- ماش
- دانه ای گرد به رنگ سبز که از حبوبات و خوارکی است، بنوسیاه
معنی ماش - جستجوی لغت در جدول جو
- ماش
- سنسکریت تازی گشته ماش گیاهی است از تیره پروانه واران که دارای برخی گونه های علفی و برخی گونه های پایا است انواع بسیار از این گیاه وجود دارد که در مناطق معتدل نمیکره شمالی میرویند. گونه معمولی آن که کاشته میشود ارتفاعش تا یک متر میرسد و گلهایش قرمز رنگند ومعمولا دو نوع بهاره و زمستانی از آن کشت میگردد و غالبا همراه یکی از غلات (گندم جو یولاف) کاشته میشود. برگهاوساقه اش علوفه خوبی جهت دامها هستند ودانه هایش در اغذیه مصرف میشوند. دانه هایش کوچک و مدور و اندکی کشیده با پوست سبز تیره ومغزش سفید است. یا ماش عطار. غله ایست کوچکتر از ماش که دانه هایش سیاه رنگند منگ مونگ. یا ماش هندی. گونه اش ماش که آنرا حب القلت نیز نامند. در حقیقت این گیاه نوعی لوبیای تیره رنگ ریزدانه است، مقدار کم: هر وقت دیدی زیاد سرفه می کنی یک ماش تریاک بینداز بالا فوری راحت می شوی خ
- ماش
- گیاهی است از تیره پروانه واران که دارای برخی گونه های پایاست. انواع بسیار از این گیاه وجود دارد و غالباً همراه یکی از غلات (گندم، جو) کاشته می شود. برگ ها و ساقه اش علوفه خوبی جهت دام ها هستند و دانه هایش در اغذیه مصرف می شود
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پیاده، آنکه با پای خود به راهی می رود و سوار بر مرکب نیست
آلتی است آهنی، آهنگران آهنی را که گرم بدان میگیرند و گاهی چیز محکم را بدان به زور کشند، و آهنی را نیز گویند که فتیله تفنگ را در آن محکم کنند و آتش بر تفنگ زنند
غربال، الک
رونده، سخن چین
غربال و الکی که سوراخ های ریز دارد. ماشوب نیز گفته شده
آلتی در تفنگ در زیر چخماق که با کشیدن آن چخماق به سوزن و ته چاشنی می خورد و فشنگ منفجر می شود، انبر
شوخی، فریبندگی، مستی، آرایش کننده
پارچۀ نخی، کنایه از نوع، جنس، رخت، متاع و اسباب خانه، خرده ریزه هایی که از روی زمین جمع می کنند
رخت و متاع خانه، پارچه نخی را گویند
فریبنده، شوخ، برای مثال ز شیرین کاری آن نقش جماش / فروبسته دهان و دست نقاش (نظامی۲ - ۱۳۹) ، مست، برای مثال فغان که نرگس جماش شیخ شهر امروز / نظر به دردکشان از سر حقارت کرد (حافظ - ۲۷۰)
افزار واره
خودرو
ورم و آماس دموی در پوست بدن
آنچه خدا خواست، آنچه خدا خواسته، هنگام تحسین و تعجب برای دفع چشم بد گفته می شود
ماشینی دارای دکمه هایی شامل حروف، اعداد و نشانه ها که به وسیلۀ آن مطالب را بر روی کاغذ می نویسند
کسی که روی ماشین کار می کرد، راننده
هر چیز درهم آمیخته، چیزهای به هم آمیخته
نوعی غربال سیمی با سوراخ های ریز، موبیز
کسی که مطالب را با ماشین تحریر تایپ می کند
ماسوره، ساقۀ گیاه که میان آن خالی باشد مانند نی
خوراکی که از ماش و برنج تهیه می شود، دم پخت ماش
اتومبیل، هر دستگاه مکانیکی یا الکتریکی مثلاً ماشین ظرف شویی، ابزاری برای اصلاح مو
ماشین تحریر: ماشینی دارای دکمه هایی شامل حروف، اعداد و نشانه ها که به وسیلۀ آن مطالب را بر روی کاغذ می نویسند
ماشین تحریر: ماشینی دارای دکمه هایی شامل حروف، اعداد و نشانه ها که به وسیلۀ آن مطالب را بر روی کاغذ می نویسند
ستور چهار پا، پر فرزند
نوعی غربال که بدان چیزها را بیزند الک، طبقی سوراخ دارکه بدان روغن و شیرو مانند آنرا بیزند ترشی پالا
روش کار کردن با ماشین، مکتب گرایش به ماشین و ابزار
فرانسوی چرخینگر، تراشکار کسی که با ماشین کارکند ماشین چی
جنسهائی که با ماشین ساخته و تهیه میشود، مانند نان ماشینی، برنج ماشینی و غیره
نویسگری عمل ماشین نویس نوشتن مطالب بوسیله ماشین تحریر، محلی که در آن اسناد و اوراق و رساله ها را بوسیله ماشین تحریر نویسند