مازو را گویند، (آنندراج)، مازو، (فرهنگ رشیدی)، مازو را گویند و آن چیزی باشد که پوست را بدان دباغت کنند و زنان هم گاهی به جهت تنگی موضع مخصوص بکار برند، (برهان)، مازو و هر داروی قابضی، (ناظم الاطباء)، و رجوع به مازو شود، غسول قابضی که زنان جهت تنگی استعمال کنند، (ناظم الاطباء)
مازو را گویند، (آنندراج)، مازو، (فرهنگ رشیدی)، مازو را گویند و آن چیزی باشد که پوست را بدان دباغت کنند و زنان هم گاهی به جهت تنگی موضع مخصوص بکار برند، (برهان)، مازو و هر داروی قابضی، (ناظم الاطباء)، و رجوع به مازو شود، غسول قابضی که زنان جهت تنگی استعمال کنند، (ناظم الاطباء)
بار درختی است و بدان پوست را دباغت کنند و یک جزو از اجزای مرکب هم هست، (برهان)، ثمر درختی است که بدان پوست را دباغت کنند، (آنندراج)، نمو غیرطبیعی که در روی برگهای بعضی اشجار بر اثر گزیدگی حیوانی از جنس هوام پدید می آید و بیشتر در روی برگهای درخت بلوط دیده می شود و آن را در دباغت پوستها بکار می برند و یک جزو از اجزای مرکب می باشد، (از ناظم الاطباء)، اسم فارسی عفص است، (فهرست مخزن الادویه)، عفص، (زمخشری، یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : برجستگیهای کروی شکل به قطر 12 تا 20 سانتیمتر که تحت اثر گزش حشرۀ مخصوصی به نام سی نیپس گالاتنکتوریا بر روی جوانه های درخت بلوط مازو ایجاد می شود، حشرۀ مذکور برای تخم گذاری پوست درخت بلوط مازو را سوراخ می کند و بر اثر این عمل مقدار زیادی از شیرۀ گیاهی درخت مذکور متوجه نقطۀ مزبور می شود و تدریجاً به صورت برجستگی در می آید که به نام مازو موسوم است، در ترکیب مازو 60 تا 70 درصد تانن (اسید گالوتانیک) - که مادۀ اصلی مازو است - وجود دارد، بعلاوه مقدار کمی اسید گالیک و اسید الاژیک و مقداری مواد گلوسیدی و آمیدون موجود است، در صنعت از مازو جهت تهیۀ مرکب سیاه و رنگ کردن پارچه ها و نیز در چرم سازی از آن استفاده می کنند، در پزشکی به عنوان قابضی قوی مورد استعمال دارد، مازوج، عفص، گلگاو، (فرهنگ فارسی معین)، اجسامی کلویپدی هستندکه در کریچه های نباتات به مقدار زیاد دیده می شوند وچون املاح آهنی به آنها برسد، رنگشان سیاه می شود و رسوب می کند، (از گیاه شناسی گل گلاب ص 125) : سلاح و اسب به لشکر گه شه ارزان گشت به شهر دشمن، مازو و نیل گشت گران، ؟ (امثال و حکم ص 1388)، پس جزوی حرمل و جزوی مازو و جزوی بلوط ... و همچند همه ذراریح بگیرد ... (نوروزنامه، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، همسنگ دوده زاج و همسنگ زاج مازو وز صمغ ضعف هر دو آنگاه زور بازو، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، مازو و نیل در جایی گران کردن، کنایه از کثرت سوگواری و عزاداری در جایی باشد، (امثال و حکم ص 1387)، گونه ای درخت بلوط که به نام بلوط مازو نیز موسوم است و در جنگلهای شمالی ایران هم می روید، (فرهنگ فارسی معین)، گونه ای از بلوط است که آن را موزی و مازی و میزی نیز گویند و آن در ایران مخصوص جنگلهای شمال است و از هر زویل مجاور منجیل از 850 گزی ارتفاع تا 1600 گزی دینوچال طوالش و 2000 گزی کوههای نور کشیده می شود، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، پنج گونه از آن در ایران نام برده شده است، 1- بلند مازو که در جنگلهای جلگۀ کرانۀ دریای مازندران فراوان است، آن را در گیلان و مازندران و گرگان بنامهای مازو، مازی، میزی می خوانند و در لاهیجان بلند مازو و در کجور سیاه مازو و در آستارا و طوالش پالوط و در اطراف رشت اشپر خوانده می شود، 2- کرمازو در جنگلهای کرانۀ دریای مازندران و ارسباران یافت می شود، این گونه را در کجور و رامسر و کتول کرمازو و در ارسباران پالط نامند، 3- این گونه نیز در ارتفاعات جنگلهای کرانۀ دریای مازندران یافت می شود و نام مخصوصی ندارد، 4- اوری این گونه در مرز فوقانی جنگل در کرانۀ دریای مازندران و ارسباران یافت می شود، آن را در درفک و رامسر، اوری و در شفارود، اور و در لاهیجان پاچه مازو و در ارسباران پالط خوانند، 5- بلوط این گونه در جنگلهای خزر یافت نمی شود و اختصاص به جنگلهای کردستان، لرستان، بختیاری و فارس دارد، آن را معمولاً بلوط و در لرستان و برخی نواحی دیگر مازو می خوانند، (از جنگل شناسی تألیف کریم ساعی ص 158 و 163)، و رجوع به همین مأخذ شود، بار درخت مازو: زین روی ترش بدان همی گردی وز حرص رطب، همی خوری مازو، ناصرخسرو، طبعخرما گیر تا مردم به تو رغبت کنند کی خورد مردم ترا تا بی مزه چو مازوی، ناصرخسرو، گر بر درخت مازو بلبل زلفظ تو انشا کند نوا و صفیری زند حزین نبودعجب که مازوی بی مغز و بی مزه یابد از آن نوا مزه و مغز همچو تین، سوزنی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، - امثال: مثل مازو، سری کوچک با تارکی باریک، (امثال و حکم ص 1484)، ، استخوان میان پشت باشد که عربان صلب خوانند، (برهان)، مازن و صلب و استخوان میان کمر، (ناظم الاطباء)، مازه، ستون فقرات، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، و رجوع به مازن و مازه شود، - پشت مازو، پشت مازه، گوشت که بر دو طرف ستوان فقرات است، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : دیگر بیامد و گفت دم روباه نرم روب نیک آید و به کارد دم از پشت مازو جدا کرد، (سندبادنامه ص 328)، و رجوع به پشت مازو شود، ، مالۀ برزیگران را نیز گفته اند و آن تخته ای باشد که بر روی زمین شیار کرده بکشند و زمین هموار شود، (برهان)، چوبی که زمین کشت را هموار کنند و کلوخ را بدان بشکنند و مازو را مازه نیز گویند، (آنندراج)، مالۀ برزیگران و غلطک، (ناظم الاطباء)، گویا آلت و ماشینی تیز از برای خرد کردن گندم بوده است، (قاموس کتاب مقدس)
بار درختی است و بدان پوست را دباغت کنند و یک جزو از اجزای مرکب هم هست، (برهان)، ثمر درختی است که بدان پوست را دباغت کنند، (آنندراج)، نمو غیرطبیعی که در روی برگهای بعضی اشجار بر اثر گزیدگی حیوانی از جنس هوام پدید می آید و بیشتر در روی برگهای درخت بلوط دیده می شود و آن را در دباغت پوستها بکار می برند و یک جزو از اجزای مرکب می باشد، (از ناظم الاطباء)، اسم فارسی عفص است، (فهرست مخزن الادویه)، عفص، (زمخشری، یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : برجستگیهای کروی شکل به قطر 12 تا 20 سانتیمتر که تحت اثر گزش حشرۀ مخصوصی به نام سی نیپس گالاتنکتوریا بر روی جوانه های درخت بلوط مازو ایجاد می شود، حشرۀ مذکور برای تخم گذاری پوست درخت بلوط مازو را سوراخ می کند و بر اثر این عمل مقدار زیادی از شیرۀ گیاهی درخت مذکور متوجه نقطۀ مزبور می شود و تدریجاً به صورت برجستگی در می آید که به نام مازو موسوم است، در ترکیب مازو 60 تا 70 درصد تانن (اسید گالوتانیک) - که مادۀ اصلی مازو است - وجود دارد، بعلاوه مقدار کمی اسید گالیک و اسید الاژیک و مقداری مواد گلوسیدی و آمیدون موجود است، در صنعت از مازو جهت تهیۀ مرکب سیاه و رنگ کردن پارچه ها و نیز در چرم سازی از آن استفاده می کنند، در پزشکی به عنوان قابضی قوی مورد استعمال دارد، مازوج، عفص، گلگاو، (فرهنگ فارسی معین)، اجسامی کلویپدی هستندکه در کریچه های نباتات به مقدار زیاد دیده می شوند وچون املاح آهنی به آنها برسد، رنگشان سیاه می شود و رسوب می کند، (از گیاه شناسی گل گلاب ص 125) : سلاح و اسب به لشکر گه شه ارزان گشت به شهر دشمن، مازو و نیل گشت گران، ؟ (امثال و حکم ص 1388)، پس جزوی حرمل و جزوی مازو و جزوی بلوط ... و همچند همه ذراریح بگیرد ... (نوروزنامه، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، همسنگ دوده زاج و همسنگ زاج مازو وز صمغ ضعف هر دو آنگاه زور بازو، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، مازو و نیل در جایی گران کردن، کنایه از کثرت سوگواری و عزاداری در جایی باشد، (امثال و حکم ص 1387)، گونه ای درخت بلوط که به نام بلوط مازو نیز موسوم است و در جنگلهای شمالی ایران هم می روید، (فرهنگ فارسی معین)، گونه ای از بلوط است که آن را موزی و مازی و میزی نیز گویند و آن در ایران مخصوص جنگلهای شمال است و از هر زویل مجاور منجیل از 850 گزی ارتفاع تا 1600 گزی دینوچال طوالش و 2000 گزی کوههای نور کشیده می شود، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، پنج گونه از آن در ایران نام برده شده است، 1- بلند مازو که در جنگلهای جلگۀ کرانۀ دریای مازندران فراوان است، آن را در گیلان و مازندران و گرگان بنامهای مازو، مازی، میزی می خوانند و در لاهیجان بلند مازو و در کجور سیاه مازو و در آستارا و طوالش پالوط و در اطراف رشت اشپر خوانده می شود، 2- کرمازو در جنگلهای کرانۀ دریای مازندران و ارسباران یافت می شود، این گونه را در کجور و رامسر و کتول کرمازو و در ارسباران پالط نامند، 3- این گونه نیز در ارتفاعات جنگلهای کرانۀ دریای مازندران یافت می شود و نام مخصوصی ندارد، 4- اوری این گونه در مرز فوقانی جنگل در کرانۀ دریای مازندران و ارسباران یافت می شود، آن را در درفک و رامسر، اوری و در شفارود، اور و در لاهیجان پاچه مازو و در ارسباران پالط خوانند، 5- بلوط این گونه در جنگلهای خزر یافت نمی شود و اختصاص به جنگلهای کردستان، لرستان، بختیاری و فارس دارد، آن را معمولاً بلوط و در لرستان و برخی نواحی دیگر مازو می خوانند، (از جنگل شناسی تألیف کریم ساعی ص 158 و 163)، و رجوع به همین مأخذ شود، بار درخت مازو: زین روی ترش بدان همی گردی وز حرص رطب، همی خوری مازو، ناصرخسرو، طبعخرما گیر تا مردم به تو رغبت کنند کی خورد مردم ترا تا بی مزه چو مازوی، ناصرخسرو، گر بر درخت مازو بلبل زلفظ تو انشا کند نوا و صفیری زند حزین نبودعجب که مازوی بی مغز و بی مزه یابد از آن نوا مزه و مغز همچو تین، سوزنی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، - امثال: مثل مازو، سری کوچک با تارکی باریک، (امثال و حکم ص 1484)، ، استخوان میان پشت باشد که عربان صلب خوانند، (برهان)، مازن و صلب و استخوان میان کمر، (ناظم الاطباء)، مازه، ستون فقرات، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، و رجوع به مازن و مازه شود، - پشت مازو، پشت مازه، گوشت که بر دو طرف ستوان فقرات است، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : دیگر بیامد و گفت دم روباه نرم روب نیک آید و به کارد دم از پشت مازو جدا کرد، (سندبادنامه ص 328)، و رجوع به پشت مازو شود، ، مالۀ برزیگران را نیز گفته اند و آن تخته ای باشد که بر روی زمین شیار کرده بکشند و زمین هموار شود، (برهان)، چوبی که زمین کشت را هموار کنند و کلوخ را بدان بشکنند و مازو را مازه نیز گویند، (آنندراج)، مالۀ برزیگران و غلطک، (ناظم الاطباء)، گویا آلت و ماشینی تیز از برای خرد کردن گندم بوده است، (قاموس کتاب مقدس)
نام ایستگاه راه آهن و همچنین دهی از دهستان قیلاب است که در بخش اندیمشک شهرستان دزفول واقع است و 600 تن سکنه و پاسگاه ژاندارمری دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
نام ایستگاه راه آهن و همچنین دهی از دهستان قیلاب است که در بخش اندیمشک شهرستان دزفول واقع است و 600 تن سکنه و پاسگاه ژاندارمری دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
کزاز زده شده. (منتهی الارب). کزاز زده و کزاز بیماریی که از سردی پیدا گردد. (آنندراج). گرفتار لرزۀ شدیدو سخت. (ناظم الاطباء). آن که گرفتار بیماری کزاز باشد. (از اقرب الموارد)
کزاز زده شده. (منتهی الارب). کزاز زده و کزاز بیماریی که از سردی پیدا گردد. (آنندراج). گرفتار لرزۀ شدیدو سخت. (ناظم الاطباء). آن که گرفتار بیماری کزاز باشد. (از اقرب الموارد)
یکی از هیدروکربورهای نفتی که در تصفیۀ خام پس از اترو بنزین و نفت چراغ بدست می آید و چون سیاه رنگ است به نام نفت سیاه نیز موسوم است، این ماده ارزان ترین مادۀ سوختنی برای کورۀ حمامها و تنور نانواییها و موتورهای دیزل می باشد، نفت سیاه، (فرهنگ فارسی معین)
یکی از هیدروکربورهای نفتی که در تصفیۀ خام پس از اترو بنزین و نفت چراغ بدست می آید و چون سیاه رنگ است به نام نفت سیاه نیز موسوم است، این ماده ارزان ترین مادۀ سوختنی برای کورۀ حمامها و تنور نانواییها و موتورهای دیزل می باشد، نفت سیاه، (فرهنگ فارسی معین)
یکی از دهستانهای بخش حومه شهرستان نیشابور است، این دهستان در دامنۀ جنوبی کوه بینالود و شمال شوسۀ عمومی تهران مشهد واقع و دارای هوایی معتدل است، قری و قصبات آن عموماً ییلاقی و تفرجگاه شهرنشینان می باشد، از 22 آبادی کوچک و بزرگ تشکیل شده و مجموع سکنۀ آن در حدود 6811 تن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
یکی از دهستانهای بخش حومه شهرستان نیشابور است، این دهستان در دامنۀ جنوبی کوه بینالود و شمال شوسۀ عمومی تهران مشهد واقع و دارای هوایی معتدل است، قری و قصبات آن عموماً ییلاقی و تفرجگاه شهرنشینان می باشد، از 22 آبادی کوچک و بزرگ تشکیل شده و مجموع سکنۀ آن در حدود 6811 تن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
نوعی از شاهسپرم و آنرا مروماحوز نیز گویند، (آنندراج)، نوعی از شاهسپرم و آنرا مروماحوزی و مروماحوز نیزگویند، (از منتهی الارب)، خرنباش، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، ریحانی است با گل اغبر مایل به سبزی و مروماحوزی و مرماحوز نیز گویند، (از اقرب الموارد)
نوعی از شاهسپرم و آنرا مروماحوز نیز گویند، (آنندراج)، نوعی از شاهسپرم و آنرا مروماحوزی و مروماحوز نیزگویند، (از منتهی الارب)، خرنباش، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، ریحانی است با گل اغبر مایل به سبزی و مروماحوزی و مرماحوز نیز گویند، (از اقرب الموارد)
برجستگیهای کروی شکلی بقطر 20 12 سانتیمتر که تحت اثر گزش حشره مخصوصی بنام سی نیپس کالا تنکتوریا بر روی جوانه های درخت بلوط مازو ایجاد میشود. حشره مذکور برای تخم گذاری پوست درخت بلوط مازو را سوراخ میکند و بر اثر این عمل مقدار زیادی از شیره گیاهی درخت مذکور متوجه نقطه میشود وتدریجا بصورت برجستگیی در میاید که بنام مازو موسوم است. در ترکیب مازو 60 تا 70 درصد تانن (اسید گالوتانیک) - که ماده اصلی مازو است - وجود دارد. بعلاوه مقدار کمی اسید گالیک و اسید الاژیک و مقداری مواد گلوسیدی و آمیدون موجود است. در صنعت از مازو جهت تهیه مرکب سیاه و رنگ کردن پارچه ها و نیز در چرم سازی از آن استفاده میکنند. در پزشکی بعنوان قابضی قوی مورد استعمال دارد مازوج عفص گلگاو، گونه ای درخت بلوط که بنام بلوط مازو نیز موسوم است و در جنگلهای شمالی ایران هم میروید
برجستگیهای کروی شکلی بقطر 20 12 سانتیمتر که تحت اثر گزش حشره مخصوصی بنام سی نیپس کالا تنکتوریا بر روی جوانه های درخت بلوط مازو ایجاد میشود. حشره مذکور برای تخم گذاری پوست درخت بلوط مازو را سوراخ میکند و بر اثر این عمل مقدار زیادی از شیره گیاهی درخت مذکور متوجه نقطه میشود وتدریجا بصورت برجستگیی در میاید که بنام مازو موسوم است. در ترکیب مازو 60 تا 70 درصد تانن (اسید گالوتانیک) - که ماده اصلی مازو است - وجود دارد. بعلاوه مقدار کمی اسید گالیک و اسید الاژیک و مقداری مواد گلوسیدی و آمیدون موجود است. در صنعت از مازو جهت تهیه مرکب سیاه و رنگ کردن پارچه ها و نیز در چرم سازی از آن استفاده میکنند. در پزشکی بعنوان قابضی قوی مورد استعمال دارد مازوج عفص گلگاو، گونه ای درخت بلوط که بنام بلوط مازو نیز موسوم است و در جنگلهای شمالی ایران هم میروید
یکی از هیدروکربورهای نفتی که در تصفیه خام پس از اتر و بنزین و نفت چراغ بدست می آید و چون سیاه رنگ است به نام نفت سیاه نیز موسوم است. این ماده ارزان ترین ماده سوختنی برای کوره حمام ها و تنور نانوایی ها و موتورهای دیزل می باشد، نفت سیاه
یکی از هیدروکربورهای نفتی که در تصفیه خام پس از اتر و بنزین و نفت چراغ بدست می آید و چون سیاه رنگ است به نام نفت سیاه نیز موسوم است. این ماده ارزان ترین ماده سوختنی برای کوره حمام ها و تنور نانوایی ها و موتورهای دیزل می باشد، نفت سیاه
اگر مازو از درخت جمع کرد، دلیل است که به سختی مال حاصل کند. اگر بیند که به خروار مازو داشت، دلیل است مال بسیار حاصل کند. اگر بیند که مازو خورد، دلیل که مال حرام خورد. محمد بن سیرین دیدن مازو در خواب چهاروجه است. اول: مکروه. دوم: غم و اندوه. سوم: بیماری. چهارم: ملامت در کارها. دیدن مازو در خواب، دلیل بیماری است و مازوی سبز و سیاه غم و اندوه بود.
اگر مازو از درخت جمع کرد، دلیل است که به سختی مال حاصل کند. اگر بیند که به خروار مازو داشت، دلیل است مال بسیار حاصل کند. اگر بیند که مازو خورد، دلیل که مال حرام خورد. محمد بن سیرین دیدن مازو در خواب چهاروجه است. اول: مکروه. دوم: غم و اندوه. سوم: بیماری. چهارم: ملامت در کارها. دیدن مازو در خواب، دلیل بیماری است و مازوی سبز و سیاه غم و اندوه بود.