یکسان است، ج، طواغیت، طواغ، (منتهی الارب)، مرده از جن، جن مارد، هر پیشوائی در گمراهی و ضلال، مضل، گمراه کننده، سر و پیشرو ضلالی، صارف از طریق خیر، و در کلام مشایخ است: کل ما شغلک عن الحق فهو طاغوتک، (آنندراج)، و بعقیدۀ نگارنده، این کلمه از مادۀ طغیان می آید، به معنی تورانی است و جبت نیز از قبط است، و عرب زشتی و ظلم تورانی را بوسیلۀ ایرانیان و قبط را بوسیلۀ یهود شناخته است، و بعید نیست مراد از طاغوت، خدای مصریان، همان ’طت’ یا ’ثت’ باشد، چه با جبت (قبط) در قرآن مجید آمده است، اختلافی هم که در معنی آن شده است، دلیل اجنبی بودن و قدمت ورود آن بزبان و کمی استعمال آن است، رجوع به کلمه طغیان و توران و ترک و هون شود، از حد درگذشتن، (تاج المصادر بیهقی) (دهار) :
نه چون چیپال هند از جور تختی کرده طاغوتش
نه چون خاقان چین از ظلم ناجی داده طغیانش،
خاقانی،
آن فرشتۀ عقل چون هاروت شد
سحرآموزدو صد طاغوت شد،
مولوی،
تن چو شد بیمار دارو جوت کرد
زر قوی شد مر ترا طاغوت کرد،
مولوی،
از خدایت چاره هست از قوت نی
چاره هست از دین از طاغوت نی،
مولوی،
،
کعب بن اشرف یهودی، (منتهی الارب)، معنی اخیر در حدیث و در آراء مفسران آمده است: زعامت آن ملاعین، با طاغوتی که به چرا معروف بود موکول بود، (ترجمه تاریخ یمینی)
لغت نامه دهخدا
عیدی مر ترسایان را، (ناظم الاطباء)، همان باغوث است که بمعنای استسقا بود، (ناظم الاطباء)، همان باعوث است، (منتهی الارب)، اعجمی معرب است و آن عید نصاری است، (المعرب جوالیقی ص 57)، در حاشیۀ المعرب آمده که صحیح آن باعوث است، (همان کتاب حاشیۀ همان صفحه)، و رجوع به باعوث شود
لغت نامه دهخدا
نام موضعی است، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
خدای طاعون، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، خدای طاعون درنزد هند و اروپاییها، و رجوع به تاریخ کرد ص 45 شود
لغت نامه دهخدا
تلخی، موضعی است در دشت آشور و ایتام به مسافت سفر سه روز از محل عبور بنی اسرائیل از دریا. برخی را گمان چنان است که ماره در نزد عین حواره دروادی اماره واقع است و آب این چشمه بسیار تلخ است ولی بعضی آن را غرقه دانسته اند. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
فرشته ای است نگونسار در چاه بابل، (ترجمان القرآن)، لغت اعجمی است، (المعرب جوالیقی ص 317)، نام فرشته ای، لغت اعجمی است یا مشتق از مروته، (منتهی الارب)، نام فرشته ای که رفیق هاروت باشد، (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : یعلمون الناس السحرو ما انزل علی الملکین ببابل هاروت و ماروت و مایعلمان من احد حتی یقولا انما نحن فتنه، (قرآن 102/2)،
چو هاروت و ماروت لب خشک از آن
ابر شط و دجله مرآن بدنشان را،
ناصرخسرو،
بخواندی قصۀ هاروت و ماروت
حدیث خاتم و دیو و سلیمان،
ناصرخسرو،
همچو هاروت و چو ماروت آن دو پاک
بسته اند اینجا به چاه سهمناک،
مولوی،
همچو هاروت و چو ماروت شهیر
از بطرخوردند زهر آلوده تیر،
مولوی،
همچو هاروت چو ماروت از حزن
آه می کردم که ای خلاق من،
مولوی،
از خطر هاروت و ماروت آشکار
چاه بابل را بکردند اختیار،
مولوی،
و رجوع به هاروت در همین لغت نامه و ترجمه تفسیر طبری چ حبیب یغمایی ج 1 صص 95-98 شود
لغت نامه دهخدا
یکی از هیدروکربورهای نفتی که در تصفیۀ خام پس از اترو بنزین و نفت چراغ بدست می آید و چون سیاه رنگ است به نام نفت سیاه نیز موسوم است، این ماده ارزان ترین مادۀ سوختنی برای کورۀ حمامها و تنور نانواییها و موتورهای دیزل می باشد، نفت سیاه، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
نام نوعی از حلوا باشد و آن را ماقوتی هم میگویند، (برهان) (آنندراج)، ماقوتی، نوعی از حلوا، (ناظم الاطباء)، نوعی از حلوا که آنرا با نشاسته و شکر تهیه کنند، ماقوتی، (فرهنگ فارسی معین) :
باز صابونی و مشکوفی و سنبوسۀ نغز
حلقه چی باشد و ماقوت پر از مشک تتار،
بسحاق اطعمه،
مکمل چو پوشید رخت نبرد
زماقوت سرخ و زلیبی زرد،
بسحاق اطعمه (از حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تاغوت
تصویر تاغوت
تاقوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماقوت
تصویر ماقوت
نام نوعی از حلوا میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی فرپیل گونه ای فیل فسیل شده که در ابتدای دوران چهارم در اروپا و شمال آسیا میزیسته و بدنش پوشیده از موهای طویل بوده و عاج طویل و پیچیده ای داشته است. فسیل این جانور در ته نشستهای یخ بندان ماقبل تاریخ (ابتدای دوران چهارم) شمال آسیا و اروپای مرکزی بوفور یافت میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مازوت
تصویر مازوت
نفت سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماهوت
تصویر ماهوت
یکنوع پارچه پشمینه کلفت پرز دار نفیس
فرهنگ لغت هوشیار
جادوگر، شیطان، هر که جز خدایتعالی را پرستد، سرکش از اهل کتاب، ساحر، دیو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماهوت
تصویر ماهوت
نوعی پارچه ضخیم پرزدار
فرهنگ فارسی معین
یکی از هیدروکربورهای نفتی که در تصفیه خام پس از اتر و بنزین و نفت چراغ بدست می آید و چون سیاه رنگ است به نام نفت سیاه نیز موسوم است. این ماده ارزان ترین ماده سوختنی برای کوره حمام ها و تنور نانوایی ها و موتورهای دیزل می باشد، نفت سیاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماقوت
تصویر ماقوت
نوعی حلوا که آن را با نشاسته و شکر تهیه کنند، ماقوتی
فرهنگ فارسی معین
گونه ای فیل فسیل شده که در ابتدای دوران چهارم در اروپا و شمال آسیا می زیسته و بدنش پوشیده از موهای طویل بوده و عاج طویل و پیچیده ای داشته است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طاغوت
تصویر طاغوت
بت، هر معبود غیر از خدا، شیطان، سرکش متعدی
فرهنگ فارسی معین
بت، شمن، صنم، بیدادگر، جبار، ستمگر، سرکش، عاصی، گردنکش، جادوگر، ساحر، مارد
فرهنگ واژه مترادف متضاد