منسوب است به مازن که نام قبیله ایست از تمیم و مازن به معنی تخم مورچه است. (از انساب سمعانی) ، منسوب است به مازن که نام چندین قبیله از قبایل عرب است. (از انساب سمعانی)
منسوب است به مازن که نام قبیله ایست از تمیم و مازن به معنی تخم مورچه است. (از انساب سمعانی) ، منسوب است به مازن که نام چندین قبیله از قبایل عرب است. (از انساب سمعانی)
اسم نحویی است منسوب به سوی مازن که قبیله ای است از تمیم. (غیاث) (آنندراج). بکر بن محمد بن حبیب از بنی مازن بن شیبان معاصر واثق خلیفه و کتاب مایلحن فیه العامه و کتاب الالف و اللام و کتاب التصریف و کتاب العروض و کتاب القوافی و کتاب الدیباج از تألیفات اوست. (از الفهرست ابن الندیم، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). از اعاظم علمای امامیه معدود و در سلک اجلای نحات منظوم است و از علمای مائه ثالثه و در زمرۀ معاصرین الواثق بالله شمرده می شود. مازنی به سال 249 و یا 248 و بروایتی 236 در بصره درگذشت. (از نامۀ دانشوران ج 2 ص 634). و رجوع به همین مأخذ و ریحانه الادب ج 3 ص 426 و روضات الجنات ص 133 شود محمد بن عبدالرحیم المازنی القیسی مکنی به ابوعبدالله عالم جغرافی متوفی به سال 565 هجری قمری وی در غرناطه ولادت یافت و به مشرق سفر کرد و در همانجا درگذشت. او راست: 1- تحفهالالباب و نخبهالاعجاب. 2- نخبهالاذهان فی عجائب البلدان. 3- عجائب المخلوقات. (از اعلام زرکلی، ج 3 ص 917)
اسم نحویی است منسوب به سوی مازن که قبیله ای است از تمیم. (غیاث) (آنندراج). بکر بن محمد بن حبیب از بنی مازن بن شیبان معاصر واثق خلیفه و کتاب مایلحن فیه العامه و کتاب الالف و اللام و کتاب التصریف و کتاب العروض و کتاب القوافی و کتاب الدیباج از تألیفات اوست. (از الفهرست ابن الندیم، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). از اعاظم علمای امامیه معدود و در سلک اجلای نحات منظوم است و از علمای مائه ثالثه و در زمرۀ معاصرین الواثق بالله شمرده می شود. مازنی به سال 249 و یا 248 و بروایتی 236 در بصره درگذشت. (از نامۀ دانشوران ج 2 ص 634). و رجوع به همین مأخذ و ریحانه الادب ج 3 ص 426 و روضات الجنات ص 133 شود محمد بن عبدالرحیم المازنی القیسی مکنی به ابوعبدالله عالم جغرافی متوفی به سال 565 هجری قمری وی در غرناطه ولادت یافت و به مشرق سفر کرد و در همانجا درگذشت. او راست: 1- تحفهالالباب و نخبهالاعجاب. 2- نخبهالاذهان فی عجائب البلدان. 3- عجائب المخلوقات. (از اعلام زرکلی، ج 3 ص 917)
مازه، ستون فقرات، در علم زیست شناسی ستونی مرکب از ۳۳ قطعه استخوان به نام مهره یا فقره که به طور عمودی بر روی هم قرار گرفته و در پشت انسان از زیر گردن تا پایین کمر جا دارد و در میان آن سوراخی است موسوم به مجرای فقراتی که نخاع یعنی دنبالۀ دماغ در آن قرار گرفته و در دو طرف دارای دو سوراخ کوچک تر است که اعصاب نخاعی و شرائین در آن جا دارند، ستون مهره ها، تیرۀ پشت، پشت مازه
مازه، سُتون فَقَرات، در علم زیست شناسی ستونی مرکب از ۳۳ قطعه استخوان به نام مهره یا فقره که به طور عمودی بر روی هم قرار گرفته و در پشت انسان از زیر گردن تا پایین کمر جا دارد و در میان آن سوراخی است موسوم به مجرای فقراتی که نخاع یعنی دنبالۀ دماغ در آن قرار گرفته و در دو طرف دارای دو سوراخ کوچک تر است که اعصاب نخاعی و شرائین در آن جا دارند، سُتون مُهرِه ها، تیرِۀ پُشت، پُشت مازِه
به معنی نادر باشد که از ندرت است که بی همتا و بی مثل و یکه و تنها باشد. (برهان). صاحب برهان گفته که به معنی نادر باشد یعنی بی همتا. (انجمن آرا) (آنندراج). نادر و بی همتا و بی مثل. (ناظم الاطباء). فقه اللغۀ عامیانه. در پهلوی، مانیک (از مان (خانه) + یک (نسبت پهلوی) یعنی منسوب به خانه، مربوط به خانه. در اوستا، نمانیه. (حاشیۀ برهان چ معین)
به معنی نادر باشد که از ندرت است که بی همتا و بی مثل و یکه و تنها باشد. (برهان). صاحب برهان گفته که به معنی نادر باشد یعنی بی همتا. (انجمن آرا) (آنندراج). نادر و بی همتا و بی مثل. (ناظم الاطباء). فقه اللغۀ عامیانه. در پهلوی، مانیک (از مان (خانه) + یک (نسبت پهلوی) یعنی منسوب به خانه، مربوط به خانه. در اوستا، نمانیه. (حاشیۀ برهان چ معین)
نام نقاشی بوده مشهوردر زمان اردشیر و بعضی گویند در زمان بهرام شاه بودو بعد از عیسی علیه السلام ظاهر شد و دعوی پیغمبری کرد، و بهرام شاه بن هرمز شاه او را به قتل آورد. (برهان). نام نقاشی است مشهور. ولادت او به بابل در دهی موسوم به مردینو و نام اصلی او ’قورنیقوس بن قاتن’ و شاگرد قادرون حکیم بوده. دین زردشت و حضرت مسیح را ترکیب نموده و تصرفی در هر دو کرده چون او ظهور کرد اتباع او بسیار شدند و او ادیان سابقه را در یکدیگر آمیخت و کتابی چند تألیف کرد مثل انگلیون و شاپورگان و کنزالاحیاء و سفرالجبابره و مقالات کثیره و خلق را دعوت به خود کرد و مسافرت نمود و در علم نقاشی از نقاشان روم و چین بر سر آمده، آخرالامر در زمان پادشاهی شاپور به ایران آمد و کتاب خود را که در آن صورتهای عجیب بود بنمود و عقاید خود باز گفت. پادشاه دانشمند بود با او به مکالمه در آمد تا سخن بدانجا کشید که روانهای پاک از آسمان نزول کرده و به تنهای تیره می پیوندند. پس از زنان دوری باید کرد و با ایشان نیامیخت تا این راه بسته شود و ارواح پاک در آسمان ها بماند. شاه گفت بدین سخنان که تو گویی گیتی خراب شود. آبادی بهتر است یا خرابی ؟ مانی گفت در خرابی تن آبادی جان است. شاه گفت اگر ترا بکشند در کشتن تو آبادی باشد یا ویرانی ! گفت ویرانی تن و آبادی روان. شاه گفت با تو، به گفت تو کار بکنیم و چنین کردند و او را بکشتند و از دروازۀ شهر شاپور بیاویختند ولیکن پیروان او بسیار بماندند و ایشان را مانویه گویند... و معنی این اسم به پارسی دعا گونه ای است، یعنی بمان. (انجمن آرا) (آنندراج). ولادت اوبه بابل در قریه ای به نام مردینو از نهر کوثی بوده است. او راست: شاپورگان، کنزالاحیاء، سفرالاسفار، سفرالجبابره، انجیل مانی و مقالات بسیار دیگر. (آثار الباقیه ص 208، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مانی بن فتق (فاتق) بن بابک بن ابی برزام از حسکانیه و نام مادر او ’میس’ یا ’اوتاخیم’ و یا مریم از اولاد اشکانیان بود. در زمان شاپوربن اردشیر ظهور کرد. شاپور نخست دین او بپذیرفت و سپس بازگشت و به اخراج و تبعید مانی فرمان داد و پسر شاپور، هرمز آنگاه که به سلطنت رسید مانی را بازگردانید و نوازش و مهربانی کرد. بهرام اول پسر هرمز او را بکشت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مانی از نجبای ایران بود وبنا بر روایات، مادرش از خاندان شاهان اشکانی بوده است و پدر مانی فاتک [پاتک] از مردم همدان بود که به بابل مهاجرت کرد و در قریه ای در ولایت ’مسن’ مسکن گزید و با فرقۀ مغتسله که یکی از فرق گنوسی است ودر آن زمان در نواحی بین فرات و دجله ساکن بود معاشرت داشت. در اینجا مانی بسال 216 و یا 217م. متولد شد و در کودکی آیین مغتسله گرفته ولی بعد، چون از ادیان زمان خود مانند زرتشتی و مسیحی و آیینهای گنوسی مخصوصاً مسلک ابن دیصان و مرقیون مطلع گشت، منکر مذهب مغتسله گردید. مانی چند بار مکاشفاتی یافت و فرشته ای اسرار جهان را بدو عرضه کرد. پس به دعوت پرداخت و خود را ’فارقلیط’ که مسیح ظهور او را خبر داده بود، معرفی کرد. مانی گوید: ’در هر زمانی پیامبران، حکمت وحقیقت را از جانب خدا بر مردم عرضه کرده اند گاهی درهندوستان بوسیلۀ پیغامبری موسوم به بودا و زمانی در ایران بوسیلۀ زرتشت و هنگامی در مغرب زمین بواسطۀ عیسی، عاقبت من که مانی پیامبر خدای حق هستم، مأمور نشر حقایق در سرزمین بابل شدم’ و هم در سرودی که به زبان پهلوی سروده گوید: ’من از بابل زمین آمده ام تا ندای دعوت در همه زمین بپراگنم’. مانی در باب مبداء خلقت گوید: ’در آغاز دو اصل اصیل وجود داشته: نیک و بد، نخستین پدر عظمت یا ’سروشاو’ بود که گاه او را به نام زروان میخوانند، و او در پنج موجود تجلی می کند که به منزلۀ واسطه های بین آفریدگار و آفریدگان و در حکم پنج اقنوم پدرند، این چنین: ادراک، عقل، فکر، تأمل، اراده. خدای تاریکی هم پنج عنصر ظلمانی دارد که بر روی یکدگر قرار دارند، این چنین: دخان یا مه، آتش مخرب، باد مهلک، آب گل آلود، ظلمات. مانی به تبع زرتشتیان گوید: قلمرو این دو آفریدگار از جانبی به هم پیوسته و از سه سوی دیگر بی نهایت است. پادشاه تاریکی چون روشنایی را دید با همه نیروی خویش بدوحمله برد. پدر عظمت برای دفاع از مملکت خود، نخستین مخلوق را بیافرید. وی ام الحیاه یا مادر زندگان را -که گاهی ’رام راتوکه’ نامند - بخواند، و او انسان نخستین را - که گاهی او هرمزد یا اورمزد می نامید - بطلبید (پدر عظمت و مادر زندگان و انسان نخستین تثلیث اول را تشکیل دهند). پس انسان نخستین پنج فرزند بیافرید که پنج عنصر نورانی دربرابر عناصر ظلمانی هستند، این چنین: اثیر صافی، نسیم، روشنایی، آب و آتش تطهیرکننده که آنان را به نام پنج مهرسپند یاد کرده اند. آنگاه انسان نخستین آن پنج عنصر را چون زره بر تن راست کرد و به نبرد پادشاه ظلمات - که او نیز پنج عنصر تاریک را بر خود بسته بود - شد چون انسان نخستین دشمن را زورمند دید، عناصر نورانی خویش را بدو واگذاشت تا ببلعد. پنج عنصر نورانی با پنج عنصر ظلمانی آمیخته و این عناصر خمسۀ فعلی را که صفات خیر و شر در آنها آمیخته است بوجود آورد. پس از آن انسان نخستین که خسته و رنجور بود، هفت بار پدر را به یاری خود خواند. پدر برای نجات او به آفرینش دیگر پرداخت. دوست روشنایی یا نریسف پدیدار آمد و او ’بان’ اعظم را پدید آورد و وی نیز روح زنده را پدید ساخت (تثلیت دوم). روح زنده پنج فرزند بیافرید، این چنین: زینت شکوه، پادشاه شرافت، انسان نورانی، پادشاه افتخار، حامل (امفرس). پس به اتفاق پنج فرزند خود به طبقات ظلمت فرو رفت و فریادی چون شمشیر برنده برکشید و انسان نخستین را نجات داد. بعد روح زنده فرزندان خود را فرمان داد که ارکان دولت ظلمت را بکشند و پوست برکنند و مادر حیات از پوست آنان آسمان را بساخت و جسد ایشان را بر زمین تاریکی در سرزمین ظلمات افکند و از گوشت آنها خاک را بیافرید. کوهها از استخوان آنها ساخته شد. عالم که از اجساد پلید دیوان ساخته شده، شامل ده فلک و هشت زمین است، و هر فلک را دوازده دروازه است.بعد روح زنده هیآت فریبندۀ خود را به فرزندان ظلمات نشان داده در آنها هوسهای شهوانی برمی انگیزد. به این تدبیر قسمتی از نوری را که بلعیده اند، رها می کنند. از این ذرات نور، آفتاب و ماه و ستارگان را می آفریند. پس آنگاه هوا و آب و آتش که چرخهای سه گانه اند خلق شده، و پادشاه افتخار آنها را بر فراز زمین وا می دارد تا نگذارند زهر ارکان ظلمت بر مساکن موجودات زنده فرو ریزد. پدر برای اینکه کاملاً وسایل محافظت فراهم آید، پیامبر را که سومین رسول نیز نامند بیافرید (این پیامبر را گاهی خدای عالم نور [روشن شهر یزد] و گاه بنا بر لغت شمالی نریسه و به زبان سغدی ایزد میثره گفته اند). با آفریدن این رسول سلسلۀ ایزدان هفتگانه تکمیل شد. عقاید مانویان راجع به تکوین عالم و عمر عالم و وجود حکمت عملیه مفصل است. شاهپور ساسانی نسبت به مانویان مساعدت کرد و به همین جهت مانی یکی از کتب عمده خود را به نام شاهپورگان خوانده است. هرمزد اول هم مانی رابه چشم احترام می نگریسته است، اما وهرام (بهرام) اول برادر هرمزد اول که پادشاهی عشرت طلب و سست عنصر بود، مانی را به دست روحانیان زرتشتی واگذاشت و به قول یعقوبی مجلس مباحثۀ عمومیی تشکیل شد و مانی با موبدان موبد به گفتگو پرداخت و شکی نیست که او را مجاب و محکوم کردند و به عنوان خروج از دین، به زندان افکندند و چندان عذاب دادند تا بدرود جهان گفت. سال وفات مانی 276 یا 277م. است. مانی مخترع خط جدیدی هم بوده دارای حروف مصوته، که کتب مانویان پارتی زبان و پارسیک زبان و سغدی زبان و غیره به آن خط که مشتق ازسریانی و ساده تر از آن است، نوشته شده. مانی شش کتاب نوشته و منشورهای بسیار به اصحاب و پیروان خود و شاید دیگران هم فرستاده که اسامی عده ای از آنها در ضمن فهرست 76 رسالۀ مانی و اصحاب او در کتاب الفهرست ابن الندیم به مارسیده است. پنج کتاب را به زبان آرامی شرقی (که مانی در سرزمین آنان بزرگ شده بود) نوشته و یک کتاب هم به نام شاهپورگان به پارسیک یعنی زبان جنوب غربی ایران نگاشته که بیشتر مندرجات آن راجع به معاد بوده است. یکی از کتب مانی معروف به سفرالجبابره است که قطعاتی از آن به زبانهای ایرانی بدست آمده و در زبان ایرانی به اسم کتاب ’کوان’ خوانده می شد که جمع ’کو’ و مشتق از لغت اوستایی ’کوی’ است که در زمان ساسانیان به معنی جبار استعمال می شده است، دیگر کنزالاحیاء، سفرالاسرار، فرقماطیا که در مآخذ ایرانی ظاهراً ’بنگاهیک’ و در لاتینی شاید همان ’اپیستولا فوندامنتا’ معروف است. دیگر انجیل زنده یا انجیل مانی را باید یاد کرد، این کتاب که قطعاتی از آن در آثار تورفان بدست آمده بر21 قسمت مطابق 22 حرف تهجی آرامی بنا شده بوده است، و ظاهراً یکجلد آلبوم تصاویر که مبین و نشان دهنده مطالب کتاب بوده و در یونانی ’ایقون’ و در زبان پارتی ’اردهنگ’ و در پارسیک ’ارتنگ’ و در قبطی ’ایقونس’و در کتب مانوی چینی ’تصویر دو اصل بزرگ’ نامیده می شد، ضمیمۀ آن بوده است. (حاشیۀ برهان چ معین) : مردمان خاچو [به چین] دین مانی دارند. (حدود العالم). مردمان ساچو [به چین] بی آزارند و دین مانی دارند. (حدود العالم). و بیشترین از ایشان [از مردم چین] دین مانی دارند، ملک ایشان شمنی است. (حدود العالم). مانی را به شهر رامهر که شهرکی است [به خوزستان] برلب رود نهاده، کشتند. (حدود العالم). بدان چرب دستی رسیده به کام یکی پرمنش مرد ’مانی’ بنام. فردوسی. فروماند مانی زگفتار اوی بپژمرد شاداب بازار اوی. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 2064). فروماند مانی میان سخن ز گفتار موبد ز دین کهن. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 2063). شاپور ذوالاکتاف است اکناف هدایت را مانی ضلالت را بر دار کشد عدلش. خاقانی. شنیدم که مانی به صورتگری ز ری سوی چین شد به پیغمبری. نظامی. ز نقاشی به مانی مژده داده به رسامی در اقلیدس گشاده. نظامی. به تیشه صورت شیرین بر آن سنگ چنان برزد که مانی نقش ارژنگ. نظامی. گرچه از انگشت مانی برنیاید چون تو نقش هردم انگشتی نهد بر نقش مانی روی تو. سعدی. اگر باور نمی داری رو از صورتگر چین پرس که مانی نسخه می خواهد زنوک کلک مشکینم. حافظ (دیوان چ قزوینی ص 245). و رجوع به کتاب مانی و دین او از تقی زاده و ایران در زمان ساسانیان ترجمه رشید یاسمی صص 117- 135 و تاریخ یعقوبی ترجمه محمد ابراهیم آیتی ج 1 صص 195-197 و الفهرست ابن الندیم و مجلۀ یغما سال چهارم شمارۀ ششم و سبک شناسی ج 1 ص 10، 11، 12، 18، 41، 107 و الفهرست ابن الندیم و الملل و النحل شهرستانی ج 2 ص 72 شود. - دعوت خانه مانی، نگار خانه مانی: هوا از صورت هریک چو دعوت خانه مانی زمین از سایۀ هریک چو صنعت خانه آزر. خاقانی. - کارنامۀ مانی، ارتنگ. ارژنگ: نگاه کن که به نوروز چون شده است جهان چو کارنامۀ مانی در آبگون قرطاس. منوچهری. - نامۀ مانی، ارتنگ: یکی چون چتر زنگاری، دوم چون سبز عماری سیم چون قامت حوری، چهارم نامۀ مانی. منوچهری. و رجوع به ارتنگ شود
نام نقاشی بوده مشهوردر زمان اردشیر و بعضی گویند در زمان بهرام شاه بودو بعد از عیسی علیه السلام ظاهر شد و دعوی پیغمبری کرد، و بهرام شاه بن هرمز شاه او را به قتل آورد. (برهان). نام نقاشی است مشهور. ولادت او به بابل در دهی موسوم به مردینو و نام اصلی او ’قورنیقوس بن قاتن’ و شاگرد قادرون حکیم بوده. دین زردشت و حضرت مسیح را ترکیب نموده و تصرفی در هر دو کرده چون او ظهور کرد اتباع او بسیار شدند و او ادیان سابقه را در یکدیگر آمیخت و کتابی چند تألیف کرد مثل انگلیون و شاپورگان و کنزالاحیاء و سفرالجبابره و مقالات کثیره و خلق را دعوت به خود کرد و مسافرت نمود و در علم نقاشی از نقاشان روم و چین بر سر آمده، آخرالامر در زمان پادشاهی شاپور به ایران آمد و کتاب خود را که در آن صورتهای عجیب بود بنمود و عقاید خود باز گفت. پادشاه دانشمند بود با او به مکالمه در آمد تا سخن بدانجا کشید که روانهای پاک از آسمان نزول کرده و به تنهای تیره می پیوندند. پس از زنان دوری باید کرد و با ایشان نیامیخت تا این راه بسته شود و ارواح پاک در آسمان ها بماند. شاه گفت بدین سخنان که تو گویی گیتی خراب شود. آبادی بهتر است یا خرابی ؟ مانی گفت در خرابی تن آبادی جان است. شاه گفت اگر ترا بکشند در کشتن تو آبادی باشد یا ویرانی ! گفت ویرانی تن و آبادی روان. شاه گفت با تو، به گفت تو کار بکنیم و چنین کردند و او را بکشتند و از دروازۀ شهر شاپور بیاویختند ولیکن پیروان او بسیار بماندند و ایشان را مانویه گویند... و معنی این اسم به پارسی دعا گونه ای است، یعنی بمان. (انجمن آرا) (آنندراج). ولادت اوبه بابل در قریه ای به نام مردینو از نهر کوثی بوده است. او راست: شاپورگان، کنزالاحیاء، سفرالاسفار، سفرالجبابره، انجیل مانی و مقالات بسیار دیگر. (آثار الباقیه ص 208، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مانی بن فتق (فاتق) بن بابک بن ابی برزام از حسکانیه و نام مادر او ’میس’ یا ’اوتاخیم’ و یا مریم از اولاد اشکانیان بود. در زمان شاپوربن اردشیر ظهور کرد. شاپور نخست دین او بپذیرفت و سپس بازگشت و به اخراج و تبعید مانی فرمان داد و پسر شاپور، هرمز آنگاه که به سلطنت رسید مانی را بازگردانید و نوازش و مهربانی کرد. بهرام اول پسر هرمز او را بکشت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مانی از نجبای ایران بود وبنا بر روایات، مادرش از خاندان شاهان اشکانی بوده است و پدر مانی فاتک [پاتک] از مردم همدان بود که به بابل مهاجرت کرد و در قریه ای در ولایت ’مسن’ مسکن گزید و با فرقۀ مغتسله که یکی از فرق گنوسی است ودر آن زمان در نواحی بین فرات و دجله ساکن بود معاشرت داشت. در اینجا مانی بسال 216 و یا 217م. متولد شد و در کودکی آیین مغتسله گرفته ولی بعد، چون از ادیان زمان خود مانند زرتشتی و مسیحی و آیینهای گنوسی مخصوصاً مسلک ابن دیصان و مرقیون مطلع گشت، منکر مذهب مغتسله گردید. مانی چند بار مکاشفاتی یافت و فرشته ای اسرار جهان را بدو عرضه کرد. پس به دعوت پرداخت و خود را ’فارقلیط’ که مسیح ظهور او را خبر داده بود، معرفی کرد. مانی گوید: ’در هر زمانی پیامبران، حکمت وحقیقت را از جانب خدا بر مردم عرضه کرده اند گاهی درهندوستان بوسیلۀ پیغامبری موسوم به بودا و زمانی در ایران بوسیلۀ زرتشت و هنگامی در مغرب زمین بواسطۀ عیسی، عاقبت من که مانی پیامبر خدای حق هستم، مأمور نشر حقایق در سرزمین بابل شدم’ و هم در سرودی که به زبان پهلوی سروده گوید: ’من از بابل زمین آمده ام تا ندای دعوت در همه زمین بپراگنم’. مانی در باب مبداء خلقت گوید: ’در آغاز دو اصل اصیل وجود داشته: نیک و بد، نخستین پدر عظمت یا ’سروشاو’ بود که گاه او را به نام زروان میخوانند، و او در پنج موجود تجلی می کند که به منزلۀ واسطه های بین آفریدگار و آفریدگان و در حکم پنج اقنوم پدرند، این چنین: ادراک، عقل، فکر، تأمل، اراده. خدای تاریکی هم پنج عنصر ظلمانی دارد که بر روی یکدگر قرار دارند، این چنین: دخان یا مه، آتش مخرب، باد مهلک، آب گل آلود، ظلمات. مانی به تبع زرتشتیان گوید: قلمرو این دو آفریدگار از جانبی به هم پیوسته و از سه سوی دیگر بی نهایت است. پادشاه تاریکی چون روشنایی را دید با همه نیروی خویش بدوحمله برد. پدر عظمت برای دفاع از مملکت خود، نخستین مخلوق را بیافرید. وی ام الحیاه یا مادر زندگان را -که گاهی ’رام راتوکه’ نامند - بخواند، و او انسان نخستین را - که گاهی او هرمزد یا اورمزد می نامید - بطلبید (پدر عظمت و مادر زندگان و انسان نخستین تثلیث اول را تشکیل دهند). پس انسان نخستین پنج فرزند بیافرید که پنج عنصر نورانی دربرابر عناصر ظلمانی هستند، این چنین: اثیر صافی، نسیم، روشنایی، آب و آتش تطهیرکننده که آنان را به نام پنج مهرسپند یاد کرده اند. آنگاه انسان نخستین آن پنج عنصر را چون زره بر تن راست کرد و به نبرد پادشاه ظلمات - که او نیز پنج عنصر تاریک را بر خود بسته بود - شد چون انسان نخستین دشمن را زورمند دید، عناصر نورانی خویش را بدو واگذاشت تا ببلعد. پنج عنصر نورانی با پنج عنصر ظلمانی آمیخته و این عناصر خمسۀ فعلی را که صفات خیر و شر در آنها آمیخته است بوجود آورد. پس از آن انسان نخستین که خسته و رنجور بود، هفت بار پدر را به یاری خود خواند. پدر برای نجات او به آفرینش دیگر پرداخت. دوست روشنایی یا نریسف پدیدار آمد و او ’بان’ اعظم را پدید آورد و وی نیز روح زنده را پدید ساخت (تثلیت دوم). روح زنده پنج فرزند بیافرید، این چنین: زینت شکوه، پادشاه شرافت، انسان نورانی، پادشاه افتخار، حامل (امفرس). پس به اتفاق پنج فرزند خود به طبقات ظلمت فرو رفت و فریادی چون شمشیر برنده برکشید و انسان نخستین را نجات داد. بعد روح زنده فرزندان خود را فرمان داد که ارکان دولت ظلمت را بکشند و پوست برکنند و مادر حیات از پوست آنان آسمان را بساخت و جسد ایشان را بر زمین تاریکی در سرزمین ظلمات افکند و از گوشت آنها خاک را بیافرید. کوهها از استخوان آنها ساخته شد. عالم که از اجساد پلید دیوان ساخته شده، شامل ده فلک و هشت زمین است، و هر فلک را دوازده دروازه است.بعد روح زنده هیآت فریبندۀ خود را به فرزندان ظلمات نشان داده در آنها هوسهای شهوانی برمی انگیزد. به این تدبیر قسمتی از نوری را که بلعیده اند، رها می کنند. از این ذرات نور، آفتاب و ماه و ستارگان را می آفریند. پس آنگاه هوا و آب و آتش که چرخهای سه گانه اند خلق شده، و پادشاه افتخار آنها را بر فراز زمین وا می دارد تا نگذارند زهر ارکان ظلمت بر مساکن موجودات زنده فرو ریزد. پدر برای اینکه کاملاً وسایل محافظت فراهم آید، پیامبر را که سومین رسول نیز نامند بیافرید (این پیامبر را گاهی خدای عالم نور [روشن شهر یزد] و گاه بنا بر لغت شمالی نریسه و به زبان سغدی ایزد میثره گفته اند). با آفریدن این رسول سلسلۀ ایزدان هفتگانه تکمیل شد. عقاید مانویان راجع به تکوین عالم و عمر عالم و وجود حکمت عملیه مفصل است. شاهپور ساسانی نسبت به مانویان مساعدت کرد و به همین جهت مانی یکی از کتب عمده خود را به نام شاهپورگان خوانده است. هرمزد اول هم مانی رابه چشم احترام می نگریسته است، اما وهرام (بهرام) اول برادر هرمزد اول که پادشاهی عشرت طلب و سست عنصر بود، مانی را به دست روحانیان زرتشتی واگذاشت و به قول یعقوبی مجلس مباحثۀ عمومیی تشکیل شد و مانی با موبدان موبد به گفتگو پرداخت و شکی نیست که او را مجاب و محکوم کردند و به عنوان خروج از دین، به زندان افکندند و چندان عذاب دادند تا بدرود جهان گفت. سال وفات مانی 276 یا 277م. است. مانی مخترع خط جدیدی هم بوده دارای حروف مصوته، که کتب مانویان پارتی زبان و پارسیک زبان و سغدی زبان و غیره به آن خط که مشتق ازسریانی و ساده تر از آن است، نوشته شده. مانی شش کتاب نوشته و منشورهای بسیار به اصحاب و پیروان خود و شاید دیگران هم فرستاده که اسامی عده ای از آنها در ضمن فهرست 76 رسالۀ مانی و اصحاب او در کتاب الفهرست ابن الندیم به مارسیده است. پنج کتاب را به زبان آرامی شرقی (که مانی در سرزمین آنان بزرگ شده بود) نوشته و یک کتاب هم به نام شاهپورگان به پارسیک یعنی زبان جنوب غربی ایران نگاشته که بیشتر مندرجات آن راجع به معاد بوده است. یکی از کتب مانی معروف به سفرالجبابره است که قطعاتی از آن به زبانهای ایرانی بدست آمده و در زبان ایرانی به اسم کتاب ’کَوان’ خوانده می شد که جمع ’کو’ و مشتق از لغت اوستایی ’کَوی’ است که در زمان ساسانیان به معنی جبار استعمال می شده است، دیگر کنزالاحیاء، سفرالاسرار، فرقماطیا که در مآخذ ایرانی ظاهراً ’بُنگاهیک’ و در لاتینی شاید همان ’اپیستولا فوندامنتا’ معروف است. دیگر انجیل زنده یا انجیل مانی را باید یاد کرد، این کتاب که قطعاتی از آن در آثار تورفان بدست آمده بر21 قسمت مطابق 22 حرف تهجی آرامی بنا شده بوده است، و ظاهراً یکجلد آلبوم تصاویر که مبین و نشان دهنده مطالب کتاب بوده و در یونانی ’ایقون’ و در زبان پارتی ’اردهنگ’ و در پارسیک ’ارتنگ’ و در قبطی ’ایقونس’و در کتب مانوی چینی ’تصویر دو اصل بزرگ’ نامیده می شد، ضمیمۀ آن بوده است. (حاشیۀ برهان چ معین) : مردمان خاچو [به چین] دین مانی دارند. (حدود العالم). مردمان ساچو [به چین] بی آزارند و دین مانی دارند. (حدود العالم). و بیشترین از ایشان [از مردم چین] دین مانی دارند، ملک ایشان شمنی است. (حدود العالم). مانی را به شهر رامهر که شهرکی است [به خوزستان] برلب رود نهاده، کشتند. (حدود العالم). بدان چرب دستی رسیده به کام یکی پرمنش مرد ’مانی’ بنام. فردوسی. فروماند مانی زگفتار اوی بپژمرد شاداب بازار اوی. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 2064). فروماند مانی میان سخن ز گفتار موبد ز دین کهن. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 2063). شاپور ذوالاکتاف است اکناف هدایت را مانی ضلالت را بر دار کشد عدلش. خاقانی. شنیدم که مانی به صورتگری ز ری سوی چین شد به پیغمبری. نظامی. ز نقاشی به مانی مژده داده به رسامی در اقلیدس گشاده. نظامی. به تیشه صورت شیرین بر آن سنگ چنان برزد که مانی نقش ارژنگ. نظامی. گرچه از انگشت مانی برنیاید چون تو نقش هردم انگشتی نهد بر نقش مانی روی تو. سعدی. اگر باور نمی داری رو از صورتگر چین پرس که مانی نسخه می خواهد زنوک کلک مشکینم. حافظ (دیوان چ قزوینی ص 245). و رجوع به کتاب مانی و دین او از تقی زاده و ایران در زمان ساسانیان ترجمه رشید یاسمی صص 117- 135 و تاریخ یعقوبی ترجمه محمد ابراهیم آیتی ج 1 صص 195-197 و الفهرست ابن الندیم و مجلۀ یغما سال چهارم شمارۀ ششم و سبک شناسی ج 1 ص 10، 11، 12، 18، 41، 107 و الفهرست ابن الندیم و الملل و النحل شهرستانی ج 2 ص 72 شود. - دعوت خانه مانی، نگار خانه مانی: هوا از صورت هریک چو دعوت خانه مانی زمین از سایۀ هریک چو صنعت خانه آزر. خاقانی. - کارنامۀ مانی، ارتنگ. ارژنگ: نگاه کن که به نوروز چون شده است جهان چو کارنامۀ مانی در آبگون قرطاس. منوچهری. - نامۀ مانی، ارتنگ: یکی چون چتر زنگاری، دوم چون سبز عماری سیم چون قامت حوری، چهارم نامۀ مانی. منوچهری. و رجوع به ارتنگ شود
ابوابراهیم اسماعیل بن یحیی بن عمرو بن اسحاق المزنی، از اهل مصر، شاگرد امام الشافعی نسبتش به مزینه است که نام طایفه ای است از اولاد مضربن نزار. (از الاعلام زرکلی) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از الانساب سمعانی) (از روضات الجنات). و رجوع به اسماعیل بن یحیی بن اسماعیل بن عمرو بن اسحاق المزنی و رجوع به الفهرست ابن الندیم و روضات الجنات ص 103 شود
ابوابراهیم اسماعیل بن یحیی بن عمرو بن اسحاق المزنی، از اهل مصر، شاگرد امام الشافعی نسبتش به مُزَینه است که نام طایفه ای است از اولاد مضربن نزار. (از الاعلام زرکلی) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از الانساب سمعانی) (از روضات الجنات). و رجوع به اسماعیل بن یحیی بن اسماعیل بن عمرو بن اسحاق المزنی و رجوع به الفهرست ابن الندیم و روضات الجنات ص 103 شود
دهی است از بخش نمین شهرستان اردبیل، در 22هزارگزی شرقی اردبیل و 20هزارگزی راه اردبیل به آستارا در جلگۀ معتدل واقع و دارای 4419 تن سکنه است. آبش از چشمه و محصولش غلات و حبوبات و شغل مردمش زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از بخش نمین شهرستان اردبیل، در 22هزارگزی شرقی اردبیل و 20هزارگزی راه اردبیل به آستارا در جلگۀ معتدل واقع و دارای 4419 تن سکنه است. آبش از چشمه و محصولش غلات و حبوبات و شغل مردمش زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
پدر قبیله ای است از تمیم. (منتهی الارب). نام پدر قبیله ای از تازیان. (ناظم الاطباء). پدر قبیله ای. (از اقرب الموارد). ابن مالک بن عمرو، از تمیم و از عدنان و جد جاهلی است و قطری بن الفجاءه از نسل اوست. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 824) مازن بن الازد بن الغوث بن نبت از کهلان و جد جاهلی است و اکثر قبایل ازد از او جدا شده است. (از اعلام زرکلی، ج 3 ص 824) ابن ربیعه بن زبیدبن منبه از سعدالعشیره واز کهلان وجد جاهلی است. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 824) ابن ثعلبه بن سعدالذبیانی از غطفان و جد جاهلی است. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 824) ابن فزاره بن ذبیان از غطفان و جد جاهلی است. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 824)
پدر قبیله ای است از تمیم. (منتهی الارب). نام پدر قبیله ای از تازیان. (ناظم الاطباء). پدر قبیله ای. (از اقرب الموارد). ابن مالک بن عمرو، از تمیم و از عدنان و جد جاهلی است و قطری بن الفجاءه از نسل اوست. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 824) مازن بن الازد بن الغوث بن نبت از کهلان و جد جاهلی است و اکثر قبایل ازد از او جدا شده است. (از اعلام زرکلی، ج 3 ص 824) ابن ربیعه بن زبیدبن منبه از سعدالعشیره واز کهلان وجد جاهلی است. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 824) ابن ثعلبه بن سعدالذبیانی از غطفان و جد جاهلی است. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 824) ابن فزاره بن ذبیان از غطفان و جد جاهلی است. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 824)
استخوان میان پشت را گویند و آن را به تازی صلب خوانند. (برهان). صلب و استخوان میان کمر. (ناظم الاطباء). استخوان تیره پشت. ستون فقرات. مازو. مازه. (فرهنگ فارسی معین). مازه. استخوان میان پشت که به عربی صلب گویند و پشت مازه مشهور است. (آنندراج) ، بعضی گویند جویی و ناوی است که در میان پشت از فربهی بهم رسد. (برهان) (از ناظم الاطباء)
استخوان میان پشت را گویند و آن را به تازی صلب خوانند. (برهان). صلب و استخوان میان کمر. (ناظم الاطباء). استخوان تیره پشت. ستون فقرات. مازو. مازه. (فرهنگ فارسی معین). مازه. استخوان میان پشت که به عربی صلب گویند و پشت مازه مشهور است. (آنندراج) ، بعضی گویند جویی و ناوی است که در میان پشت از فربهی بهم رسد. (برهان) (از ناظم الاطباء)
نضربن شمیل بن خرشه بن یزید بن کلثوم بصری مازنی از علمای فقه و حدیث و نحو بود که در شعر و نوادر و ادبیات عرب نیز دست داشت و از اصحاب خلیل بن احمد عروضی بود. وی بجهت ضیق معاش به خراسان سفر و در مرو اقامت کرد وبارها در نیشابور به تدریس فقه و حدیث و علوم ادبی پرداخت و در هنگام اقامت مأمون در خراسان از مصاحبان وی بشمار می رفت. وی به سال 204 در مرو درگذشت. (از ریحانه الادب ج 3 ص 428). ابوعبیده در کتاب ’مثالب اهل البصره’ آرد: نضربن شمیل بصری را زندگی در بصره سخت گردید پس به قصد خراسان بیرون شد و سه هزارتن از مردم بصره وی را مشایعت کردند که همه محدث و نحوی و اخباری و علمای لغت و عروض بودند و چون به مربد شد گفت ای اهل بصره جدایی از شما بر من بسیار ناگوار است خدای را سوگند اگر می توانستم روزی یک پیمانه باقلا بدست آورم هرگز از شما جدا نمی شدم. هیچک از ایشان برآوردن این نیاز ناچیز را برعهده نگرفت پس به خراسان رفت و در آنجا ثروتی هنگفت فراهم کرد و در مرو اقامت گزید. (از وفیات الاعیان ج 5 ص 43). و رجوع به همین مآخذ و معجم الادباء شود
نضربن شمیل بن خرشه بن یزید بن کلثوم بصری مازنی از علمای فقه و حدیث و نحو بود که در شعر و نوادر و ادبیات عرب نیز دست داشت و از اصحاب خلیل بن احمد عروضی بود. وی بجهت ضیق معاش به خراسان سفر و در مرو اقامت کرد وبارها در نیشابور به تدریس فقه و حدیث و علوم ادبی پرداخت و در هنگام اقامت مأمون در خراسان از مصاحبان وی بشمار می رفت. وی به سال 204 در مرو درگذشت. (از ریحانه الادب ج 3 ص 428). ابوعبیده در کتاب ’مثالب اهل البصره’ آرد: نضربن شمیل بصری را زندگی در بصره سخت گردید پس به قصد خراسان بیرون شد و سه هزارتن از مردم بصره وی را مشایعت کردند که همه محدث و نحوی و اخباری و علمای لغت و عروض بودند و چون به مربد شد گفت ای اهل بصره جدایی از شما بر من بسیار ناگوار است خدای را سوگند اگر می توانستم روزی یک پیمانه باقلا بدست آورم هرگز از شما جدا نمی شدم. هیچک از ایشان برآوردن این نیاز ناچیز را برعهده نگرفت پس به خراسان رفت و در آنجا ثروتی هنگفت فراهم کرد و در مرو اقامت گزید. (از وفیات الاعیان ج 5 ص 43). و رجوع به همین مآخذ و معجم الادباء شود
مان، در قزوین لهجه ای است که ضمایر متکلم معالغیر و جمع مخاطب و جمع مغایب را به شکل مان - تان - شان می آورند ولی در ادبیات ظاهراً بسیار نادر و شاذ است و بیشتر در نثر فارسی این ضمیر را در متکلم معالغیر و دوم شخص جمع با یای مجهول ترکیب می کرده اند چون: کردمانی و کردتانی و این مخصوص بلعمی است و کشف المحجوب و اسرارالتوحید و تذکرهالاولیاء نیز آورده ولی در مقدمۀ شاهنامه و تاریخ سیستان و گردیزی و بیهقی نیست و در شعر بنظر نرسیده است ... (از سبک شناسی ج 1 ص 348)، در قدیم در ماضی شرطی و استمراری گاه اول شخص جمع (متکلم معالغیر) و دوم شخص جمع (جمع مخاطب) را به یای مجهول می پیوستند، کردمانی (می کردیم)، کردتانی (می کردید)، (فرهنگ فارسی معین) : من که با کالیجارم تا به وقت اسفار سبقها بخواندیمی و در پی او نماز کردیمی و تا بیرون آمدمانی هزار سوار از مشاهیر و ارباب و اصحاب عرایض بر در سرای او گرد آمده بودی ... (چهارمقاله)، اگر دست دیگر بیرون بودی نصیب وی بدادمانی، (تذکرهالاولیاء چ لیدن ص 229)، کاشکی بیامدی و هر دینی که بخواستی ما موافقت او کردمانی، (تذکرهالاولیاء چ لیدن ص 269)، کاشکی گوسفندی بودی تا بریان کردمانی، (تذکرهالاولیاء چ لیدن ص 324)
مان، در قزوین لهجه ای است که ضمایر متکلم معالغیر و جمع مخاطب و جمع مغایب را به شکل مان - تان - شان می آورند ولی در ادبیات ظاهراً بسیار نادر و شاذ است و بیشتر در نثر فارسی این ضمیر را در متکلم معالغیر و دوم شخص جمع با یای مجهول ترکیب می کرده اند چون: کردمانی و کردتانی و این مخصوص بلعمی است و کشف المحجوب و اسرارالتوحید و تذکرهالاولیاء نیز آورده ولی در مقدمۀ شاهنامه و تاریخ سیستان و گردیزی و بیهقی نیست و در شعر بنظر نرسیده است ... (از سبک شناسی ج 1 ص 348)، در قدیم در ماضی شرطی و استمراری گاه اول شخص جمع (متکلم معالغیر) و دوم شخص جمع (جمع مخاطب) را به یای مجهول می پیوستند، کردمانی (می کردیم)، کردتانی (می کردید)، (فرهنگ فارسی معین) : من که با کالیجارم تا به وقت اسفار سبقها بخواندیمی و در پی او نماز کردیمی و تا بیرون آمدمانی هزار سوار از مشاهیر و ارباب و اصحاب عرایض بر در سرای او گرد آمده بودی ... (چهارمقاله)، اگر دست دیگر بیرون بودی نصیب وی بدادمانی، (تذکرهالاولیاء چ لیدن ص 229)، کاشکی بیامدی و هر دینی که بخواستی ما موافقت او کردمانی، (تذکرهالاولیاء چ لیدن ص 269)، کاشکی گوسفندی بودی تا بریان کردمانی، (تذکرهالاولیاء چ لیدن ص 324)
محمد بن علی بن عمرالمازری مکنی به ابوعبدالله (453-536 هجری قمری) محدث و از فقهای مالکی است. وی به مازر (در جزیره صقلیه) منسوب است. او راست ’المعلم’ و ’ایضاح المحصول فی برهان الاصول’ و کتابهای متعددی در ادب. وی در ’المهدیه’ درگذشت. (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 945). مازری از دشمنان سرسخت غزالی بود. (غزالی نامه تألیف همائی، 288). و رجوع به همین مأخذ ص 288 و 379 ببعد شود
محمد بن علی بن عمرالمازری مکنی به ابوعبدالله (453-536 هجری قمری) محدث و از فقهای مالکی است. وی به مازر (در جزیره صقلیه) منسوب است. او راست ’المعلم’ و ’ایضاح المحصول فی برهان الاصول’ و کتابهای متعددی در ادب. وی در ’المهدیه’ درگذشت. (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 945). مازری از دشمنان سرسخت غزالی بود. (غزالی نامه تألیف همائی، 288). و رجوع به همین مأخذ ص 288 و 379 ببعد شود
نام مردی است که حصارسنگویه کرده است در هندوستان و ستونهایش هریک یک پاره است و هر ستون به هزار مرد بر نتوان و به دو کس کرده اند مردی و زنی، (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 404)، نام مردی است که عمارت سنگویه را در هندوستان به همراهی زنی مازینه نام ساخت، (برهان)، نام مردی بوده که حصار سنگویه را او و زن او مازینه در هندوستان ساخته اند و ستونهایش یک پاره است، (آنندراج) : به هندوستان نام آن هردو تن بود مازنین مرد و مازینه زن، اسدی (بنقل لغت فرس چ اقبال ص 404)
نام مردی است که حصارسنگویه کرده است در هندوستان و ستونهایش هریک یک پاره است و هر ستون به هزار مرد بر نتوان و به دو کس کرده اند مردی و زنی، (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 404)، نام مردی است که عمارت سنگویه را در هندوستان به همراهی زنی مازینه نام ساخت، (برهان)، نام مردی بوده که حصار سنگویه را او و زن او مازینه در هندوستان ساخته اند و ستونهایش یک پاره است، (آنندراج) : به هندوستان نام آن هردو تن بود مازنین مرد و مازینه زن، اسدی (بنقل لغت فرس چ اقبال ص 404)
خزانه دار بودن. انباردار بودن: او را بخازنی کتب کردی اختیار کت رای خسروانه قوی اختیار باد. مسعود. تا کی از خازنی و خازن احکام خطا کان خطا را خط بطلان بخراسان یابم. خاقانی
خزانه دار بودن. انباردار بودن: او را بخازنی کتب کردی اختیار کت رای خسروانه قوی اختیار باد. مسعود. تا کی از خازنی و خازن احکام خطا کان خطا را خط بطلان بخراسان یابم. خاقانی
نام حکیمی است دانشمند. (آنندراج). عبدالرحمن خازنی معروف به زاهد از علماء ریاضی ورصد در قرن پنجم و ششم است که در سال 467 هجری قمری در مجمع اصلاح تاریخ و تبدیل جلالی حضور داشته در 513 زیج شاهی را تألیف نموده و در 525 کتابی مانند زیج در اوساط کواکب آورده است. از تاریخ وفاتش چیزی بدست نیامد. از تألیفات خازنی ’رساله فی الاّلات العجیبه’ است و اولش این است: ’الحمدﷲ الذی انار قلوبنا بنور الاسلام و هدانا الیه بخاتم النبیین محمدالمصطفی علیه السلام. اما بعد فان الله تعالی لما ابدع الاشیاء...’ این کتاب مشتمل بر هفت مقاله است در شرح برخی از آلات رصدیۀ قدما. 1- در آلت ذات الشعبتین. 2- ذات التقبتین. 3- ذات المثلث. 4- ربع. 5- آلت انعکاس. 6- اسطرلاب. 7-در استخراجات مشخصات فلکیه. در آن کتاب شنبۀ 12 ربیع الاول 525 هجری قمری را برای مثل اعتدال ربیعی نام می برد و عرض ری را در آنجا 35 درجه و 40 دقیقه ضبط کرده و اوساط کواکب ثابته در آن بسال 509 هجری قمری به اول محرم گذارده شده و ثوابت را رصد نکرده بلکه 15 درجه بر مقادیر آنها که در مجسطی است اضافه نموده و اشتباهاً آن را زیج عبدالرحمن خازنی معرفی نموده اند و از مطالعۀ این کتاب معلوم میشود که عبدالرحمن خازنی تا سال 525 حیات داشت. عبدالرحمن زیجی بنام سنجر پادشاه سلجوقی تألیف کرده که یک نسخۀ خطی آن در کتاب خانه واتیکان موجود است و در آن کتاب مانند ادوار سند هند جداولی ساخته است و می نویسد که: ’بقوه نظر نافی ادوار السند و هزارات ابی معشر و غیرهما تهیاء لنا استخراج ادوار توافق الحرکات المعتبره و ان کان الوصول الی مثلها غامضاً جداً لکثره الحسابات فیها’ عبدالرحمن خازنی در حدود 513 برای سنجیدن وزن مخصوص اجسام قانونی وضع کرده که تعقیب میزان ارشمیدس بوده و میزان الحکمه ساخت. و نیز ترازوئی اختراع کرد که از غرائب مکانیک بشمار میرفت و میزانش تا سه رقم اعشار بود و در 515 ساعت آبی را به نام میزان الساعه ساخت. (از گاهنامۀ سیدجلال طهرانی سال 1311 ص 185 و 184)
نام حکیمی است دانشمند. (آنندراج). عبدالرحمن خازنی معروف به زاهد از علماء ریاضی ورصد در قرن پنجم و ششم است که در سال 467 هجری قمری در مجمع اصلاح تاریخ و تبدیل جلالی حضور داشته در 513 زیج شاهی را تألیف نموده و در 525 کتابی مانند زیج در اوساط کواکب آورده است. از تاریخ وفاتش چیزی بدست نیامد. از تألیفات خازنی ’رساله فی الاَّلات العجیبه’ است و اولش این است: ’الحمدﷲ الذی انار قلوبنا بنور الاسلام و هدانا الیه بخاتم النبیین محمدالمصطفی علیه السلام. اما بعد فان الله تعالی لما ابدع الاشیاء...’ این کتاب مشتمل بر هفت مقاله است در شرح برخی از آلات رصدیۀ قدما. 1- در آلت ذات الشعبتین. 2- ذات التقبتین. 3- ذات المثلث. 4- ربع. 5- آلت انعکاس. 6- اسطرلاب. 7-در استخراجات مشخصات فلکیه. در آن کتاب شنبۀ 12 ربیع الاول 525 هجری قمری را برای مثل اعتدال ربیعی نام می برد و عرض ری را در آنجا 35 درجه و 40 دقیقه ضبط کرده و اوساط کواکب ثابته در آن بسال 509 هجری قمری به اول محرم گذارده شده و ثوابت را رصد نکرده بلکه 15 درجه بر مقادیر آنها که در مجسطی است اضافه نموده و اشتباهاً آن را زیج عبدالرحمن خازنی معرفی نموده اند و از مطالعۀ این کتاب معلوم میشود که عبدالرحمن خازنی تا سال 525 حیات داشت. عبدالرحمن زیجی بنام سنجر پادشاه سلجوقی تألیف کرده که یک نسخۀ خطی آن در کتاب خانه واتیکان موجود است و در آن کتاب مانند ادوار سند هند جداولی ساخته است و می نویسد که: ’بقوه نظر نافی ادوار السند و هزارات ابی معشر و غیرهما تهیاء لنا استخراج ادوار توافق الحرکات المعتبره و ان کان الوصول الی مثلها غامضاً جداً لکثره الحسابات فیها’ عبدالرحمن خازنی در حدود 513 برای سنجیدن وزن مخصوص اجسام قانونی وضع کرده که تعقیب میزان ارشمیدس بوده و میزان الحکمه ساخت. و نیز ترازوئی اختراع کرد که از غرائب مکانیک بشمار میرفت و میزانش تا سه رقم اعشار بود و در 515 ساعت آبی را به نام میزان الساعه ساخت. (از گاهنامۀ سیدجلال طهرانی سال 1311 ص 185 و 184)
ابوالحسن محمد بن حسین بن معاذ نیشابوری، او از حسین بن فضل بلخی و از تمام استماع کرد و ابوسعید بن ابی بکر بن ابی عثمان از وی روایت دارد. به سال 335 درگذشت. (از معجم البلدان)
ابوالحسن محمد بن حسین بن معاذ نیشابوری، او از حسین بن فضل بلخی و از تمام استماع کرد و ابوسعید بن ابی بکر بن ابی عثمان از وی روایت دارد. به سال 335 درگذشت. (از معجم البلدان)
ابن کعب بن عمرو بن عوف بن عمرو بن غنم بن مازن بن النجار الانصاری المازنی. وی را کلبی و عدوی نام برده اند و از کسانی است که در وقعۀ بئرمعونه شربت شهادت نوشید. (از الاصابه قسم 1 ج 1 ص 96)
ابن کعب بن عمرو بن عوف بن عمرو بن غنم بن مازن بن النجار الانصاری المازنی. وی را کلبی و عدوی نام برده اند و از کسانی است که در وقعۀ بئرمعونه شربت شهادت نوشید. (از الاصابه قسم 1 ج 1 ص 96)