جدول جو
جدول جو

معنی ماسرم - جستجوی لغت در جدول جو

ماسرم
(لِ)
دهی از دهستان کوهمره سرخی است که در بخش مرکزی شهرستان شیراز واقع است و 214 تن سکنه دارد. (ازفرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). و رجوع به ماصرم شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سَ)
زمینی را گویند که بجهت کشت و زراعت کردن آماده و مهیا کرده باشند. کشتزار. (برهان) (انجمن آرای ناصری) (فرهنگ جهانگیری) (هفت قلزم) (آنندراج) (ناظم الاطباء). زمینی است که برای زراعت حاضر کنند. (فرهنگ شعوری). باسره وباسرم، زمین شیار کرده که مهیای زراعت باشد. (رشیدی). و رجوع به باسره شود
لغت نامه دهخدا
(مُتَ سَرْ رِ)
پاره پاره شونده. (آنندراج) (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد). جدا منقسم و پاره پاره و تکه تکه. (ناظم الاطباء). و رجوع به تسرم شود
لغت نامه دهخدا
(بُ)
ناحیتی است به فارس واقع در هفت فرسنگی شیراز. (از فارسنامۀ ابن البلخی ص 163). و رجوع به همین مأخذ ص 14 و 151 و 152 و نزهه القلوب چ لیدن ص 225 و 217 و ماسرم در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
موضعی در اندرود از فرح آباد مازندران. (سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 59، 119 و 165 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
قریه ای است میانۀ شمال و مغرب فین. (فارسنامۀ ناصری). دهی از دهستان فین است که در بخش مرکزی شهرستان بندرعباس واقع است و 1471 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(طِ بَ تَ)
مقدمۀ تب از برای کسی پیدا شدن. لرزآمدن. به لرزه افتادن از سرما یا از بیماری و تب
لغت نامه دهخدا
مهتاب، هنگام بیرون آمدن مهتاب
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در حوزه ی آلاشت
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از دهستان میاندرود ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
آخر ماه
فرهنگ گویش مازندرانی